به گزارش خبرنگار دفاعپرس از رشت، بهمناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس خلاصهای از زندگی شهید «اکبر صمیمی» را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
آن هنگام که مؤذن در تاریخ 1345/8/1 صدای الله اکبر را بر این جهان طنین انداز میکرد کودکی در یکی از بیمارستان های شهر «شفت» دیده به جهان گشود که مادر او را «اکبر» نامید.
پدر وی در ابتدا کشاورز اما پس از آن به عنوان راننده در اداره آب و برق استان مشغول به کار گردید و مادر علاوه بر خانه داری به عنوان کارگر در شالیزار و خانه های مردم به کار و کوشش مشغول بود تا لقمه ای حلال برای فرزندانش تهیه نماید. وضعیت مسکونی آنها بسیار نامناسب و رنج آور بود. به طوری که در فصل های سرد سال اتاق های کوچک و نمور آنها که با حصیرهایی پوشیده شده بود بسیار سرد و گاهی اوقات بر اثر بارش شدید باران باعث جمع شدن آب در ایوان گلی و چوبی شان می شد.
دوران کودکی او با سختی های فراوان طی شد اما با وجود این سختی ها اکبر به همراه خانواده متدین و مذهبی خود در مراسمات و مناسبت های مذهبی و شکل گیری جریانات انقلاب اسلامی حضور داشت و از اوان کودکی به جهت پرورش در محیط گرم خانواده علاقه به ائمه اطهار (علیهم السلام) در او بارور شده بود.
شهید صمیمی پنج سال تحصیلی ابتدایی را در مدرسه شهید زبان بر (امروز) و سه ساله را در مدرسه شهید مطهری و دبیرستان را در مدرسه دکتر حاجی با موفقیت ها اما با کمبود امکانات رفاهی و تحصیلی به پایان رسانید.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی شهید «اکبر صمیمی» که نوجوانی چهارده ساله بود به جهت علاقه و حضور در جبهه ها عزم رفتن به سنگرهای دفاع را در سر می پرورانید و قصد داشت برای پاکسازی مناطق جنگی خرم آباد برود که با تشویق های معلمین و خانواده به ادامه علم و تحصیل مشغول گردید و پس از قبولی در کنکور به عنوان
دانشجوی تربیت معلم در شهرستان «رودسر» به تحصیل پرداخت اما شور حضور در جبهه ها تاب ماندن را از او ربود و یک سال بعد او به عنوان یکی از بسیجیان پرشور پس از سپری کردن آموزشهای مقدماتی وارد مناطق جنوبی کشور شد.
شهید «اکبر صمیمی» جلوه ای از اخلاص و ساده زیستی بود. وی انسانی شاداب و با نشاط بود و اخلاقی حسنه داشت و در معاشرت، رعایت آداب را به جا می آورد. با وجود مشکلات زندگی با ایثار، گذشت، کرامت نفس و مناعت طبع در مقابل سختی ها مقاومت می کرد.
شهید «اکبر صمیمی» اهل ذکر و دعا و مناجات بود و در زمینه مباحث اعتقادی مطالعات فراوان می نمود. دوستی و همنشینی با افراد متشخص، روحانی و متدین را بسیار دوست داشت و سعی می کرد با کسانی رفت و آمد نماید که او را با خدا و دین مبین اسلام بیشتر آشنا کنند. به ورزش فوتبال علاقه خاصی داشت و اوقات بیکاری را با مطالعه و ورزش سپری می نمود. به مادرش عشق می ورزید و در کارهای خانه یاری اش می کرد. او آن گاه که شهیدی را در شهر شفت تشیع می نمود می گفت: «آدمی می خواهد بمیرد چه خوب است که این گونه از دنیا برود و برایش مراسم بگیرند.»
کبوتر خونین بال انقلاب هنوز یک ماه از حضورش در سنگرهای رزم نگذشته بود که در عملیات غرور آفرین والفجر 8 در منطقه عملیاتی «ام القصر» عراق در تاریخ 21 بهمن 64 شهد شیرین شهادت را نوشید و 11 سال پس از مفقودیت تکه ای از استخوان و پلاکش به دست خانواده رسید و در مسجد ابا صالح شهرستان «شفت» به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/