به گزارش دفاعپرس از خرم آباد، شهید محمدرضا میرزایی، از شهدای قرآنی استان لرستان، سوم شهریورماه سال ۳۹ در الشتر چشم به جهان گشود. سال ۱۳۴۳ وارد مدرسه شده و دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خود به پایان رساند.
در سال ۱۳۵۸ دیپلم گرفت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در روستاهای الشتر مشغول به انجام وظیفه شد، سپس در امور تربیتی الشتر خدمت کرده و مدتی مسئول آموزشگاه بود.
در طول هشت سال دفاع مقدس بارها به منطقه جنگی اعزام شد و سرانجام در نهمین روز از آذرماه سال ۱۳۶۳ در شلمچه، به شهادت رسید.
خاطره ای به نقل از فرزند شهید
«زمانیکه پدرم دانشآموز بود، با چند نفراز همکلاسیهایش به طرف خانه میآید، یکی از دانشآموزان میگوید: مغازهای میشناسم که نمیداند پسته گران شده، اگر دو تومان بدهیم اندازه چهار تومان، پسته میدهد؛ پدرم نیز همراه آنها میرود.
پیرمرد پستههای بچهها را میدهد و دو تومانیهایشان را میگیرد، بچهها آماده رفتن میشوند و میبینند که همکلاسیشان محمدرضا به ته مغازه رفته و به پیرمرد کمک میکند، بچهها صدا میزنند: محمد رضا بیا برویم.
پدرم نیز درحالیکه کارت و جعبههای داخل مغازه را مرتب میکند، با لبخندی رو به بچهها میگوید: شما بروید من میمانم که به پدرم کمک کنم.
همکلاسیهایش خجالتزده میشوند و رنگ عوض میکنند و از اینکه محمدرضا نگفته بود که این مغازه پدر من است تعجب کرده بودند، برگشتند که پستهها را پس بدهند و با قیمت جدید حساب کنند که پیرمرد میگوید: میدانم بچهها شما همکلاسیهای محمدرضا هستید، محمدرضا سفارش شما را کرده بود.»
وصیتنامه شهید میرزایی
در وصیتنامه این شهید بزرگوار آمده است؛ «با درود و سلام به آقا امام زمان(عج) این منجی عالم بشریت و با درود و سلام به نایب برحقش امام امت، امام خمینی(ره) عزیز، این اسوه تقوا.
با درود و سلام به ارواح طبیه شهدا از صدراسلام تا جنگ تحمیلی، وصیتنامه خویش را با زبان الکن و عقلی ناقص اما با دلی مملو از عشق و محبت به الله، به شرح ذیل به سمع مبارک عزیزان میرسانم.
خدایا تو را شکر میگویم که به حقیر، توفیق جبهه آمدن و کسب فیض شهادت را عنایت فرمودی، خدایا تو را سپاس میگویم که به بنده عاصی، توفیق عنایت نمودی که به ندای «هل من ناصر ینصرنی» سرور شهیدان، حسین بن علی(ع)، بعد از قرنها لبیک گویم و بگویم «ای حسین مظلوم! گرچه بنده حقیر در آن برهه زمانی نبودم که در حد توان شما را یاری کنم، اما اکنون به یاری فرزندت در عصر حاضر شتافتم. امید است مرا نومید از درگاهت مرانی، مرا در زمره شهدا راه حق و حقیقت، به رسمیت بشناسی.
الهی! به امید تو میآیم، توکلم بر توست و توسلم بر ائمه اطهارت(ع)، از تو میخواهم به پدر و مادر داغ دیدهام، صبر در دنیا و بهشت در آخرت عنیات فرما.
وی در ادامه وصیتنامه خود پدر و مادرش را به صبر و شکیبایی دعوت کرده و خطاب به آنان مینویسد: ای پدر و مادر بزرگوارم! بدانید دنیا، دار آزمایش است، دنیا کشتزار آخرت است، «الدنیا مزرعة الآخرة» هرکسی عاقبت طعم مرگ را میچشد، پس کجاست مرگی بهتر از کشته شدن در راه خدا؟ آنهایی که میگویند: «ملت عراق هم مسلمانند و چرا باید با آنها بجنگیم؟» اشتباه این دسته مغرض یا ناآگاه اینجاست که نمیدانند اگر کسی ظالمی را تقویت کند، او نیز از ظالم، ظالمتر است؛ پس تا زمانیکه این راه حقیقت گمکردهها رژیم بعث را تقویت میکنند، میبایست آنها را به درک واصل نمود؛ زیرا کافر بودن این حزب بعث و حامیان او، بر هرکسی که دارای عقل سالمی باشد پوشیده نیست.
ای پدر! ای مادر! ای خواهر! ای همسر! و ای فرزندان دلبندم! مرا از صمیم قلب حلال کنید؛ زیرا حقوق شما را طبق موازین اسلام عزیز رعایت نکردهام؛ در ضمن پدر و مادر عزیزم! حامد، لیلا و فاطمه را با تربیت اسلامی از همین سنین کودکی پرورش نمایید. به امید هدر نرفتن خون شهدا و پیروزی حق بر باطل، خدا حافظتان تا روز دیدار، از همه کسانیکه حقی برگردن حقیر دارند و حقیر نمیتوانم اسمشان را ذکر کنم، طلب مغفرت مینمایم.
انتهای پیام/