به گزارش خبرنگار دفاعپرس از هرمزگان، «ابراهیم دبیری» یکم آبان سال ۱۳۴۴ در روستای فین از توابع بندرعباس متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی خود را تا سوم در دبستان بدر فین و چهارم در دبستان جاوید بندرعباس و پنجم را در دبستان حافظ طی کرد.
ابراهیم دوران راهنمایی خود را در مدرسه شهید سایانی و متوسطه را در دبیرستان شهید چمران بندرعباس با موفقیت گذراند.
وی در خانوادهای مذهبی رشد و پرورش یافت؛ خانوادهای که مادر مدام به فرزندانش تأکید می کرد که هیچ گاه به مال حرام نزدیک نشوند.
برادرش محمد که 19 سال بزرگتر از او بود، در شکل گیری شخصیت دینی و انقلابی او تأثیر بسزایی داشت. خانواده ابراهیم در سال 48 بخاطر اشتغال برادرش در سازمان اصلاحات اراضی به بندرعباس مهاجرت کردند.
فعالیتهای محمد در شکلدهی افکار و اعمال ابراهیم تأثیر داشت. به همین خاطر الگوبرداری از برادر، به همراه فعالیت در مساجد حضرت علی (ع) و سید احمد (ع) روستای فین در دوران ابتدایی باعث شد تا ابراهیم با دوستان خود شهید دانشمند و شهید جاهد در سال 1356 جلساتی ترتیب دهد و در تظاهرات شرکت کند.
همچنین شرکت در مراسم چهلم شهدای قم و مراسم عزاداری شهید سید مصطفی خمینی در مسجد کوفه بندرعباس به اتفاق برادرانش در سال 1356 از جمله فعالیت های انقلابی وی بود.
علاقه ابراهیم از همان دوران کودکی به معنویات نمود داشت. چنانکه برادرش میگوید: «او در تابستان بسیار گرم بندرعباس پا به پای بزرگترها روزه میگرفت و همراه ما افطار می کرد».
یکی از پایگاه هایی که شهید فعالیت های خود را ضد رژیم شاهنشاهی، از آنجا شروع کرد مسجد فاطمیه بندرعباس بود.
علاقه زیادی به مطالعه کتاب داشت از همین رو کارتنی پر از کتاب در زمینه های مختلف داشت که بیشتر داستانی بودند و یا محتوای انقلابی داشتند.
ابراهیم با پیروزی انقلاب فعالیت های خود را عمدتا در بسیج ادامه داد و با شرکت گسترده در فعالیت های مساجد جواد الائمه و مخصوصا مسجد صاحب الزمان (عج) محله الشهدا، فضای جدیدی را برای خود خلق کرد.
وی حضور فعالی در جلسات حزب جمهوری اسلامی در بندرعباس داشت و با کمک دوستانش روزنامه جمهوری اسلامی را که از انتشارات حزب بود در سطح شهر توزیع میکردند.
از سال 57 به بعد با ساماندهی بچه های سپاه اصفهان، برای شرکت در اردوهای یک ماهه یا 45 روزه به شهر اصفهان میرفت و در آنجا آموزش های عقیدتی سیاسی و نظامی را میدید.
ابراهیم از اعضای فعال انجمن اسلامی دبیرستان بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به تحصیلات حوزوی علاقمند شد و در کنار تحصیل در دبیرستان در کلاس های حوزه نیز حضور مییافت.
با آغاز جنگ تحمیلی، فعالیت های درسی و حوزویاش به دلیل حضور مداوم در جبهه ناتمام ماند. وی 17 سال داشت که شوق حضور در جبهه در دلش افتاد. چون آموزش اولیه نظامی را در اردوهای اصفهان گذرانده بود، به طور متناوب تا سال 1365 یعنی زمان شهادتش در جبهه حضور یافت.
وی در گردانهای زرهی تک تیرانداز و در سال 1364 در واحد تخریب لشکر 41 ثارالله حضور داشت. او دورههای تکمیلی و تخصصی تخریب و انفجارات را در اهواز طی کرد و دوره غواصی را در دریاچه سد دز و رودخانههای استان خوزستان به پایان رساند.
