گفتگو با همسر شهید علی جزمانی

هیچ وقت از فعالیت‌هایش در جبهه برای ما تعریف نمی‌کرد / بعد از شهادتش فهمیدیم فرمانده گردان بود

به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد شهادت علی جزمانی فرمانده گردان مقداد با همسر شهید به گفت و گو نشستیم.
کد خبر: ۴۲۵۴۷
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۸ - 04March 2015

هیچ وقت از فعالیت‌هایش در جبهه برای ما تعریف نمی‌کرد / بعد از شهادتش فهمیدیم فرمانده گردان بود

به گزارش دفاع پرس، علی جزمانی سال 1324 در یک خانواده مذهبی در یکی از روستاهای آباده شیراز به دنیا آمد. او قبل از انقلاب در کارخانه بافت پارچه کار میکرد در زمان تظاهرات و مبارزات مردمی ضد رژیم پهلوی فعالیتهای زیادی داشت. بعد از پیروزی انقلاب نیز جزء نفرات اولی بود که به عضویت سپاه درآمد.

 

 

در سال 57 با علی که از بستگان ما بود ازدواج کردم که حاصل این ازدواج 4 فرزند بود. تولد اولین فرزند ما - مجتبی - مصادف شد با آغاز جنگ تحمیلی و رفتن علی به جبهه. این موضوع اوایلش برایم خیلی سخت بود زیرا او دیر به دیر به ما سر میزد. بعد از مدتی به پادگان دوکوهه رفتیم ولی بخاطر این که از مادر همسرم دور بودیم و بچهها کوچک بودند مجددا به تهران برگشتیم.

علی دارای خصوصیات بارز اخلاقی از جمله امانت داری، صبر و رازداری بود و همه او را و با این خصوصیات میشناختند.

 

 

درخواست شفاعت

یک سال بعد از ازدواج به مشهد مقدس رفتیم وقتی روبروی ضریح مطهر رسیدیم به علی گفتم پیش امام رضا به من قول بدهید که کاری برای من انجام بدهید. میدانست که اهل مادیات نیستم ولی با شوخطبعی جیبهایش را گشت و گفت اگر پول داشتم چشم، میخرم. گفتم اگر میشود آن دنیا شفاعت من را پیش خدا بکنید. با روی گشاده و لبخندی گفت شما باید شفاعت ما را بکنید. تمام زحمات زندگی بر دوش شماست. از همه مهمتر بزرگ کردن فرزندانمان است، ولی اگر قسمتم شد و شهید شدم و اجازه داشتم که شفاعت یک نفر را بکنم حتما شفاعت شما را میکنم.

رفتن به جبهه

علی همیشه دفاع از انقلاب و کشور را جزء وظایف خودش می دانست. با آغاز غائله کردستان، به کردستان رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلاب شرکت کرد. پس از شروع جنگ نیز در اکثر عملیاتها شرکت کرد و چند بار مجروح شد. اولین بار در عملیات بیتالمقدس از ناحیه پا و کمر مجروح و به بیمارستان آیتالله دستغیب شیراز منتقل شد.

او هیچ وقت از فعالیتهایش در جبهه برای ما تعریف نمیکرد و هر وقت راجع به این موضوع میپرسیدم جواب میداد که داخل آشپزخانه کار میکنم و من تازه بعد از شهادتش متوجه شدم که ایشان فرمانده گردان بوده است.

 

 

نحوه شهادت

شب عملیات کربلای 5 منطقه زیر آتش سنگین دشمن بود که با خمپاره بعثیها علی جزمانی، منصور حاج امینی و حسین نوایی به شهادت رسیدند.

اعلام خبر شهادت

روز شهادت من و بچهها خیلی بیتاب بودیم احساس دلشوره داشتیم. ظهر بود که به منزل خواهر علی رفتیم وقتی برگشتیم دیدیم حاجحسین گوران و حاجآقا پروازی به منزل ما آمده بودند. وقتی حاجآقا گوران را دیدم نگران شدم و پرسیدم علی کجاست؟ چرا با شما برنگشته؟ بچهها هم میپرسیدند که عمو مگر قرار نبود بابا با شما برگردد؟ حاجآقا گوران گفتند فردا قرار است چند شهید بیاورند، علی هم فردا با آنها میآید. از طرفی وقتی دیدم برادر علی ناراحت است و حالش خوب نیست متوجه شدم که علی هم شهید شده و طبق گفته حاجآقا گوران فردا علی با بقیه شهدا آمد...

 

 

فرازی از وصیت نامه شهید

برادران عزیز فکر نکنید جبهه و جنگ به ما نیاز دارد و اگر ما نباشیم کار جنگ میخوابد. اصلاً این طور نیست و آن چیزی که مقدّر خداوند تبارک و تعالی است انجام میپذیرد و این ما هستیم که نیازمند این محیط هستیم تا به خودسازی و ارتقای سطح معنوی دست پیدا کنیم و انشاءالله آماده جانفشانی در راه اسلام گردیم.

 

منبع:ساجد

نظر شما
پربیننده ها