بخش دوم/ در گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم «موسی رجبی» مطرح شد؛

درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

همسر شهید رجبی گفت: پس از ولادت فرزندمان اولین مقصدی که رفتیم مسجد جمکران بود. موسی با این تصمیم، می‌خواست او را بیمه کند.
کد خبر: ۴۴۸۸۱۷
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۷:۱۵ - 28March 2021

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: کتاب‌های اساطیر را ورق می‌زنم... به دنبال برگی، سطری، کلامی، که فرزندانم را با مفهوم و معنای حقیقی دلیری و مردانگی آشنا کند؛ اما نمی‌یابم... نه این که نباشد، هست... اسطوره‌ها داریم، قهرمان‌ها داریم، پهلوان‌ها داریم، قصه‌ها داریم، اما انگار هیچ یک راضی‌ام نمی‌کند... سراغ برگ خاطرات آدم‌های معمولی را می‌گیرم... همان‌ها که مثل ما و در کنار ما زیستند، در همین کوچه‌ها و معابر و خیابان‌های ما قدم زدند و از همین معابر، پلی به سمت آسمان زدند...

قصه آدم‌های معمولی، قصه اسوه‌هایی است که همچون ما بودند؛ اما فرق‌شان در مشق مردی و مردانگی بود... مرد شدن، مرد بودن و مرد ماندن کار هرکسی نیست! کار آن‌هایی است که روی سیم خاردار نفس، پا گذاشته و به آن‌چه می‌گفتند، عمل می‎کردند! اصلا مردانگی در همین خلاصه می‌شود "پای قولت بایست؛ تا پای جان!"

و داستان موسی، داستان یکی از همین آدم‌های معمولی به آسمان رسیده است. داستان اسوه‌ای که مردانگی را عمل کرد، داستان مردی که پای قولش ایستاد تا پای جان! نه! تا فدای سر! داستان کسی که با من و ما فرق داشت! با منی که هر روز زیارت عاشورا را سرسری می‌خوانم و  معنای "بابی انت و امی..." تنم را نمی‌لرزاند، اما او با همین عبارت اذن ورود به دنیای جهاد را از همسر همراه و همدلش گرفت...

اصلا نمی‌دانم! چرا دارم همچون منی را با چون اویی قیاس می‌کنم؟! قیاس منی که همیشه لاف عاشقی ورد زبانم است و اویی که "سرم به فدای سر تو عزیز فاطمه " گویان، سر را فدا کرد؟

قیاس منی که هنوز در واجباتم مانده ام و سیم محبت و اشتیاقم به امام حی و حاضر و ناظرم دائم در نوسان است و اویی که جمکران، ماوا و ملجا و پناه خستگی‌ها و محل اتصال و پرواز روحش بود؟

برگ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم «موسی رجبی» این آدم معمولی به اوج و معراج رسیده را مرور می‌کنم، تا برای فرزندانم و همه ی فرزندان سرزمینم، الگو و اسوه ی حقیقی را نشان دهم...

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

شهید «موسی رجبی» چهارم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در شهرستان ترکمنچای از توابع میانه به دنیا آمد. وی از نیرو‌های مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر بود که داوطلبانه به یاری نیرو‌های جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه شتافت و به عنوان عضوی از نیرو‌های پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه مشغول شد و نهایتا در آخرین روز خرداد سال ۱۳۹۷ در منطقه البوکمال، توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. در ادامه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «پری علی‌نژاد» همسر شهید «موسی رجبی» گفت‌وگویی انجام داده است که بخش اول آن دیروز تقدیم شد و در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو از نظر مخاطبان گرامی می‌گذرد.

اولین مقصد

دفاع‌پرس: یادگار شهید چه زمانی متولد شد؟ نام او را چه کسی برگزید؟

موسی علاقه داشت فرزندمان پسر باشد. او می‌گفت، «دختر، ریحانه بهشتی است و باید مراقبش بود. چراکه روحیه‌ او حساس است و دلش زود می‌شکند. و من تاب ناراحتی دخترم را ندارم.» به همین دلیل وقتی فهمید فرزندمان پسر است، از ذوق و شوق آرام نمی‌گرفت.

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

محمد عرفان سال ۱۳۸۵ متولد شد و نام او را با نظر همدیگر انتخاب کردیم. پیشنهاد نام ترکیبی از سوی موسی مطرح شد. او گفت، «یک نام دوبخشی انتخاب کنیم که حتما یک بخش آن  از اسامی اهل بیت (ع) باشد. من بخش اولش را محمد انتخاب می‌کنم، بخش دومش را هم، هرچه شما دوست دارید می‌گذاریم.» و این چنین اسم فرزند اولمان محمدعرفان شد.

