روایت «محمد پیمان» از شهادت همسر و فرزندانش

محمد پیمان در خاطراتش آورده است: اگر بگویم واقغه دلخراش کربلا و صحنه جانسوز عاشورا را برای بار دوم در عالم وجود تکرار یافت سخنی به گزاف نگفته ام یک فرزندم در حالی از زیر تل و تپه ای از خاک و گل و آتش بیرون شد که گویی او را مثله و قطعه قطعه کرده اند
کد خبر: ۴۴۴۵۳۹
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۳:۳۵ - 23February 2021

روایت  «محمد پیمان» از شهادت همسر و فرزندانش

به گزارش خبرنگار  دفاع‌پرس از خرم آباد شهیده «شیرین پیمان» از شهدای دانش آموز استان لرستان است که  در سال ۱۳۵۰ در شهر خرم‎آباد  متولد شد  که در حملات بمبارانی رژیم بعثی عراق در تاریخ پنجم اسفندماه سال ۶۵ به فیض عظمای شهادت نائل گشت.

 روایت حاج محمد پیمان از بمباران هوایی رژیم بعث عراق و شهادت همسر و فرزندانش بویژه شهیده دانش آموز شیرین پیمان

در سحرگاهی از شب های سرد زمستان، 5 اسفند 1365، که آرامش ناگهان با صدای انفجار نهیب و اصابت اولین حمله موشکی سکوت و آرامش شبنگاهی درهم شکست شهر غرق در آتش شد گویی صحرای محشر بود فریادها بلند شد هرکسی بدون هدف و سرگردانی هراسان به سویی می دوید فرار از مرگ صدای ناله و شیون کنان و نیاز و درخواست کمک افرادی که زیر آوار و خروارها گل و خاک و آهن و سنگ و آجر فرو رفته بودند از هر گوشه و کنار ناله‌ها و فریادها به گوش می‌رسید نیازمند کمک و بیرون آمدن از زیر آوارها بودند. امدادگر و همچنین کمک مردمی با تلاش زیاد به وسیله بیل و کلنگ و لودر جسد مجروحین را از زیر خاک بیرون می‌کشیدند و به بیمارستان‌های شهر منتقل می‌کردند در همین حمله در یک چشم بهم زدن 79 نفر شهید و تعداد بی شماری مجروح و مصدوم به جای گذاشت و ساعت ها با کمک بسیج مردمی با تلاش فراوان و هم دردی در سوگ تمام شهروندان در غم و اندوه همدیگر بودند فرزندم به تدریج چشمان پر فروغش به سفیدی رفت و نفس های پر شورش در سینه حبس شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد همسر و دو فرزند دیگرم به نام «علی» و «معصومه پیمان» تکه تکه و پاره پاره و قطعه قطعه شدن تمام اعضای خانواده و فرزند دلبند و ناکامم در عنفوان جوانی از جلوی دیدگانم به وضع جانکاهی به دیدار نیستی فرستاده از زیر آوار بیرون کشیدند در خاک و خون می غلتیدند و فریاد وای حسینا وای علیا در فضا طنین انداز شده بود در آن شب خونین بی نظیر به وقوع پیوست

اگر بگویم واقغه دلخراش کربلا و صحنه جانسوز عاشورا را برای بار دوم در عالم وجود تکرار یافت سخنی به گزاف نگفته ام یک فرزندم در حالی از زیر تل و تپه ای از خاک و گل و آتش بیرون شد که گویی او را مثله و قطعه قطعه کرده اند دیکر عائله ام و فرزندانم در وضعی از زیر آوار بیرون کشیده شدند اطفال صغیر و بی پناه حضرت اباعبدالله وامحمدا گویان سکینه دخت گرامی آن حضرت تجسم عینی یافته بود

حتی همان شب و فردای آن شب خونین برای تشییع جنازه دفن و کفن و خاکسپاری شهر در خلوت خاموش و سکوت مطلق حاکم بود این چنین فاجعه بزرگ جانسوز و دلخراش و بدون هیچ امکاناتی در شهر به دلیل عدم گردهمایی و جمع شدن خواهران و برادران و تمام فامیل و دوستان و آشنایان در این مصیبت و عزا به دلیل حمله های پی در پی رژیم ناجوانمرد بعثی عراق به شهر خرم آباد که تمام خانه و کاشانه‌های شهر صد در صد تخریب شده بود و مردم برای فرار از مرگ حتمی به تمام مناطق دور کوهستانی پناه می بردند.

شهر خالی از سکنه و مملو از وحشت و اضطراب بود و دور از  اقوام و آشنایان که هر خانواده و هرکس به هر گوشه ای پناه آورده بود.

ناله های سرخ گون تا آخرین نفس و تا چکیدن آخرین قطره خون خود ایستادگی و مبارزه و سرانجام جان به جان آفرین تسلیم کردند و به درجه والاو شریف شهادت نائل آمد

فرزند شهیدم در روز 15 فروردین ماه سال 1350 در یکی از روزهای خوب خداوند دیده به جهان گشود و گرمی و نشاط وافری را به کانون گرم خانواده اش بخشید پدر و مادر نام او را شیرین نهادند تا شیرینی و حلاوت زندگی آنان باشد روزها از پی هم می گذشت و هر روز بر رشد جسمانی و فکری کودک افزوده می شد دوران ابتدایی را همراه با دوستان و هم کلاسی هایش با موفقیت پشت سر نهاد و دایما در پی کسب فضایل اخلاقی بود به همراه خانواده و مخصوصا مادر و خواهرش با شرکت در مجلس قرائت قرآن و مناسبت های مذهبی بر رشد دینی و مذهبی خود می افزود با تواضع و خشوعی خاص به زیارت ائمه معصوم می رفت و همیشه با قرار گرفتن در سجاده پر گل و معطرش با راز و نیاز با معبودش می پرداخت در سنگر مدرسه در پشت جبهه همراه همکلاسی هایش و کارکنان مدرسه در تهیه البسه و تغذیه برای رزمندگان جهبه های جنگ حق علیه باطل جان برکف می کوشید و همواره در راه اسلام با شرکت در راهپیماییها ندای مرگ بر آمریکا و مرگ بر دشمنان اسلام و درود بر خمینی (ره) سر می داد سال اول که سال را به پایان درسی برساند

بای زنب قتلت

 در روز چهارم اسفند 10 ساعت قبل از اینکه به مقام والای شهادت نائل آید وحی الهی به او الهام شد که به عنوان وصیت نامه بر روی تخته سیاه مدرسه این چنین نوشته بود:

پریدم با پرو بال صبایی

به بالاتر به یک دنیای عالی

شهید شیرین پیمان

نوجوانی که دائم در پی کسب فضایل اخلاقی و دینی و درجات علمی و در مساجد و محافل را برای اجابت دعا و راز و نیاز با خدا آماده می کرد و خصوصا در ماه مبارک رمضان و لیله القدر و در مراسم سوگواری ائمه اطهار و ایثار و تدین خویش را به نمایش می نهاد با دشمنان دین و مخالفین اسلام دشمن و با دوستداران اسلام دوست بود و پایبند دین مقدس اسلام بود برای براندازی رژیم طاغوت و سرنگونی شاه و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی خشوعانه ندای مرگ بر آمریکا و درود بر خمینی را سر میداد و در برابر بدخواهان و کوردلان انقلاب اسلامی و ولایت از هیچگونه تلاش و مجاهدت فروگذار نبود

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها