به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، آمریکا در غرب آسیا و منطقه خلیج فارس برای خود منافعی تعریف کرده است که برای حفظ آن حتی به جنگهای مستقیم نیز پرداخته است.
آمریکا در تعریفی که برای خود از منطقه غرب آسیا دارد، نخستین هدفش، تامین امنیت رژیم صهیونیستی است.
شیشه عمر آمریکا، اسرائیل است، هر گونه اتفاقی که برای این رژیم بیفتد، برای آمریکا تبعات زیادی خواهد داشت.
در کنار سیاست حمایت تمام قد از رژیم اسرائیل، منافع اقتصادی در مرحله بعدی آمریکا قرار دارد.
آمریکا همانگونه که دونالد ترامپ اعتقاد دارد، کشورهای عربی منطقه غرب آسیا و خلیج فارس را به چشم «گاو شیرده» میبیند.
دوشیدن این کشورها به خاطر درآمدهای نفتی فراوان، از سوی آمریکا یک راهبرد اقتصادی است تا چرخه اقتصاد نظامی این کشور در گردش باشد.
فروش میلیاردها دلار سلاح به رژیمهای عربی منطقه خلیج فارس، درآمد زیادی را به جیب آمریکا سرازیر میکند.
تعریف دیگر آمریکا برای منطقه حساس غرب آسیا، حضور سیاسی و نظامی در این منطقه است.
در واقع آمریکا به خاطر خوی سلطه گری خود سعی دارد کشورهای اسلامی را تحت سلطه و نفوذ خود داشته باشد.
سرسپرگی رژیمهای عربی منطقه طی سالیان دراز باعث حضور آمریکا در غرب آسیا شده است؛ هژمونی که آمریکا در منطقه ایجاد کرده اکنون در حال فروپاشی است.
آمریکا و اسرائیل بر این تصور هستند که با عادی سازی روابط رژیمهای عربی میتوانند عمق نفوذ خود را افزایش دهند.
در مرحلهای از اجرای طرح «خاورمیانه جدید»، آمریکا و صهیونیستها، طرح جنگهای نیابتی را آغاز کردند.
بارزترین آن جنگی است که به واسطه تاسیس گروههای تروریستی در منطقه شکل گرفت؛ داعش زاییده تفکر مثلث شوم غربی عبری عربی است.
در این طرح قرار بود با شکل دهی و حمایت از گروه تروریستی تکفیری وهابی داعش، کشورهای هدف، به اشغال این گروه تروریستی در آید و باصطلاح «حکومت اسلامی عراق و شام» را برپا کنند که پس از آن طراحی شده بود تا پاکستان، افغانستان و چند کشور دیگر را نیز در بر بگیرد، اما در نهایت این طرح شکست خورد.
آمریکا اکنون در شرایطی نیست که بتواند همچون گذشته، نفوذ منطقهای خود را داشته باشد.
تحولات دنیا، قدرت افزایی در جبهه مقاومت و بحرانهای داخلی آمریکا عواملی است که این کشور را وادار به خروج از منطقه غرب آسیا خواهد کرد.
مخالفتهای گسترده مردم عراق به حضور آمریکاییها در خاک این کشور، به یک چالش جدی برای واشنگتن تبدیل شده است.
آمریکاییها اگرچه تمایلی به خروج از منطقه ندارند، اما مجبور به اجرای خواسته عراق خواهند شد و مناطق دیگر نیز چنین میشود.
خروج آمریکاییها از عراق، باعث نمیشود که بحران در منطقه پایان یابد بلکه حضور مستقیم آنها تبدیل به دخالتهای نیابتی میشود.
در افغانستان نیز چنین است؛ نیروهای آمریکایی در این دو کشور با مداخله نظامی خود، طی سالهای طولانی هیچ تاثیر مثبتی در روند صلح و امنیت در این دو کشور نداشتند، بلکه باعث شدت گرفتن جنگ شدهاند.
اکنون سیاست آمریکا این است تا با افزایش میدان حضور و نفوذ رژیم صهیونیستی در غرب آسیا به ویژه خلیج فارس، این رژیم را جایگزین کند و خود در پس این سناریو از رژیم اسرائیل حمایت کند.
آمریکا پی برده است که جنگهای مستقیم و نیابتی شکست خورده است و اکنون راه دیپلماسی را در پیش گرفته و برای اجرای آن هم چه راهی بهتر از عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با رژیمهای عربی منطقه غرب آسیا و خلیج فارس.
اما راهبرد دیپلماسی آمریکا در منطقه غرب آسیا و خلیج فارس، بدون مانع نیست.
اگر آمریکا از راهبرد نظامی در منطقه پشیمان شده و در واقع شکست مقابل جبهه مقاومت را پذیرفته و رویکرد خود را به دیپلماسی تغییر داده، در این راه نیز باید بداند که دیپلماسی در نظر گرفته شده آن، با دیپلماسی جبهه مقاومت باید نبرد کند.
شاید آمریکا توانسته در یک فرایند، دو رژیم عربی منطقه را وادار به عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی کند، اما آیا به تبعات و تأثیر منفی این سیاست هم اندیشیده است؟
منبع: میزان
انتهای پیام/ 341