رزمنده دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای بیان کرد؛

عرض ارادت اربعینی شهیدان «اصغری» و «فیروزبخت» به برات شهادت ختم شد

رزمنده دوران دفاع مقدس خاطره خود را از آخرین اربعین شهیدان رسول فیروزبخت و حاج قاسم اصغری آخرین اربعین آن‌ها در جمع رزمنده‌های تخریبچی بیان کرد.
کد خبر: ۵۴۵۵۶۹
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۱۴ - 16September 2022

عرض ارادت اربعینی شهیدان «اصغری» و «فیروزبخت» به برات شهادت ختم شدبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «جعفر طهماسبی» رزمنده تخریبچی دوران دفاع مقدس در لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) خاطره‌ای از روز اربعین جبهه‌ها روایت کرد که در ادامه می‌خوانید.

«با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین را در مقر الوارثین با شکوه برگزار کنیم. با همفکری دوستان قرار شد که بچه‌ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین (مقر رزمندگان گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در فکه)، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه‌زنی کنند و ناهار را در حسینیه همه سر یک سفره باشند و ناهار در چادر‌ها توزیع نشود.

صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه آمده بودیم که از بلندگوی مقر یک تعداد اسم خوانده شد و تاکید داشتند که برادر‌ها وسایل خود را جمع کنند و آماده برای ماموریت جدید باشند. این خبر و رفتن بچه‌ها که تعدادشان به ۳۰ نفر می‌رسید برنامه اربعین را بهم می‌زد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشکر ۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد. من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم. به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچه‌ها را به عقب بیاندازد و برنامه اربعین را خراب نکند.

رسول گفت «خودت بگو، من با حاج قاسم رودربایستی دارم، تو بگویی حرفت شهید نمی‌شود.» حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی می‌گفت باید بشود دیگر کوتاه نمی‌آمد. گفتم به بهانه اینکه حاجی مو‌های سرت بلند شده باید موهابت را کوتاه کنی با او صحبت می‌کنم. ماشین سلمانی دستی‌ام را برداشتم و رفتم سراغ حاجی، یک گوشه چند بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمانی را توی موهایش گذاشتم.

حاجی مو‌های پرپشتی داشت انقدر که ماشین داخلش گیر می‌کرد و گاهی هم یک ناله آخی می‌زد. سر صحبت را باز کردم و گفتم حاجی قراره بچه‌ها رو کجا ببری؟ و بعد از کلی صغری و کبری چیدن، گفتم برای روز اربعین امام حسین (ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه‌ها مراسم را از رونق می‌اندازد. حاجی اسم امام حسین علیه السلام که آمد متقاعد شد برنامه رفتن را عقب بیاندازد و قرار شد فردای اربعین بچه‌ها به طرف سردشت حرکت کنند.

این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود. روز اربعین بعد از نماز صبح دیگر بچه‌ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. روی وانت گردان دو تا بوق بلندگو سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبود‌ها پرچم‌ها نصب شدند و کاسه‌ای گِل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد. عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچه‌ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی آن‌ها حرکت می‌کردم و نوحه‌ای که می‌خواندم این بود:

یک اربعین از روز عاشورا گذشته
صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته

آنچه که تعجب برانگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود. او از خود بی خود شده بود. انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهایش مراعات کند. شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت، ولی عصر (ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند.»

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها