در گفت‌وگویی مطرح شد؛

«هنر انقلاب» حاصل «شهود انقلاب» بود/ سیاسی‌کاری در شأن هنر نیست

فردین صادق‌ایوبی هنرمند نقاش معتقد است هنر انقلاب حاصل شهود انقلاب بود که متأسفانه از آن فاصله گرفته‌ایم و هنرمندان ما دچار پراکندگی و کثرت شده‌اند.
کد خبر: ۴۴۸۹۹۴
تاریخ انتشار: ۰۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۵ - 26March 2021

«هنر انقلاب» حاصل «شهود انقلاب» بود/ سیاسی‌کاری در شأن هنر نیستبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس؛‌ «هفته هنر انقلاب» هر ساله در هفته سوم فروردین‌ همزمان با سالروز شهادت سید مرتضی آوینی، به این عنوان نامگذاری شده است که در این ایام طی مراسمی چهره سال هنر انقلاب معرفی می‌شود.

در این هفته، کار‌های هنرمندان رشته‌های مختلف هنری مورد بررسی قرار می‌گیرد و در هر رشته، یک هنرمند به عنوان چهره هنر انقلاب اسلامی معرفی می‌شوند.

فردین صادق ایوبی هنرمند نقاش متولد ۱۳۴۱ سنندج، فارغ‌التحصیل رشته نقاشی از دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران و از هنرمندان برگزیده کشور در حوزه نقاشی و هنر‌های تجسمی به شمار می‌آید.

وی نقاش برگزیده سومین نمایشگاه دوسالانه نقاشان ایران، نقاش برگزیده جشنواره ایران ۱۴۰۴، نقاش برگزیده دومین جشنواره تولیدات حوزه هنری سراسر کشور، نقاش برگزیده فستیوال جهانی نقاشان دنیا ۱۹۹۷ دهلی نو، هندوستان که تاکنون بیش از ۵۰ نمایشگاه در داخل و خارج از کشور از آثار خود برپا کرده است.

از این هنرمند پنج اثر در موزه هنر‌های معاصر تهران، دو اثر در موزه امام علی تهران، ۱۴ اثر در موزه جنگ با موضوع انفال، ژینوساید و بمباران شیمیایی حلبچه، ۱۲ اثر در اربیل کردستان عراق و هشت اثر در سلیمانیه کردستان عراق موجود است.

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگو با فردین صادق‌ایوبی با موضوع تعریف «هنر انقلاب» است.

شاخصه‌های «هنر انقلاب» از سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی تاکنون، دستخوش تغییرات بسیاری شده است و هنرمندان درباره این موضوع نظرات متفاوتی دارند. از نظر شما شاخصه‌های هنر انقلاب چیست؟

قبل از اینکه به این پرسش پاسخ دهم لازم است از این منظر به هنر انقلاب و انقلاب نگاه کنم که هنر حاصل نسبتی بی‌واسطه با عالم و آدم و مبدا عالم و آدم است و برخلاف جایگاه هنر امروز تابعی از معرفت است که در نسبت با کل وحدانی دوران خویش معنا پیدا می‌کند. آیا پرسش از معرفت هنری در دوران معاصر بی معناست؟ هنر در ساحت معرفت امری آئینی است که همه مردم در آن مشارکت دارند و شما وجود لفظی تئاتر را در نظر بگیرید دارای طراحی صحنه، نور، لباس، بازیگری، تماشاچی، کارگردان، نویسنده، موسیقی و. است، اما نمایش امری آئینی است که همه مردم در آن سهیم هستند. مانند مراسم آئینی ایرانی همچون عاشورا.

آنچه در زبان یونانی تخنه (Techneh) نام داشته و در زبان لاتینی (Ars) و فرانسه و انگلیسی (Art) شده است دانش مصنوعی کار ساحت صرف ساختن و ابداع است، که در مقام تقلید و محاکات و ابداع یونانی معنی شده است. در قرون وسطی و متافیزیک آن دوره، هنر نیز مبتنی بر اصول و قواعدی کلی است و هنوز از عالم هنر مسیحی جدا نشده و در خدمت آن است. اما در دوران مدرن علم زیبایی شناسی هنر را تعبیر علمی و آزمایشگاهی می‌کنند که هنر اگر مقرون به علم و معرفت شناسی باشد هنر نیست! و در مقام حصول مبتنی بر عقل عدد اندیش و ایدئولوژیک زده معاصر تفسیر می‌شود که از نگاه کانت و دکارت شروع شده است و دلیل آن موضوع شدن هنر امروز در زیبایی شناسی جدید است.

