به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود مطلبی از «اشرف سادات منتظری» مادر شهید «محمد معماریان» را درباره جنایت رژیم پهلوی علیه مردم و صحنه دلخراش مرگ یک مادر باردار آورده است.
در این متن نوشته شده:
اگر با چشمهای خودم نمیدیدم و با دستهای خودم، دستهای آن زن باردار را نمیگرفتم و نمیکشاندم داخل حیاط، قبول نمیکردم که آن رژیم از خدا بیخبر با مردم چهها که نکرد. چهارراه فاطمی شلوغ شده بود. تیراندازی بالا گرفت. آن موقع فلکه کوچکی وسط چهارراه بود. دور فلکه تا چشم کار میکرد، عبا و عمامه و کفش و لباس ریخته و قیامتی شده بود. پیش چشمم یک زن را نشانه گرفتند. طفلک باردار بود و نمیتوانست خوب راه برود. چه برسد به اینکه بدود. بقچه حمام به دست، داشت یک گوشه راه میرفت که تیر خورد و افتاد.
دویدم طرفش. داغی گلوله، شکمش را شکافته بود. مچ دستهایش را گرفتم. قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقبعقب میرفتم، بهزحمت میکشیدمش سمت خودم. پاهایش تکان میخورد و رد خون میماند روی زمین. نگاهش از خاطرم دور نمیشود. مات شده بود. با کمک دو خانم بردیمش داخل حیاط خانه. رنگ به رخسار زن نمانده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم: «نفس بکش!»، ولی بیجانتر از این حرفها بود. محکمتر زدم شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت.
دست انداختم و بچه را از شکم پارهی زن بیرون آوردم. به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم؛ بیاینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد. این رقمیاش را ندیده بودم. دلم میخواست فریاد بزنم. باور نمیکردم نتوانستهام هیچ کاری برایش انجام بدهم.
جنازهی مادر و بچه ماند کنار هم. مدام فکر میکردم بچه دیگری داشت یا نه؟ الان چند نفر چشمشان به راه مانده تا زن جوان برگردد خانه؟ اصلا چرا گذاشتهاند زن پا به ماه تنها بیاید توی خیابان؟ ولی هیچکدام از این سوالها جواب نداشتند. فکر کردم که این زن، فقط یکی از هزاران قربانی ظلم محمدرضا شاه بود.
انتهای پیام/ ۱۴۱