چهل‌سالگی سرو/

نگاهی به زندگی شهیده «صدیقه احمدزاده»

شهیده «صدیقه احمدزاده» فرزند «باباخان» در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۶ در مکه مکرمه به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۴۱۱۶۷
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۸:۲۱ - 06February 2021

نگاهی به زندگی شهیده «صدیقه احمدزاده»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در آستانه برگزاری کنگره ملی تجلیل از ۱۷ هزار زن شهید، جانباز و آزاده، تورقی به زندگی شهیده «صدیقه احمدزاده» می‌زنیم و به معرفی این شهید می‌پردازیم.

زندگی‌نامه شهید:

لالۀ سرخ، شهیده «صدیقه احمدزاده» در سال ۱۳۰۴ در روستای سیاه‌کلامحله شرقی از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود.

وی در یک خانواده کشاورز که پایبند به عقاید مذهبی بودند رشد کرد. شنین بالندگی را با محبت خانواده درآمیخت و عواطف درونش با ازدواج با همسرش «محمد حسن‌زاده» شکفت.

محمد مردی کارگر و فقیر بود و از درآمد کمی بهره داشت، اما «صدیقه» که در مکتب اسلام پرورانده شده بود با این مطلب بسیار ساده برخورد کرد و پیشنهاد محمد را برای ازدواج پذیرفت.

زندگی مشترک صدیقه و محمد در اوج سادگی و صفا و صمیمیت در سال ۱۳۲۳ آغاز شد که حاصل آن دو فرزند دختر و ۳ فرزند پسر است.

محمد در عین حالی که به کار‌های سخت می‌پرداخت متولی امور مسجد هم بود و صدیقه در کار‌های کشاورزی و امور مسجد، با عشق و علاقه به همسرش کمک می‌کرد.

صدیقه زنی خوش‌قلب بود و همه خلق حسنه او را می‌ستودند، او با صبوری همه مشکلات را تحمل می‌کرد، ولی در عین حال سختی‌ها خدشه‌ای به عقاید مذهبی و واجبات او وارد نمی‌کرد.

حجاب و خوش زبانی از صفات بارز او بود. در تظاهرات انقلاب تا واپسین روز‌ها نقش فعالی داشت و عمیقا معتقد به رهبری و ولایت بود و استدلال او بر این اعتقادش از آن جهت همگان را به تعجب وامی‌داشت که او سوادی نداشت. در زمان دفاع مقدس هم یاریگر رزمندگان در جبهه‌ها بود.

رفتار او با فرزندان بسیار خوب بود و سعی می‌کرد که آن‌ها را افرادی معتقد و انقلابی بار بیاورد. آرزوی دیرینه این دو همسر دیدار و زیارت خانه خدا بود. فرزند کوچکشان در این خصوص می‌گوید: پدر و مادرم از زمانی که برای حج ثبت‌نام کرده بودند بی‌صبرانه منتظر رفتن بودند.

سال ۱۳۶۶ فرا رسید. پس از سال‌ها انتظار نام این زوج در لیست سفر درآمد و آن‌ها از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند. روز وداع به صورت زیبا و دلنشین از همه خداحافظی کرد و برای رفتن بی‌تاب شده بود.

همسرش می‌گوید: وقتی روز برائت از مشرکین فرا رسید لباس احرام را به تن کرد و به یقین می‌دانست که آن روز باز نمی‌گردد.

روز گرم برائت از مشرکین سال ۱۳۶۶ بود جمعه آن سال‌ها حال و هوای دیگری داشت و گویا فضا، بوی خون می‌داد، همه در حال انجام فریضه برائت از مشرکین بودند که ناگهان حمله سعودی‌ها آغاز شد.

همه حجاج سراسیمه به این طرف و آن طرف می‌گریختند و من صدیقه را گم کردم. پس از تظاهرات همه خانم‌ها به محل استقرار کاروان بازگشتند، ولی صدیقه برنگشت. بی‌تاب شده بودم، همه جا را به دنبال او گشتم، اما خبری از او نبود. در همین هنگام رئیس کاروان کیسه پولی به من نشان داد فهمیدم که او شهید شده و کار تمام شده است.

پیکر صدیقه با لباس خونین احرام، که از شدت ضربات جانفرسای عمال سعودی به شهادت رسیده بود سبکبال بر دست‌های مردم تشییع شد و در تاریخ بیست‌وپنجم مرداد ماه ۱۳۶۶ در مزار شهدای سپاه کلامحله شرقی از توابع بابل به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها