به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، معصومه آباد در بخشی از کتاب "من زندهام" به روزهای اسارت در زندان عنبر در استان الانبار عراق پرداخته است.
او در این کتاب می نویسد: بعد از شش هفت ساعت وارد یک پادگان نظامی شدیم که در محاصرهی فشردهی سیمهای خاردار، پیچکوار آن را پوشانده بود. تابلویی کوچک به چشم میخورد که روی آن نوشته بود "قفص الاسرا الایرانیین". در اطراف آن چندین برج نگهبانی وجود داشت. اردوگاه در بیابانی خشک و شورهزار بود با خاکی سرخ، خالی از یک برگ سبز؛ همراه با بادهای داغی که گاه گاهی با طوفان شن همراه بود. دور تا دور محوطه پر از نیروهای مسلح بودند که با چشمهای کینهتوز و غضبناک ما را برانداز میکردند. در این پادگان نظامی سه ساختمان 2 طبقه بود با انبوهی از سربازان و درجهداران که لباسهای خاکی و پلنگی و چهرهی خشنشان روزهای اول اسارت را برایم تداعی میکرد. من امروز بیست ساله شدهام و مرا به عنوان ژنرال به اردوگاه نظامی عنبر در استان الانبار آوردهاند.
آباد پس از توصیف فضای اردوگاه به بیان ویژگیها و گفتوگوهای خود با افسران بعثی از جمله سرگرد محمودی میپردازد.
او در رابطه با اسرای برادر در اردوگاه عنبر مینویسد: اگر یکی از برادران کوچکترین تکانی میخورد، به بهانهی در یک خط راست نبودن، با کابلهای قیراندود آنها را روی دو پا سیخ و صاف نگه میداشتند. برادران آنقدر ضعیف و رنجور بودند که با یک نگاه، میشد اول تا آخر داستان آنها را دریافت.
این بانوی آزاده درباره کمک اسرای برادر به آنها در کتاب "من زندهام" آورده است: وقتی به سرویس بهداشتی رسیدیم دیدیم چهار عدد قوطی شیر خشک نیدو، دو بسته پنیر و چهار قوطی کنسرو لوبیا ذدر لباس خاکی برادران پیچیده شده و در گوشهای گذاشته شده است. آنقدر شگفت زده شدیم که نمیتوانستیم باور کنیم. حالا مانده بودیم با این همه ممنوعیتها، قوطیهای به این بزرگی را چگونه از آنجا بالا ببریم. اصلا آنها را چه کسی و از چه طریقی به آنجا رسانده است؟! احتمالا در همان زمانی که ناجی مشغول ایراد سخنرانی بوده اسیر دلاور و جان برکفی مشغول انجام این عملیات ممنوعه بوده. قطعا اگر بعثیها متوجه میشدند، بهانهی خوبی برای شکنجهی بیشتر برادران فراهم میشد.
در چند جای دیگر از فصل هفتم کتاب نیز معصومه آباد به شکنجه شدن برادران اسیر در اردوگاه عنبر پرداخته است.
حجت الله نظری یکی از آزادگان این اردوگاه در گفتوگو با دفاع پرس میگوید: مدتی حال من خیلی خراب شده بود و تقریبا رفتنی شده بودم. بخشی از اردوگاه که دو آسایشگاه بود را به درمانگاه تبدیل کرده بودند و پزشکهای اسیر ایرانی با کمترین امکانات در انجا به مداوای مجروحین میپرداختند. یک روز خانم آباد به همراه آن سه خانم دیگر به بالای سر من آمدند. خانم آباد به نمایندگی از دیگر خانمها صحبت کرد و به من دلداری داد که خوب میشوم و برای سلامتی من دعا کردند.
هادی فخرایی از اهالی جهرم که دیگر آزاده این اردوگاه است، خاطرنشان میکند: اتاقی در کنار آسایشگاه ما به این 4 خانم اختصاص داده شده بود. گاهی وقتها اینها را در وقت استراحت از دور میدیدیم تا اینکه در سال 62 به همراه تعدادی جانباز نابینا و قطع نخاع که تقریبا 20 نفر میشدند، آزاد شدند.
دومین عکسی که از خانمها معصومه آباد، فاطمه ناهیدی، حلمیه آزموده و شمسی بهرامی توسط صلیب سرخ ثبت شد، مربوط به اردوگاه عنبر عراق است که دیگر اسرای این اردوگاه نیز با این پس زمینه عکس دارند.
تاریخ ثبت عکسهای فوق مربوط به سال 62 است
این عکسها از آرشیو عکسهای آزادگان که در زمان اسارت به خانوادههایشان ارسال شده، جمع آوری شده است.
به اعتقاد برخی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس عکسهای صلیب سرخ و اردوگاههای عراق از اسرای ایرانی در آرشیو سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی قرار دارد و جای سوال است که تاکنون از سوی ایران جهت دریافت تصاویر و فیلمهای دوران اسارت رزمندگان از سازمانهای عراق و صلیب سرخ تلاشی صورت گرفته است؟