به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، از بین روزهای تاریخ انقلاب در بیرجند هیچ روزی به اندازه روز هفتم بهمن ماه ۵۷ ماندگار نشده است. روزی خون ین خون که خاطرش بعد از گذشت ۴۰ سال هنوز در خاطره خیلیها مانده است.
روزی که در تاریخ ثبت کرد جوانان بیرجندی نیز خونشان، چون جوانان دیگر شهرهای این سرزمین به نام دین خواهی و استقلال خواهی بر زمین ریخت. اما خواندن و شنیدن روایت این روز تاریخی از زبان کسانی خود شاهد ماجرا بودهاند، لطف دیگری دارد.
در این روز مردم مثل همیشه تصمیم به راهپیمایی داشتند که با استقبال زیادی رو به رو شده بود. یک صف راهپیمایی در خیابان ۶ بهمن (میدان امام (ره) فعلی و یک سر دیگر آن نیز در خیابان فرح (طالقانی فعلی) بوده است. اما اتفاقاتی رخ میدهد که مردم تصورش را هم نمیکردند.
امروز دستور تیر داریم
سیدعلی اکبر ذوالفقاری از فعالان روزهای انقلاب در بیرجند درباره روز خونین هفتم بهمن ۵۷ در گفتوگویی گفت: در روز هفتم بهمن ۵۷ تظاهرات مردم به جلوی ژاندارمری رسیده بود که یکی از فرماندهان ژاندارمری، من، آقای ریاسی و آقای واحدی را صدا کرد و گفت امروز دستور تیر داریم و بگویید امروز دوستانتان شعار تند ندهند.
وی بیانکرد: ناگاه حجت الاسلام واحدی خودش را جلوی جوانان انداخت و با تمام انرژی با جوانان همصدا شده و شعار مرگ بر شاه را تکرار میکردند.
ذوالفقاری ادامهداد: در حال عکاسی از آن صحنه بودم که تیراندازی شد و متأسفانه در گمان ناباوری علی سندروس بر زمین افتاد.
این شهروند فعال در تظاهرات روزهای انقلاب بیرجند یادآور شد: من در داخل جوی آب دراز کشیده و صحنه را میدیدم که صمد آذرمنش، سید فخرموسوی و رضا بذرافکن در حالی که تیراندازی ادامه داشت پیکر نیمه جان شهید سندروس را روی دستانشان گذاشته و با شهامت به طرف بیمارستان به راه افتادند.
نرگس حسین نژاد مادر شهید علی سندروس از شهدای این روز خونین در خاطرات خود که در کتاب ۱۳ امامیها نقل شده است، میگوید روز هفتم بهمن ماه به همراه تعدادی از خانمها در تظاهرات شرکت کردیم و موقع شروع تیراندازی ما نزدیک مقبره حکیم نزاری بودیم و حاج آقای عندلیب برای جلوگیری از آسیب دیدن خانمها ما را در منزل یکی از آشنایان خود پناه داد.
وی ادامهداد: با اولین صدای تیراندازی دلشوره عجیبی گرفتم و به من الهام شد که اتفاقی افتاده و یکی از اعضای نزدیک خانوادهام تیر خورده است.
امروز ساعت ۱۱ تیر میخورم
این مادر بزرگوار شهید ایام انقلاب در گفتوگویی افزود: با خودم گفتم شاید امیر تیر خورده است، چون او روی ماشین بلندگو دار میرفت و آنجا شعار میداد، ولی بعد از ظهر همان روز فهمیدم که پسر نوجوانم علی در حالی که دست برادرش را گرفته تا به او آسیبی نرسد به شهادت رسیده است.
دوست فرزند شهیدم، آقای علی صادقی که در راهپیمایی همراه علی بوده است بعدها برای ما تعریف کرد که آن روز در راه به شوخی او گفتم: علی کاپشنت که سوراخ شده، نکته تیر خوردی؟ و پسرم در جوابش میگوید من ان شاء الله امروز ساعت ۱۱ تیر میخورم! که همان میشود.
مهدی خالدی از فعالین در تظاهرات ایام انقلاب بیرجند نیز درباره خاطرات آن روز خونین میگوید روز هفتم بهمن ماه برای مقابله با حملات نیروهای نظامی رژیم شاه به پشتبام مسجد آیتی قسمت حاشیه خیابان رفتم.
وی اظهار داشت: از چند روز قبل بچهها برای روز مبادا تعداد زیادی پاره آجر روی پشت بام مسجد ریخته بودند تا اگر لازم شد، مأموران شهربانی را مورد هدف قرار دهیم.
فعال روزهای انقلاب در بیرجند بیانکرد: مأموران آن روز خیلی وحشیانه به طرف بچهها حمله میکردند و اکثر گلولهها را مستقیم به طرف بچهها نشانه میگرفتند و من که از بالای پشت بام این صحنهها را میدیدم عصبانی شده و تصمیم گرفتم تکه آجری را از بالا به طرف سربازی که کلاه آهنی هم نداشت پرتاب کنم.
سربازی که حاضر به تیراندازی به سمت مردم نبود
خالدی افزود:، اما صحنهای دیدم که از این کار منصرف شدم، چون این سرباز حاضر نبود به طرف مردم شلیک کند و فرماندهاش هم به همین دلیل او را به باد فحش و ناسزا گرفته و در نهایت با قنداق تفنگ ضربهای محکم به او زد و در نهایت او را بازداشت کرد.
بر اساس آنچه در کتابهای تاریخ انقلاب بیرجند ثبت شده است، به فاصله چند دقیقه بعد از تیراندازی از بالای ساختمان ژاندارمری محمود سورگی به همراه برادرش و جمعی از مردم در کنار خرابهای در کنار میدان حکیم نزاری پناه گرفته بود.
وی در همین حین توسط مأموران دستگیر مورد اصابت ضربات شدید سرنیزه و قنداق تفنگ قرار میگیرد و در همین حال به صورت ناجوانمردانه با شلیک گلوله کلت به شهادت رسید (روایت حضور ص ۳۰)
علی ایمانی از دیگر فعالین در تظاهرات ایام انقلاب نیز درباره روز ۷ بهمن آن سال گفت: روز هفتم بهمن که تیراندازیهای مکرر ژاندارمری امان مردم را بریده بود و بعد از آنکه خبر شهادت دو جوان به نامهای سورگی و سندروس و تیر خوردن چند نفر در شهر پیچید من به همراه عدهای از دانشجویان در اعتراض به این عمل با مأموران ژاندارمری درگیر شدیم.
ضربهای که آثارش هنوز همراه من است
وی اظهار داشت: در حین درگیری یکی از آنها با قنداق تفنگ خود ضربه محکمی به صورت و دستم زد به طوری که براثر این حمله دست چپم از آرنج به پایین به شدت آسیب دید.
ایمانی افزود: با همان درد زیاد راهی منزل شدم و وقتی پدر و مادرم وضعیتم را دیدند از ترس اینکه مبادا در بیمارستان مرا دستگیر کنند، به مطب دکتر افتخاری که از دوستان پدرم بود، رفتیم و ایشان کار مداوا روی دست و صورتم انجام داد.
وی گفت: آن ضربه آنقدر محکم بود که بعد از گذشت این همه سال هنوز اثرات آن روی بدنم باقی مانده است.
محمود جلایری از دیگر شهروندان خراسانجنوبی و فعالان در تظاهرات ایام انقلاب نیز در این باره میگوید: بعد فاجعهای که مأموران ژاندارمری در روز هفتم بهمن در کشتن جوانانی، چون شهید سورگی و سندروس انجام دادند، خیلی عصبانی بودیم و تمایل به تلافی داشتیم.
تهدید فرماندار
وی ادامهداد: برای همین اتفاق به همراه دوستانم علی صمدیان (شهید علی صمدیان) و مهدی شهپر، شمشیری که در هنرستان درست کرده بودیم را برداشته و به سمت منزل بیژن افراسیابی فرماندار وقت بیرجند رفتیم.
این فعال در روزهای انقلاب یادآور شد: البته از قبل آمار دقیق منزلش را گرفته بودیم و چندباری محکم درب منزلش را زدیم تا خودش در را باز کرد.
جلایری گفت: به محض اینکه فرماندار در را باز کرد، شمشیر را نشانش دادم و او را تهدید کردم و گفتم اگر دوباره دستور تیر مردم را بدهی سر و کارت با همین شمشیر خواهد بود؛ و این ماجرای روز خونین تاریخ انقلاب بیرجند است. امید است که بخوانیم، بشنویم، و تأمل کنیم تا شاید همتهایمان برای ساختن و آبادی این مملکت افزون شود و یادی کنیم از آنهایی که خون پاکشان در خیابانهای طالقانی و حکیم نزاری بیرجند بر زمین ریخت.
منبع: مهر
انتهای پیام/ 341