محمدعرفان قرار بود روز عاشورا متولد بشود و موسی هر سال اول ماه محرم‌، برای مداحی به ترکمن‌چای می‌رفت، به همین سبب خیلی درمانده و ناراحت بود که نمی‌تواند برای امام حسین (ع) مداحی کند. نمی‌توانستم ناراحتی‌اش را ببینم، گفتم، «اشکال ندارد، شما بروید ترکمن‌چای!» موسی می‌ترسید که این تاخیر برای بچه مشکلی به وجود بیاورد. به خدا توکل کردم و گفتم، «نگران نباش! امام حسین (ع) حتما نگهدارش است!» خوشحال شد و رفت. شب شام غریبان به تهران برگشت. محمدعرفان هم فردای روز عاشورا به دنیا آمد.

پس از ولادت محمدعرفان، پدر تاکید داشت که، «اولین مقصدی که فرزندمان را می‌بریم، باید مسجد جمکران باشد! می‌خواهم او را برای تمام عمر، بیمه کنم!» و همراه نوزاد چندروزه‌مان راهی جمکران شدیم.‌ ابتدا موسی شکلات‌هایی را که خریده بود در صحن پخش کرد و سپس محمدعرفان را، رو به گنبد سبز جمکران در آغوش گرفت و گفت، «امامِ زمانم، می‌خواهم فرزندم سرباز شما باشد. می‌خواهم محمدعرفانم مهدی‌یار و یاور شما باشد. دعا کنید فرزندانم سرباز شما بشوند و من و مادرشان نیز در راه عشق و ارادت به شما ثابت قدم بمانیم و خادم شما باشیم. دعا کنید عاقبت به خیر بشویم. امامِ ما، دعایمان کنید در سختی‌های زندگی، وسوسه شیطان از مسیرتان منحرف‌مان نکند. امام عصر (عج)، دستان خالی‌مان را بگیرید و کمک‌مان کنید!»

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

نام فرزند دوم‌مان را نیز، با همدیگر انتخاب کردیم. موسی اصرار داشت که حتما باید نامش علی داشته باشد و امیرعلی متولد شد. ماجرای جمکران رفتنش هم جالب است. چون زردی داشت، نشد که پس از ترخیص از بیمارستان، به جمکران برویم. اما ما سر قرارمان ماندیم، آن‌قدر صبوری کردیم و جایی نرفتیم تا امیرعلی خوب شد و اولین مقصدمان جمکران شد.

امانت‌های خدا

دفاع‌پرس: رابطه پسرها با پدر چگونه بود؟

بچه‌ها با پدرشان مثل دو دوست بودند تا پدر و فرزند. خیلی رابطه صمیمانه‌ای میان آن‌ها برقرار بود.

آقا موسی در هر شرایطی برای بچه‌ها وقت می‌گذاشت و با آن‌ها بازی می‌کرد. از سرکار که برمی‌گشت، حتی اگر خیلی خسته بود، نمی‌رفت استراحت کند. مستقیم می‌رفت سراغ بچه‌ها و با آن‌ها بازی می‌کرد.

تربیت پسرها و ولایی بودن‌شان مهم‌ترین مساله برای موسی بود. او معتقد بود، «بچه‌ها با مهربانی، متوجه اشتباه‌شان می‌شوند و اصلا نیازی به خشونت ندارند!» هیچ‌وقت هم ندیدم که دعوایشان کند. اگر خطایی می‌کردند، آن خطا را در قالب داستان به بچه‌ها آموزش می‌داد. در پایان هم، نظرشان را می‌پرسید که، «شخصیت داستان کدام رفتار را انجام می‌داد، بهتر بود و خدای مهربان دوست داشت؟!» محمدعرفان چون بزرگ‌تر بود، زودتر متوجه اشتباه‌شان می‌شد و از داستان پدرش درس می‌گرفت.

موسی می‌گفت، «بچه‌ها امانت‌های خدا دست ما هستند! آن‌ها آینه تمام‌نمای پدرومادرشان هستند! این ما هستیم که باید خودمان را تربیت کنیم تا بچه‌ها نیز تربیت بشوند. اگر ما درست رفتار کنیم، بچه‌ها نیز از پدر و مادرشان آن رفتار درست را آموزش می‌بینند!»

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

دفاع‌پرس: شهید رجبی در کارهای منزل کمک می‌کردند؟

شرایط کاری موسی به شکلی بود که صبح‌ها پیش از اذان صبح از منزل خارج می‌شد و حتی نماز صبح خود را در خیابان می‌خواند، و شب‌ها دیر وقت بازمی‌گشت، با این وجود هیچ‌گاه خستگی‌اش را به منزل نمی‌آورد. من هم دلم نمی‌آمد با حجم کاری بسیارش در خارج از منزل، بخواهم در منزل نیز کمک کند، اما دیگر مواقعی که احتیاج به کمک داشتم، یاری‌ام می‌کرد.

هرچند از زمانی‌که ماموریت‌هایش به سوریه آغاز شد، روی زمین بند نمی‌شد. گویا احساس می‌کرد برای ما کم می‌گذارد، دائما اصرار می‌کرد، هرکاری مانده را به او بگویم، تا انجام دهد‌. آقا موسی اصلا اهل استراحت و تنبلی نبود.

ادامه دارد...

711

نظر شما
پربیننده ها