به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «سیداسماعیل میری رستمکلایی» از شهدای بهشهر فصلهایی از زندگی و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
شهید «سیداسماعیل میری رستمکلایی» متولد سال ۱۳۴۲ شهر رستمکلا از شهرستان شهیدپرور بهشهر استان مازندران است. سیداسماعیل میری در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش بنین نیکزاد رستمی و پدرش میر رمضان نام داشت.
سیداسماعیل میری در سایه محبتهای پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع سوم راهنمایی با موفقیت پایان رسانید. شهید بزرگوار در سال ۱۳۶۲ ازدواج نموده و از ایشان یک فرزند «اسماعیل» به یادگار مانده است.
سیداسماعیل میری سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در تیپ ۴۰ سراب به اسلام خدمت میکرد که در ۱۳۶۲/۱۰/۲۵ هجری شمسی در منطقه بانه با برخورد خودرو به مین که توسط ضد انقلاب نصب شده بود شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید میری در مورخه ۱۳۶۲/۱۰/۲۹ تشییع و در دارالسلام رستمکلا به خاک سپرده شد.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش
وصیتنامه شهید:
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموتاً بل احیاء بل عند ربهم رزقون
به نام خدا، خدای شهیدان و خدای عاشقان، عاشقانی که لحظه لحظه زندگی را تا بروز موعود شمارش میکنند و به نام خدای که آغازم از اوست و به شکرانه حق، پایانم از اوست به نام خدای که پرتو عشقم از اوست و زندگی را در سایه رحمت او به عرصه انتهای زندگی بلکه در درون ظلمتکده خونخواهان را در پایان میدهیم و مکانی غیرقابل توصیف را با شهادتم برای خود ارزانی میدارم و شعله معنویات را در مقابل روحم با چشم دلم جلوهگر میسازد میبینم و زندگی را همچون کاغذی مچاله شده زیر پایم لگدمال میکنم و معبودم را با تمام وجودم و با سلولهای اجزای بدنم میخوانم و فریاد قلب را که بلندترین فریادهاست آزاد میسازم.
و این نعمت حق تعالی یعنی شهادت را به آغوش میگیرم و بجای بیارزشترین پدیده در زمان که مرگ را باید در اختیار جمهوری اسلامی قرار داد با ارزشتر نعمت الهی بجان پذیرا میشوم و آرزیم را در وجودم که شعله میکشد و قلبم در تپش است و عرق به پیشانیم سرازیر شده و در انتظار روزی که اجل موعود از طرف خداوند فرا میرسد و کالبدم را به شکرانه خدای بزرگ میدهم و بجای آن ارزشی را که افراد مومن و متقی مجدانه در پی آنند و مکانی را که حسین (ع) در وادی عشق یعنی کربلا در آرزوی آن بود دست پیدا میکنم و چه خوبست آن مکان آرزومندان خدا، و من با خونم و با هستیام و با جریان خون درونیام و با تپش قلبم و با فریاد عشقم و با زبان گویای قلبم که شعله میکشد میگویم رهبرم خمینی هدفم خداست.
حال که گفتم با تمام هستیام اگر جسمم را در وادی گمگشتگان و در وادی عاشقان نیافتید و در پیشگاه خدا مییابید چرا که دستم رفت نام حضرت عباس در مغزم و فداکاری حضرت عباس در جلوی چشمم جلوهگر میشود و خجلزده میشوم و به خود جرات میدهم و اگر سرم را از دست دادهام نام مبارک حسین در مغزم خطور میکند وبهیاد بیسر بودن حسین بن علی (ع) میافتم و این را در مقابل خدا و رسول خدا نا قابل میندازم.
مادرم باید به شکرانه از دست دادن فرزند نماز شکر بجا آورد و صبر زینبی را پیشه ره خویش کند و پدرم باید به شکرانه او دست دادن فرزنش نماز شکر بجای میآورد شجاعت حسینی را پیشه خود کند و مادرم باید آنچنان باشد فردای روز قیامت افتخار همنشینی با زینب سلام الله علیها را داشته باشد.
و پدرم، باید آنچنان باشی که افتخار همنشینی با رسول خدا و حسینبن علی (ع) را در روز موعود داشته باشد. و خواهرم، باید آنچنان باشد که فریاد خویش را و غضب خویش را بر دشمنان اسلام بریزد و لعن خویش را به حامیان مستکبران بزند.
و برادرانم باید سلاح افتاده مرا در سنگر خونی شهادت بردارند و یکه تاز پیش روند و پرجم رسول الله را به سرزمین خونین ایران بکارند و ملت باید ارزش و حرمت این خونها را به عمل نشان دهند که خدائی عمل خواهد کرد.
مکان دفنم را در اختیار پدرم میگذارم و احدی نمیتواند دخالت کند و نمازم را در اختیار پدرم میگذارم ودر نماز و روزهام مسئله را جدی بگیرند و حتماً بجای آورند.
۶۱/۱۱/۲۷
انتهای پیام/