هنر به مثابه مهارت انسانی، از معرفت انسانی متمایز شده است و هنر را از حقیقت آن امر زیبایی شناسی فرو می‌کاهد، معرفتی که با احساس هنری توأمان باشد هنر نیست. این تمایل به سوژه خود بنیاد معرفت زدایی می‌کند و تابع اراده است و هنر نیست. تاریخ زیبایی شناسی درختی است که در جامعه ما ریشه ندارد. البته این به معنای انکار و نخواندن آن و خود آگاهی تاریخی نسبت به آن پیدا کردن نیست. در پروسه فکری کانت و دکارت که نقد هنری جای معرفت نگاه حکیمان و قدما گذاشته می‌شود که کارش معرفت زدایی است. یعنی اثر هنری تابع نقد من است که مبنایی ایدئولوژیک دارد و معرفت و شأن قدسی هنر جای خود را به حکم هنری حاصل از لذت می‌دهد و هنر عمومیتش را از دست می‌دهد و فقط عده‌ای هستند که هنر را می‌فهمند و ببخشید بقیه مردم نمی‌فهمند.

تمام نقد‌ها از ماهیتی ایدئولوژیک برخوردارند. ایدئولوژی به دنبال کسب قدرت سیاسی است. قدرت سیاسی به چه درد هنرمند می‌خورد؟! ایدئولوژی‌های حاصل فلسفه عصر روشنگری است در حالی که ایدوس یونانی (حقایق اشیا) که افلاطون به آن باور داشت علم حقیقی به آن تعلق می‌گیرد و کلمه «دوگا» را به کار برده که در فلسفه مدرن دکارتی عکس آن است و به تصویر ذهنی تقلیل یافته است. ایدئولوژی حکمت نیست، تفکر نیست، نظر نیست، حیرت و رمز و راز نیست. (تفکر رفتن از باطل سوی حق / به جزو اندر بدیدن کل مطلق) شیخ شبستری

حال از این منظر، هنر انقلابی امروز چه جایگاهی پیدا می‌کند؟

باید نگاه ایدئولوژیک و رهیافت ایدئولوژی به ساحت هنر انقلاب را جدی بگیریم. هنر ایدئولوژیک نیست، اما می‌تواند در خدمت ایدئولوژی باشد؛ این به معنای محتوا ستیزی و جهانی عاری از معنا در اثر هنری نیست، عینیت سیاست و هنر امر درستی است، اما خدمت کردن به سیاست و سیاسی‌کاری در شأن آزادگی هنر نیست. باید دوباره خانه تکانی‌کنیم و درک هنر نقاشی بعد از انقلاب را به زیبایی شناسی مدرن حواله ندهیم، باید دوباره صاحب سخن شویم. باید دوباره به شوریده سری و شوریده خاطری برگردیم یعنی حضور بلاواسطه قلبی و نسبت آن با عالم و آدم.

خداوند به حق آنکه می‌داری تو او را دوست در عالم
من شوریده خاطر را نجاتی ده ز حیرانی) عطار نیشابوری

ساحت هنر، حضور است و با تدوین تئوری هنر به وجود نمی‌آید. هنر انقلاب حاصل شهود انقلاب بود که به باور من متأسفانه از آن فاصله گرفتیم و هنرمندان ما دچار پراکندگی و کثرت شدند و مقام جمع و معنی خویش را به مقام خود و تفریق واگذاشتند.