ابراهیم برای آمادگی جهت شرکت در عملیات کربلای 4 تقریبا 6 ماه به صورت شبانه روز در استان خوزستان آموزش دید. وی در تیر سال 1365 در عملیات کربلای یک که منجر به آزادی مهران گشت، از ناحیه پا مجروح شد ولی حتی آن جراحت باعث نشد تا وی به خانه برگردد و این ماجرا تا بعد از شهادتش برای خانواده پوشیده ماند.
بعد از عملیات کربلای یک مرخصی گرفت و به همراه دوستانش به دیدار خانواده و دوستانی که تازه شهید شده بودند، رفت و از خانواده های آنان دلجویی کرد. برادرش عباس درباره رفتار ابراهیم در آن زمان میگوید: «روحیه او کاملا دگرگون شده بود. او نیمه شب های زمستان از خواب بیدار می شد و نماز شب می خواند».
بالاخره شب عملیات کربلای 4 فرا رسید. ابراهیم در این شب تخریبچی گردان غواصها و مأموریتش عبور دادن این گردان از بین موانع و مینهای منور دشمن، در خط جزیره امالرصاص بود.
عصر همان روز هنگامی که بچه ها تجهیزات خود را برای عملیات آماده میکردند، خط خودی توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد. تعدادی از بچههای تخریب شهید شدند و صحنه ناراحت کنندهای ایجاد شد؛ اما روحیه بچهها همچنان پا بر جا بود و امیدشان کم نمیشد.
آنها با اراده مصمم بعد از خواندن نماز مغرب و تاریک شدن هوا وارد اروند شدند. هنوز تمام ستون غواصها وارد آب نشده بودند که منورهای دشمن منطقه را روشن کردند.
آتش بسیار شدیدی از هوا و زمین بر سر بچهها باریدن گرفت. سازماندهی نیروها کمی به هم ریخت، اما ابراهیم و همرزمش که هدایت گردان را تا بعد از موانع دشمن به عهده داشتند با عزم قوی وارد آب شدند.
هنوز چند متری از ساحل دور نشده بودند که همرزم ابراهیم از ناحیه صورت مورد اصابت تیر قرار گرفت. ابراهیم با خونسردی او را به ساحل رودخانه برد و به گمان اینکه او شهید شده در حالی که گریه می کرد او را در آغوش گرفت و بوسید و سپس به سمت خط دشمن حرکت کرد.
زیر آتش شدید دشمن دوستان ابراهیم یکی یکی شهید میشدند. در این میان، ابراهیم با شجاعت تمام خود را به خط دشمن رساند. او دیگر فرصت باز کردن موانع و خنثی کردن مینهای منور را نداشت؛ چون عملیات لو رفته بود و دشمن ستون غواصها را زیر آتش گرفته بود. ابراهیم، اژدر بنگال (نوعی ماده منفجره) را برداشت و زیر موانع قرار داد تا راه را برای رزمندگان باز کند.
وی با رشادت و شجاعت مثال زدنی خود، حماسه آفرین میدان شده بود که ناگهان در همان مکان و در میان آب و آتش و خمپاره از دیدگان پنهان شد و همرزمانش دیگر او را ندیدند.
تا اینکه سرانجام پیکر مطهر آن غواص دلاور بعد از 40 روز توسط جریان های رود اروند به ساحل خودی رسید در حالی که به سان مولایش حسین (ع) سر به بدن نداشت.
بعد از انتقال پیکر مطهر ابراهیم به بندرعباس، او در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
ابراهیم دبیری در بخشی از وصیت نامه خود چنین با خدای خود راز و نیاز می کند:
«خداوندا تو را سپاس میگویم که به من توفیق دادی تا در راه تو به جهاد برخیزم و اگر قبول نمایی در راه تو فدا شوم تا به لقای تو برسم و شکر می کنم تو را به خاطر اینکه مرا در زمانی به دنیا آوردی که نائب امام زمان، امام خمینی عزیز، را رهبر و مرجع تقلید خود قرار دهم. خدایا! به ذات مقدست قسم می دهم که از گناهانم در گذری و مرا با شهدا محشور گردانی شهدایی که با خون خود راه را برای ما روشن ساختند...».
انتهای پیام/