به گزارش خبرنگار دفاعپرس در کرج، «بهمن احمدی دیزانی» در سال ۱۳۳۹ در خانوادهای مذهبی و متدین در شهرستان کرج دیده به جهان گشود و دوران کودکی را در آغوش پر مهر و محبت خانواده سپری کرد و در سن هفت سالگی راهی محیط علم و دانش شد. او دورههای تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت به اتمام رساند و موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته تجربی شد.
بهمن در جریانات انقلاب اسلامی بسیار فعال بود و تمام توانش را در راه مبارزه با مزدوران رژیم پهلوی به کار بست. وی از روحیه بسیار قوی برخوردار بود، بسیار خوشرو و خوشرفتار بود و همیشه بر لبانش لبخند داشت، به بزرگترها احترام میگذاشت و کسی را از خود ناراحت نمیکرد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی در بسیج به فعالیت پرداخت و تمام فنون نظامی را فرا گرفت و پس از آن به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و به دفاع از ارزشها و دستاوردهای انقلاب همت گماشت.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه میهن اسلامی بهمن نیز همچون دیگر جوانان غیور این مرز و بوم به نبرد با دشمنان نظام و انقلاب پرداخت و از طرف ارتش جمهوری اسلامی ایران چندین بار به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد.
سرانجام این سرباز فداکار ارتش اسلام در تاریخ ۵ مهر سال ۱۳۶۰ پس از مدتها ایثار و فداکاری به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای کمالآباد به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید
«بسم الله الرحمن الرحیم
سخن را با نام خدای شهیدان آغاز میکنم. اول از هر چیز خدمت پدر عزیزم سلام عرض میکنم و از خداوند متعال سعادت و خوشبختی شما را خواهانم. من افتخار میکنم که پدری همچون شما دارم. پدر جان زمانی که حسین (ع) به نبرد با کافران برآمد، فقط ۷۲ یار داشت و با این ۷۲ تن به نبرد با کافران پرداخت و اسلام عزیز را پایدار کرد.
من هم اکنون این افتخار بزرگ را پیدا کردهام که همچون یاران حسین (ع) در نبرد حق علیه باطل در ارتش حسین زمان خود، خمینی بت شکن که همیشه روح و جسم من بوده است با کافران به نبرد بپردازم.
تو ای پدر باید افتخار کنی که یکی از فرزندان خود را برای جاویدان ماندن اسلام عزیز نثار کردی و بدان تا زمانی که ما زنده هستیم نخواهیم گذاشت که کوچکترین خدشهای به اسلام عزیز وارد شود و تا آخرین نفس خمینی کبیر را یاری خواهیم کرد.
مادر عزیزم سلام. چند کلامی هم با تو مادر عزیز سخن دارم، تویی که همیشه راهنمای من بودی. هیچگاه تو را فراموش نخواهم کرد و فقط از شما میخواهم که همچون زینب کوه مقاومت و ایثار باشی و تمام برادران من را همچون حسین بار بیاوری تا روزی که احتیاج شد آنها را در راه اسلام عزیز قربانی کنی و هیچگاه به خاطر من قطرهای اشک از چشمانت جاری نشود.
و شما ای برادران و خواهران عزیزم از شما میخواهم که تا زنده هستید راه خمینی کبیر را که همان راه الله است ادامه دهید و تا آخرین قطره خون از این راه مقدس دفاع کنید. در پایان سخنانم از تمام دوستان و آشنایان میخواهم که اگر اشتباهی از من سر زده است مرا ببخشید و همگی شما را به خدای بزرگ میسپارم. اگر باید بمیرم بگذار شکوهمندانه بمیرم.»
انتهای پیام/