به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مادر شهید همایون ضیائی از شهدای تخریبچی دوران دفاع مقدس درباره نصیحت به پسرش برای رفتن به جبهه گفت: گفتم ببین همایون، این جنگ بین ایران و عراق جنگ بین ۲ کشور مسلمان است، حالا شیعه بودنش را میگذارم کنار، اما این ۲ ملت پیرو راه پیامبر هستند، آنها هم مسملمان هستند و به تهدید سرانشان با ما میجنگند. من راضی نیستم که مین بگذاری، به خنثی کردن مین راضیم. تاکید کردم شب عملیات نروی مین زیر پای مسلمانان بگذاری. گفتم مین خنثی کن، اما مین نگذار. قبول کرد. شبهای عملیات خط کشی میکردند و مین خنثی میکردند.
حجت الاسلام سید محمد عابدین زاده از نیروهای تخریب نیز درباره شهید ضیائی گفته است: یک تیم سه نفره جوان و هم فرد و هم سن در بین ما بود که متشکل از شهید حمیدرضا دادو، سید مهدی تقوی و همایون ضیائی میشد، اینها بچههای عمیق معنوی بدند و به مطالعه علاقه داشتند. کتاب اسرار الصلاه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را گرفته بودند و یکسره دستشان بود.
شهید ضیائی اهل نوشتن بود و مناجاتهای قشنگی داشتعملیات نصر ۴ دیدم لباس قشنگی به تن دارد، به من گفت این لباس مخصوص عملیات است، هر بار که شب عملیات آن را به تن میکند، بعدش عطر میزند تا عملیات دیگر.
امشب برایم شب بزرگی است
او در یکی از دستنوشتههایش که مربوط به عملیات بیت المقدس ۲ است چنین نوشته: ساعت ۱۰ و ربع شب است و لحظات حساس و پرشوری را پشت سر میگذارم، صدای خواندن دعای کمیل از رادیو به گوش میرسد. آخر امشب شب جمعه است. چند دقیقه پیش که بیرون سنگر بودم هوا بهتر از شبهای دیگربود. هوا ابری بود، اما باران و برف نمیآمد و بسیار تاریک، صدای خمپارهها هراز چندگاهی سکوت را برهم میزد و نورانفجارات که درفاصله نه چندان دور منفجرمیشد چندلحظهای کوتاه فضا را روشن میکرد. هنوز آتش زیاد نشده و تبادل آتش سبک است.
امشب برایم شب بزرگی است، گویی گیج شده ام گاهی قرآن میخوانم، گاهی بچهها را دعا میکنم. گاهی صلوات میفرستم و گاهی هم دعا میخوانم. آخرامشب شب عملیات است؛ و بچهها همه برای عملیات سرازیر شده اند ومن هم با چند نفر از بچهها بنا به مصلحتی که حاج آقا روح افزا تشخیص دادند جلو نرفتیم. آری امشب برایم شب بزرگی است؛ و بسیار بسیار پرارزش، شب عملیات برای من شب وصل است شب دیدار است. شب لقاء عاشق خسته دل با معشوق مشتاق است. شب عملیات برای من شب رها شدن ازتمام رنجها و وابستگی هااست. شب پرواز از عالم خاکی به سوی ملکوت، شب رستگارشدن است. شب دیداراست، آری دیدار؟! چه اسم زیبایی، دیدار با آنکه دوستش دارم و بزرگش میشمارم. دیدار با آنکه به خاطر او هرکار توانستم کردم و میکنم. شب عملیات شب نتیجه گرفتن است. شب برات گرفتن است. شبی است که دیگرخیلیها راحت میشوند. خیلیها میروند پیش آنها که زودتر پرکشیدند و ما را تنهای تنها درغم خود گذاشتند. هنوز چند صباحی از پرواز ملکوتی حاج قاسم وحاج رسول نمیگذرد و هنوز داغ آنها دل و روح ما را از اشتغال به خود وانگذاشته که باید در فراق چندتن دیگر باز هم بسوزیم. هنوز سوز دوری از شهید صادقیان و شهید دادو و آقا سید محمد از دلمان برطرف نشده که سوز دیگری برآن وارد میآید. راستی خدا! امشب که شب عشقبازی است امشب که شب دیدار است. چه کسانی را به حضور میپذیری. کدامیک از دوستانم را میخواهی از بینمان ببری؟ای کاش دل بی طاقتم صبر میکرد و این سوال را نمیکرد. اماای خدا.. آیا من را هم میبری؟ آیا بعد از چند سال آشنایی با تو دوری از تو، بعد ازچندسال گدایی کردن و سعی کردن، امشب شب دیدار ما هم میرسد یا نه؟ آیا امشب من را هم میبری یا نه؟ به خداای خدا.. به خودت قسم، که خسته دلم، سوخته دلم، دیگربرایم سخت شده است، هرروز درآتش فراق یک یک یاران سوختن سخت است.
بی سروجان به سر شود بی تو به سر نمیشودای خدا چه بگویم با تو و از این حرفها کدام را بر زبان بیاورم که هرچه بگویم هم تو میدانی و هم من.. منتهی هرچند وقت یک بار که دلم خیلی میگیرد مجبور میشوم درد دلم را در روی کاغذ با تو در میان بگذارم، زیرا کسی ندارم که با او این سخنان را بگویم.
محمد مهدی ضیایی
ماووت ۲۴ دی ۱۳۶۶
ساعت ۱۱ شب جمعه
همایون ضیایی متولد ۲۵ شهریور سال ۱۳۴۷ در تهران بود. پدرش به کارگری اشتغال داشت و مادرش خانه دار بود. بعد از پایان دیپلم به عنوان بسیجی در گردان تخریب حضور یافت و ن ۲۵ دی سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۷ در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
انتهای پیام/ ۱۴۱