پایانی بر ده هزار روز انتظار خانواده شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور

حدیث شهدای مفقودالاثر یا به عبارتی جاویدالاثر، حدیث غریبی است. حدیث عشق و فراق؛ انتظار و امید است. داستان یعقوب ها و یوسف های زمانه ماست، اما نه؛ یوسف سالم به یعقوب رسید. اما یوسف های سرزمین من یا نرسیدند یا اگر رسیدند پلاکی بود یا نبود، استخوانی بود یا نبود و داستان شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور داستان دو تن از این یوسف های عزیز این ملت بزرگوارند. اگرچه آنها به فردوس و رضوان الهی دست یافتند.
کد خبر: ۵۰۶۵۸
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۷ - 04August 2015

پایانی بر ده هزار روز انتظار خانواده شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاروز پنجم مرداد جاری ساعتی قبل از ظهر گوشی موبایلم زنگ خورد و از آن سوی خط؛ یکی از خادمین شهدا (آقای حمیدرضا رستمی) خبر از دیدار با خانواده دو تن از شهدای غواص لشکر 41 ثارالله را داد که بزودی پیکر مطهرشان برای تشییع به کرمان وارد میشود.
قرار دیدار با خانواده شهدا برای ساعت یک بعدازظهر همانروز گذاشته شد. سعادتی نصیب شد تا در لحظه ابلاغ این پیام مهم به خانواده شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور حضور داشته باشیم و شاهد شور و حال وصف ناشدنی خانواده ها از آمدن پیکر شهدایشان باشیم.
اولین قرار؛ بلوار باستانی پاریزی منزل شهید طالبیزاده از شهدای گردان غواص لشکر ثارالله است که در عملیات کربلای 4 مظلومانه با دستان بسته و لب تشنه به شهادت رسید.
پدر و مادر شهید از اصل خبر بی اطلاعند و شاید هم از دیدن جمعی که با دوربین و تجهیزات ظاهراً برای یک دیدار معمولی آمده اند؛ غافلگیر شدند.
همهی فرزندان خانواده ازدواج کرده و حالا در روزگاری که گرد پیری بر چهره پدر و مادر شهید نشسته؛ این دو بزرگوار یار و غمخوار یکدیگرند. به اتفاق مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان؛ تعدادی از همکاران ایشان و خبرنگاران، وارد منزل شهید میشویم. منزلی با نمایی قدیمی که بوی انتظار از درب و دیوار آن تراوش میکند.
تصاویر شهید بر دیوارهای منزل گویای دنیایی از دلتنگیهای پدر و مادری است که سرمایه ی عمر با برکت خود را با خدا معامله کردهاند. تصاویری که شهدا با هم گرفتهاند و امروز جایشان بسیار خالی است. عارف شهید غلامحسین خزاعی در کنار محمدرضا و یکی دیگر از همرزمان، نظاره گر حضور ما هستند. به راستی که دیوارهای خانه ها و شهرهایمان چه زیبا با تصاویر شهدا آراسته شدهاند. هیچ نقشی زیباتر از نقش شهدا نمیتواند پیام رسان ایثار و پایداری باشد.
و شهدا اینگونه برایمان افتخار آفریدند و نام ایران اسلامی را بر بلندای جهان طنین انداز کردند و پشتوانهای شدند برای عزت و عظمت امالقرای جهان اسلام.
گفتگوی کوتاه و شنیدنی بین پدر و مادر شهیدان محمدرضا طالبزاده و سردار حسنی سعدی مدیرکل بنیاد شهید با مقدمه چینی سردار برای اعلام خبر آمدن پیکر مطهر شهید؛ با قرائت فاتحهای آغاز میشود.
از کلام پدر شهید چنین برمیآید که محمدرضا 23 ساله و مجرد بوده که به شهادت میرسد اما اراده خداوند بر این قرار گرفته که خانواده شهید 29 سال یعنی بیش از ده هزار روز در انتظار پیکر شهید با یاد و خاطرات او سپری کنند.
هر چند پدر و مادر شهید به این سرنوشت راضیاند و میگویند محمدرضا خودش میخواست گمنام بماند اما در روزگاری که رهبر عزیزمان آیت الله خامنه ای به یاری شهدا نیاز داشت؛ آمدند و رخ نمایاندند.
آمدند تا بگویند نه در دوران دفاع مقدس و نه امروز؛ رهبر و مقتدایمان را تنها نمیگذاریم. با خود پیام ایستادگی در برابر ظلم و کفر و استکبار جهانی به سرکردگی امریکای خونخوار را آوردند. آمدند تا شاهدی باشند بر مقاومت ملت در برابر همهی زورگویان جهانی.
سردار حسنی با مقدمه چینی خبر را میدهد؛ از پایان چشم انتظاری پدر و مادر شهید خبر میدهد و میگوید روز بیستم مرداد جاری مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام به استقبال شهدا میرویم و اظهار میدارد که شهدا میآیند تا ما را از خواب غفلت بیدار کنند. میآیند تا پدران و مادران در کنار تربت پاکشان با قرائت فاتحه و نجوا با فرزند شهیدشان آرام گیرند.
شنیدن این خبر اشک شوق از دیدگان پدر و مادر شهید جاری میکند و ما در زلال اشکهایشان روح و روان خود را شستشو میدهیم.
مادری که اظهار میدارد هنوز هم پس از سالها گوش به زنگ آمدنش هستم و در پاسخ به این سوال که چه صحبتی با شهید خود دارید، میگوید؛ از او میخواهم که شفاعتم کن.
و من در حسرت ماندم از دامن پاکی که آن شیرمرد را به معراج فرستاد و حالا ....
و پدر شهید میگوید: وقتی مردم از آمدن پسرم خبردار شوند به من میگویند، چشمت روشن، من هم میگویم، چراغ دلتان روشن.
خبر گوش به گوش به سایر اعضای خانواده میرسد....
ارتباط تلفنی با یکی از برادران شهید محمدرضا طالبی زاده برقرار میشود که در سفر مشهد مقدس است، بلندگوی تلفن روشن است، پدر شهید بعد از احوالپرسی با پسرش در حالی که بغض راه گلویش را بسته تنها به گفتن این جمله اکتفا میکند که: محمدرضا پیدا شده .... .
شنیدن این خبر برای برادری که دل را به صفای حرم امام رئوف گره زده؛ موجی از هیجان همراه با اشک به همراه دارد. پدر اما دیگر توان ادامه صحبت ندارد و گوشی را به مادر شهید میدهد.
مادر بزرگوار محمدرضا بغض را با اشک در هم آمیخته و به پسرش آنسوی خط با لابه و ندبه خبر از آمدن شهید میدهد گویا همین لحظه خبر شهادت را آورده اند و همه چیز بوی تازگی و طراوت خون شهید را دارد.
سردار حسنی به قاب عکس شهید که بر دیوار نصب است، اشاره میکند و میپرسد: محمدرضا کجا این عکس را گرفته؟ پدر شهید اظهار بی اطلاعی میکند. در تصویر؛ محمدرضا در کنار گلهای زیبایی دیده میشود و یکی از بچه های مستندساز قاب عکس شهید محمدرضا طالبیزاده را به دست پدرش میدهد، پدر شهید نگاهی به عکس میاندازند، سرش را خم میکند و چهره داخل قاب را میبوسد.
در این لحظه بغض مادر شهید باز هم میشکند و با صدایی سوزناک میگوید: از آن قد بلندت چی میخوان بیارن، میخواستم ببوسمت، نمیتونستم، مادر، مادر، مادر ...، الهی بمیرم مادر ... .
* شهید حسن رجبعلی پور
دومین شهیدی که خانوادهاش میهمان حاملان پیام ورود شهدا بودند؛ شهید حسن رجبعلی پور است که به دلیل فوت پدر و مادر شهید، برادر بزرگوار و جانبازش میزبان ما شد.
محمود رجبعلی پور جانباز 70 درصد و برادر شهیدان حسن و احمد رجبعلی پور با اعلام خبر ورود 21 شهید به استان کرمان گفت: هر وقت شهید می آورند ما منتظر حسن هستیم و از اینکه این بار به طور مستقیم خبر آمدن شهید را میشنود اشکهایش جاری میگردد.
از او پرسیدم چه صحبتی با برادر شهیدت داری؟ گفت: میگویم ما شرمنده ی شما هستیم.
گفتم شما که خودتان شهید زنده اید چرا اینگونه سخن میگویید؛ شرمنده ما هستیم که نتوانستیم راه شهدا را آنگونه که باید؛ ادامه دهیم.
وی که در عملیات طریق القدس آذرماه سال 60 در بستان مجروح شده، تاکنون 60 بار برای عمل جراحی به طور کامل بیهوش و چهار بار به خارج از کشور اعزام شده است.
شهید حسن رجبعلی پور دانشجوی رشته تاریخ تربیت معلم تهران بوده که در سن 21 سالگی در عملیات کربلای 4 در سال 65 به شهادت رسید.

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

نظر شما
پربیننده ها