روزه‌داری در جبهه:

روزه گرفتن جرم سنگینی بود، اگر از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند

روزه گرفتن جرم سنگینی بود. بچه‌ها غذای ظهر را می‌گرفتند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان و با آن افطار می‌کردند. اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند.
کد خبر: ۴۸۶۷۳
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴ - 22June 2015

روزه گرفتن جرم سنگینی بود، اگر  از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، به بهانه حلول ماه مبارک رمضان، حال و هوای روزه داری در جبهه و اسارت به روایت دو رزمنده کرمانی لشکر 41 ثارالله را با هم مرور می کنیم.

ماه رمضان در اوائل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان

رمضان در جبهه ها در اوج گرمای تابستان، آنهم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژه ای داشت. سال 60، ماه رمضان در اوائل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه می آمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر می توانستند یک جا ثابت باشند بعضی از آنها در یک منطقه می ماندند و از مسئول و یا فرمانده مربوطه مجوز می گرفتند و قصد ده روز نموده و روزه دار می شدند.

روزهای طولانی بالای 16 ساعت، گرمای شدید و سوزان، کار، فعالیت، نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی، شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی حالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا، در ایمان و اراده رزمندگان کمترین خللی ایجاد نمی شد.

سال 61، ماه مبارک رمضان در تیرماه واقع شد.عملیات رمضان در همین ماه و سال انجام گرفت. شب 19 رمضان در حال و هوای خاصی، رزمندگان آماده ی عملیات می شدند. گرمای شدید، باد و طوفان، شنهای روان و از همه مهمتر نبرد با دشمن آنهم برای کسانی که روزه دار بودند بسیار سخت بود. انسان تا در شرایط موجود قرار نگیرد درک مطلب برایش سنگین است. در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالیکه روزه دار بودند و لبهایشان خشکیده بود. اما به عشق ، ابا عبدالله الحسین (ع) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند.

روای: سید ابراهیم یزدی

 

افطاری بهشتی

ما در دوران اسارت جزء مفقودین بودیم. یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام ونشانی ازما در جایی نبود.

عراقی ها به ما خیلی سخت می گرفتند جز ارتباط و اتکال به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوندی بود یکی از راههای تحکیم ارتباط الهی ، بحث نمازو روزه بود بچه هایی که با ما  در اردوگاه 12 و18 بودند تقریباً ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال ازماه رمضان ، روزه می گرفتند هرچند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادی جرم بود. بارها اتفاق می افتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچه ها حمله می کردندو جهت آنها را از قبله تغییر می دادند و نماز را بهم می زدند حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم.

روزه گرفتن جرم سنگین تری بود بچه ها غذای ظهر را می گرفتند در یک پلاستیک به قطر 30*30 می ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می زند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می کردندو افطار می کردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می گرفتند او را شکنجه می دادند آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیاناً در شب می دادند را بچه ها به عنوان افطار می خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می گذشت.

 خدا شاهد است امروز که چندین سال از اسارت می گذرد به هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره هایمان یافت می شود ولی لذت افطار دوران های اسارت را ندارد به نظر من آن غذا، غذای بهشتی بود و ما هنگام افطار واقعاً حضور خدا را احساس می کردیم. دعای افطار با حال و هوای معنوی خاصی توسط بچه ها قرائت می شد هرچند پس از صرف افطاری تا افطار بعد هیچ خبری از خوراکی نبود ولی خیلی برایمان لذت بخش بود.

روای: سردار مرتضی حاج باقری 

نظر شما
پربیننده ها