از نظر شما آیا هنر انقلاب به ژانری مستقل در هنر تبدیل شده است؟ آیا هنر انقلاب هنری پویا به حساب نمی‌آید؟

هنر انقلاب هنری دینی بود با صورت و ماده‌ای دینی برآمده از شرایط انقلاب. هر چند در درون مایه خویش در بعضی از موارد تابع فرم‌های اختلاطی بود و تجارب کشور‌های انقلابی دنیا، چون رئالیسم اجتماعی – نقاشی دیواری مکزیک. مفاهیم انقلاب تغییر رژیم سمبولیسم و بسیاری دیگر از گرایشات را در درون ذات خویش تجربه کرد، اما مساله عمده که درد دین بود، همچنان محفوظ ماند. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس بخش عمده‌ای از آثار نقاشان این دوره بود که تداوم درخشانی داشت و در مقام خیال شرقی و ایرانی مایه حیات خویش در پیوند با معرفت شناسی دینی مردم ارتباط درون ذاتی داشت، ولی در این حوزه ما نتوانستیم از مرز‌های خود بیرون برویم و حرفی برای بشریت داشته باشیم و به دلیل بعضی از صف بندی‌های سیاسی، هنرمندان بسیاری از کشور خارج شدند.

در ادامه باید بگویم، هنر نمی‌تواند پویا یا ایستا باشد. هنر با نبض کل وحدانی هر دوره تاریخی می‌تپد و پیش می‌رود. این واژه اشتباه را امیرحسین آریان‌پور در کتاب جامعه شناسی هنر متداول کرد و به نظر من پویایی صفتی است که برای حیوانات به کار می‌رود. هنر دینی هنری است که صورت و ماده‌ای دینی دارد و در کلیت خویش و با توجه به تفکر حاکم آنتروپوسانتریسم (انسان‌مداری) عصر رنسانس تاکنون هنر دینی نیست. این امر تا آنجا صادق است که اگر هنرمند موضوعی دینی را نیز انتخاب کند نمی‌تواند ادعا کند که هنرش دینی است چراکه هنر دینی با نفی خود بنیادی آغاز می‌شود در حالی که هنر امروز عین خود بنیادی است یعنی «می‌اندیشم پس هستیم» در حالی که انسان اول باید باشد تا بتواند بیاندیشد.

شما در مسیر رشد و توسعه هنر انقلاب چه موانع و چالش‌هایی را می‌بینید؟ آیا راهی برای برون‌رفت از این موانع دارید؟

رشد و توسعه هنر انقلاب مستلزم توسعه فضای هنراست و فضای فرهنگی در جامعه است، نه مناسبتی کردن آنکه به امر ایدئولوژیک نزدیک و به پاورقی و حاشیه‌ای تبدیل‌کردن هنر می‌انجامد. این نکته را نه برنامه ریزان، نه مهندسان هنر و فرهنگ بلکه کشاورزان فرهنگ باید انجام بدهند و خود هنرمندان، چون دارای نسبتی حضوری با عالم و آدم و مبدا عالم و آدم هستند زودتر از همه تشخیص می‌دهند. رنسانس قبل از اینکه در نگاه متفکران جلوه پیدا کند در شعر‌های «پتراک» و «بوکاچیو» و «لبخند ژوکوند» تجلی پیدا کرد که لبخند پیروزی تفکر اومانیستی بر قرون وسطی بودند و همین مدرنیته در الهیات مسیحی ریشه داشت و صورت خویش را از ماده آن گرفت. به نظر من اختیار را به خود هنرمندان بسپارند آنان خود می‌دانند که چه کار کنند.

به نظر شما چه موضوعاتی در آفرینش هنر متعهد مغفول مانده است؟

هنرمندان همواره در طول تاریخ متعهد بوده‌اند. کلمه تعهد ما را در مقابل هنرمندانی قرار می‌دهد که به نظر ما غیرمتعهد و غیرقابل قبول‌اند. در طول تاریخ هنر، گرایشات فکری ناهنجاری بوده که هنرمندان به آن خدمت کرده‌اند. این باور‌ها هر چند امروز از بین رفته‌اند، اما این آثار هنری دارای ارج و قرب‌اند. هنرمند کار خویش را انجام داده است؛ به عنوان مثال، در میان بعضی از آثار «پیکاسو» ملاک زشت و زیبا درهم آمیخته می‌شود، هنرمندی در آشغالدانی فرمان و زین دوچرخه را کنار هم گذاشت و کله گاو ساخت، این خلاقیتی تصویری است؛ یا آثار «فرانسیس بی کن»؛ ولی من در آن‌ها حتی با ارزش‌های زیبایی‌شناسی فلسفه هنر غرب، زیبایی چندانی نمی‌بینیم و جایگاه آن جای دیگری است. فقط می‌توان به پدیده عبرت در آن نگریست و از درون آن می‌توان به نهیلیسم مستتر در جهان غرب نگریست، این موضوع امری است که هنرمند در ساحت دل آگاهی می‌یابد و به اثر هنری تبدیل می‌کند.

تعهد به حقیقت، تعهد به شأن قدسی، تعهد به معرفت انسانی موضوع آخرین است. بازتولید ارج‌های هنر دینی گذشته در زمان حال با صورت و ماده تاریخی خویش، اما آنچه در حوزه هنر دینی نیز اتفاق می‌افتد گرفتن ماده تاریخی و اضافه کردن حال هنری غرب است که دیگر ترادیسیون نیست و قانون یا سنت است. موضوعی بی روح و جان، معرفت برای هنرمند سیر است، تذکر است، تفکر است، نسبت هنرمند با هستی و مبدا هستی است. هنر دینی هنر انتزاعی نیست؛ حقیقت امور را نشان می‌دهد و حقیقت تجلی ذات اطوار وجود در ادوار تاریخ و هنر تجلی این امر است. معرفت در هنر دینی رو به معنی دارد و رفتن از صورت به معناست که تفکر نام دارد.

زان می‌نگرم به چشم سر در صورت
یعنی که ز معنی است اثر در صورت

این عالم صورت است و ما در صوریم
معنی نتوان دید مگر در صورت

آیا از نگاه شما هنر انقلاب از طرف مردم مورد اقبال قرار گرفته است و اگر نه؛ چطور می‌توان این اقبال را ایجاد کرد؟

در عالم هنر قبول یا رد گرایش هنری به شرایط بسیاری وابسته بوده است عدم موقعیت تاریخی مناسب، زود آمدن و وقت آن نبودن، خلاف آمدن عادت، هنر انقلاب هنری جوشیده از درون خیابان‌ها، خواسته‌های آرمان‌های مردم بود و تاریخ نشان داده است هر هنری تا زمانی که در امتداد کشف حقیقت دوران خویش باشد تداوم خواهد یافت غیر از این باشد در صورتی جدید به حیات خویش ادامه خواهد داد و به نوع دیگری تبدیل خواهد شد. وفاداری به خواسته‌های مردم و جان‌شناسی اگزیستانسیال مردم ایران در طول تاریخ که حاصل آزادگی و معرفت شناسی که همواره در راه بوده و خواهد بود اقبال همیشگی است. اقبال را نمی‌توان احیا کرد، ولی می‌توان به استقبال ستاره‌ای رفت. هنر در هیچ دوره‌ای از ادوار تاریخی چونان سیاست نتوانسته است برای بشر خوشبختی ایجاد کند، اما می‌توان به خوش اقبالی امیدوار بود و به فیض روح‌القدس.

آیا جریان هنر انقلاب توانسته استعداد‌های جوان را کشف و پرورش دهد؟

نمی‌خواهم در مقام نفی صحبت کنم، اما موفقیت چندانی نداشتیم. باید نتیجه دستاوردهایمان را بررسی کنیم. مساله فقط هنر انقلاب نقاشان کشور نیست. از خود بپرسیم از روز تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه کمال الملک تاکنون چند نفر از هنرمندان نقاش ما اعتباری بزرگ در جهان نه؟! در جان و دل مردمان دیار خویش یافته‌اند. ما در نقاشی کشورمان اگر آدمیانی در حد و قد و قواره حافظ و مولانا داشته باشیم کاری کرده‌ایم کارستان و وجود چنین آدمیان بزرگ اندیشی مستلزم گذشت زمان است که عمرشان حاصل دل آگاهی و حکمت و دانا دلی است.

به اعتقاد شما، معرفی چهره سال هنر انقلاب می‌تواند در معرفی این هنر میان مردم کمک کننده باشد؟

راه‌های حضور هنرمند در میان مردم امری دشوار و غیر قابل پیش بینی است. به تعبیر شعر؛ «پری رو تاب مستوری ندارد / در ار بندی سر از روزن درآرد» هنر چونان نسیم از میان برگ می‌گذرد. معرفی این چهره‌ها می‌تواند مرهمی باشد بر محنت بسیاری از هنرمندان گمنامی که در تنگدستی و رنج اثری به جان آزموده را خلق کردند نه به جایی وابسته بودند بلکه به خاطر خوشایندی جان آدمیان هنر آفرینی کردند و کم نیستند که در گوشه و کنار این کشور زندگی می‌کنند و گمنام و بی نام و نشان زیر کارشان را «کمترین» امضا می‌کنند. نقاشان قهوه خانه‌ای که شب‌های بسیاری در گوشه قهوه خانه‌ها خوابیدند و چقدر خوب است که قدردان آنان باشیم.

اینان پیران طریقت هنری ما هستند کوچه‌ای به نام شأن کنیم. آثارشان را چاپ کنیم. تجلیل شأن کنیم تا وقتی از خیابان‌های شهر‌های کشورمان راه می‌روند حس خوش وقتی داشته باشند. خلاقیت هنرمند زیاد و عمر آنان کم دوام است و در نهایت مهربانی را ترویج کنیم تا عصبیت اجتماعی مردم کشورمان اندکی کاهش یابد، ولی اگر معرفی چهره سال در حد برنامه‌های تبلیغی باشد عاقبت چندانی ندارد نظیر بسیاری که در دوران خویش دیده‌ایم. ما همه عالم هنرمان را جشنواره زده کرده‌ایم.

به اعتقاد شما، شاخصه‌های یک هنرمند که به عنوان چهره سال هنر انقلاب معرفی می‌شود، چه باید باشد؟

هرچند این ذهنیت بیشتر هالیودی است، اما با گذشت از آن من باورم این است که ناصر پلنگی، حبیب الله صادقی، ایرج اسکندری، مرتضی اسدی، حسین خسروجردی، کاظم چلیپا، حبیب الله درخشانی و مرتضی گودرزی دیباج از چهره‌های برگزیده این انتخاب هستند.

سخن پایانی…

در خاتمه تمامی آنچه را در مواجهه با امر زیبایی شناختی به‌جای حقیقت هنر در ابتدای بحث گفتم نه بخاطر انکار آن بلکه به دلیل مواجهه آگاهانه با آن است. شاید بشود گفت در هیچ دوره‌ای تنوع سبک‌ها و اختراعات هنری به اندازه دوران ما نبوده است، اما در همین دوره گذشته و تنوع هنری احساس می‌کنیم که هنر حقیقی از حیات و زندگی بشر دور شده است. از آن هنری که در حریم خانه و مدرسه، کافری و بندگی، شاهی و درویشی، جان و دل آدمیان را به هم پیوند می‌داد دیگر خبری نیست این پایان راه نیست، تجربه معاصر شیطانی یا رحمانی، دنیوی یا اخروی، شرقی یا غربی به هر حال تجربه‌ای است بشری و مواجهه با آن مستلزم خود آگاهی تاریخی در نسبت با خویش و دیگری است. در هنر قبل از اینکه شرقی یا غربی باشد حیاتی بودن مطرح است، اما زبانی دارد که نشان می‌دهد به کدام نقطه جغرافیایی دنیا تعلق دارد و حوالت تاریخی آن چیست؟ و مستلزم چه حقیقتی است. در جهانی که فرهنگ مسلط خرمن همه فرهنگ‌ها را می‌کوبد و می‌روید و بر باد می‌دهد و در جهان امروز کم نیستند هنرمندان و متفکرانی که با ما هم سخن هستند و برای گذشت از متافیزیک جدید و رسیدن به آستان‌های هنر پست متافیزیک از یاری آنان بی نصیب نیستیم.

منبع: مهر

انتهای پیام/ 231

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار