جانباز دفاع مقدس در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

تلاش دشمنان برای تفرقه بین ارتش و سپاه به جایی نمی‌رسد

«عباسعلی‌زاده» گفت: در زمان جنگ، ارتش و سپاه متناسب با اهداف و دستورالعمل‌های تعیین شده از سوی حضرت امام خمینی (ره) عمل می‌کردند. باوجود تلاش‌های برخی‌ برای ایجاد تفرقه، با هدایت‌های امام خمینی (ره) رابطه این دو نیرو روز به روز مستحکم‌تر شد.
کد خبر: ۵۴۷۳۷۹
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۴۰۱ - ۰۹:۱۷ - 26September 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، دفاع مقدس حماسه‌ای از جنس واقعیت است که در آن، هزاران دلیرمرد راه جهاد و شهادت را برگزیدند تا وجبی از این خاک ولایی و مقدس، به دست بیگانگان نیافتد. در این میان، رزمندگان فراوانی گرچه به شهادت نرسیدند، اما با نیل به جانبازی طعم آن را چشیدند.

«جواد عباسعلی‌زاده» پیشکسوت دفاع مقدس و جانباز 70 درصد تبریزی است که از همرزمان شهید «مهدی باکری» نیز بوده است. به مناسبت هفته دفاع مقدس مصاحبه‌ای با وی انجام شده که در ادامه می‌خوانید:  

دفاع‌پرس: اولین بار چه زمانی در مناطق عملیاتی دفاع مقدس حضور یافتید؟

اواخر سال 1359 به‌عنوان بسیجی دوره آموزشی را در پادگان‌های «خاصبان» و شهدای 7 تیر گذراندم و فروردین سال 1360 برای اولین بار به پیرانشهر اعزام شدم. درگیری ما در آن مناطق با گروهک‌های ضد انقلاب بود. در آن مقطع عمده نیروهای بسیجی حاضر در این منطقه، بچه‌های آذربایجان شرقی بودند. البته نیروهایی از استان‌های زنجان و تهران و همچنین پیشمرگ‌های کرد مسلمان هم حضور داشتند. وقتی من برای اولین بار به پیرانشهر اعزام شدم، وضعیت نسبتا آرامی در داخل شهر برقرار بود. بعد از این اعزام که سه ماه طول کشید، بار دوم به مهاباد منتقل شدم. مهاباد تقریبا مرکز ناآرامی‌ها بود و حتی در داخل شهر هم درگیری رخ می‌داد.

دفاع‌پرس: در پیرانشهر و مهاباد شما چه فعالیت‌هایی برعهده داشتید؟

در ستاد فرماندهی به‌عنوان نیروی رزمی مشغول فعالیت شدم که در ساختمان گمرک مستقر بود. ولی باتوجه به اینکه من دوره‌های آموزشی را طی کرده بودم، به پاسگاه بانک کشاورزی که در ورودی پیرانشهر بود، منتقل شدم که فرمانده آن شهید «سیداحمد علوی» بود و من هم معاون ایشان بودم. ما در این پاسگاه در کنترل شهر و درگیری‌ها فعال بودیم.

در دوران جنگ، تقریبا تا قبل از سال 1362 به دلیل شرایط خاص آن مقطع، نیروها پس از اینکه دوره‌های عمومی را طی می‌کردند به کار گرفته می‌شدند. ولی تدریجا فعالیت‌ها تخصصی‌تر شد. مثلا سعی می‌شد از یک آرپی‌جی‌زن همواره در همان مسئولیت استفاده شود. من در مهاباد در بی‌سیم مادر، انبار مهمات و تسلیحات، انبار تدارکات و نهایتا به‌عنوان نیروی گشت و کنترل برای تأمین امنیت جاده‌ها فعالیت می‌کردم.

دفاع‌پرس: بعد از اتمام این مأموریت، در کدام قسمت مشغول فعالیت شدید؟

در دوران جنگ در سطح شهرها واحدهای احتیاط وجود داشت که در مساجد مستقر بودند. اعضای این واحدها را بسیجیان تشکیل می‌دادند و زیر نظر کمیته‌های انقلاب اسلامی فعالیت می‌کردند. همزمان هم هسته‌های مقاومت زیر نظر سپاه پاسداران تشکیل شد. بعد از بازگشت از مهاباد، از آن‌جا که دوره‌های آموزشی را گذرانده بودم و تجربه جنگ هم داشتم، تصمیم گرفتم در محله خودمان هسته مقاومت تشکیل بدهیم.

در آن مقطع بسیج در ساختمان فعلی اداره‌کل تبلیغات اسلامی استان که در میدان دانش‌سرا قرار دارد، مستقر بود. ما به آن‌جا مراجعه کردیم و مسئله را با مسئولین امر در میان گذاشتیم که آنان هم موافقت کردند و پیشنهاد دادند من مربی آموزش نظامی باشم. برای همین در چند دوره فشرده دیگر شرکت کردم و بعد از آن، در قالب بسیجی ویژه به‌عنوان مربی به مساجد سطح شهر می‌رفتم و مسائل نظامی را آموزش می‌دادم. تا قبل از آنکه در سال 1361 رسما به عضویت سپاه دربیایم، در این زمینه فعالیت می‌کردم.

بعد از طی دوره‌های مختلف نظامی و عقیدتی برای عضویت در سپاه، سه نفر از جمع ما به‌عنوان مربی انتخاب شدند که یکی از آن‌ها شهید «حسن عبدی»، دیگری آقای «جواد رضایی» و یکی هم من بودم. من رشته تخریب و انفجار را به‌عنوان رشته تخصصی انتخاب کردم و در دوره‌های تخصصی آن شرکت کردم. پس از آن در پادگان «خاصبان» به‌عنوان مربی مشغول فعالیت شدم.

نیمه اول سال 1362 به علت کثرت شرکت‌کنندگان در دوره‌های آموزشی، بخشی از مربیان آموزش نظامی به پادگان علی‌ بن ابی‌طالب (ع) مرند که در کنترل ارتش بود، منتقل و در قسمتی از آن مستقر شدند که من هم در همان زمینه تخریب و انفجار مشغول شدم.

دفاع‌پرس: فعالیت شما به‌عنوان مربی تا چه زمانی ادامه داشت؟

تا اواخر سال 1362 در آستانه انجام عملیات «خیبر» که من مأموریت سه ماهه‌ای گرفتم و همراه لشکر در «کاسه‌گران» مستقر شدیم. آن‌جا هم همچنان در حوزه تخریب و انفجار به رزمندگان آموزش می‌دادم.

دفاع‌پرس: از تجربیات خودتان از عملیات «خیبر» بگویید.

در آن مقطع باتوجه به کمبود مربی تخریب و انفجار، با شرکت مربیان این حوزه در جبهه مخالفت می‌شد و اجازه نمی‌دادند. ولی حال و هوای آن دوران به شکلی بود که همه علاقه‌مند بودند در عملیات‌ها شرکت کنند. مربیان مرتبا تقاضا می‌کردند ولی مسئولین امر قبول نمی‌کردند تا اینکه در سال 1362 اجازه دادند تعدادی از آن‌ها از رشته‌های مختلف به شکل محدود به منطقه اعزام شوند تا برای آماده‌سازی رزمندگان برای شرکت عملیات، به آنان آموزش بدهند.

اعزام من برای شرکت در عملیات خیبر هم به همین ترتیب فراهم شد. من به‌عنوان مسئول نیروهای ویژه گردان تخریب لشکر 31 عاشورا به منطقه اعزام شدم و مسئولیتم این بود که با تعدادی از رزمندگان زبده که با شناخت قبلی انتخاب کرده بودم، بعد از طی یک دوره فشرده، پیش از آغاز عملیات برویم و پلی را که جزیره مجنون را به خاک عراق متصل می‌کرد، منفجر کنیم.

باتوجه به شرایطی که در جریان عملیات پیش آمد، بخشی از عراقی‌ها در اثر غافلگیری مجبور به عقب‌نشینی و خروج از جزیره شدند و نیروهای ما هم در تعقیب آن‌ها، از جزیره خارج شده بودند لذا اگر پل را منفجر می‌کردیم، نیروهای خودی در آن سوی آب (در داخل خاک عراق) می‌ماندند. به همین دلیل انفجار انجام نشد. در ادامه عملیات، از همین بچه‌ها به‌عنوان نیروی رزمی استفاده شد که تعدادی از آن‌ها شهید و مجروج شدند.

در ادامه هنگامی که عراق با تانک‌ها و ادوات خود به مقابله روی آورد، به پیشنهاد شهید «علی‌اکبر جوادی» فرمانده گردان تخریب، مسئولیت گروهان شکارچیان تانک را برعهده گرفتم تا بتوانیم در مقابل ماشین جنگی عراق مقاومت کنیم. نهایتا بنده در 7 اسفند 1362 زخمی و مجبور به بازگشت به عقب شدم.

دفاع‌پرس: در همین عملیات به جانبازی 70 درصد نائل شدید؟

بله من در همین عملیات دچار قطع نخاع شدم. علت هم این بود که در محاصره شدید قرار گرفته بودیم. بعد از مقاومت، بسیاری از بچه‌های ما در آن نقطه به شهادت رسیدند به نحوی که فقط من و پنج نفر دیگر زنده باقی مانده بودیم. بعد از ظهر، پاتک‌های شدیدی از طرف عراق انجام شد. بچه‌ها مرا داخل پتو به عقب برگرداندند.

دفاع‌پرس: پس از نیل به جانبازی، در چه حوزه‌هایی فعالیت خود را ادامه دادید؟

بعد از طی دوره نقاهت و بهبودی نسبی، به لطف خدا در زمینه‌های فرهنگی، سیاسی اجتماعی استان فعالیتم را ادامه دادم. از جمله در تدریس آمادگی دفاعی، خاطره‌گویی، حضور در اردوهای راهیان نور به‌عنوان راوی، دبیر جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی در استان، دبیر خانه احزاب استان، مشاور استاندار و فرماندار در امور ایثارگران و ... حضور داشته‌ام.

دفاع‌پرس: در خاطراتتان به همکاری با نیروهای ارتش اشاره کردید؛ به‌طور کلی روابط‌تان با ارتش چگونه بود؟

در زمان جنگ، ارتش و سپاه متناسب با اهداف و دستورالعمل‌های تعیین شده از سوی حضرت امام خمینی (ره) عمل می‌کردند. گرچه در بعضی مسائل نظیر آموزش‌های نظامی تفاوت‌ها و در عین حال شباهت‌هایی وجود داشت ولی هیچ یک در کار دیگری دخالتی نداشتند و بلکه به‌عنوان برادر، برای دفاع از میهن اسلامی صمیمانه همکاری می‌کردند. باوجود تلاش‌های برخی‌ها برای ایجاد تفرقه و اختلاف، با هدایت‌های داهیانه حضرت امام خمینی (ره) و سپس رهبر معظم انقلاب، رابطه این دو روز به روز صمیمی‌‎تر و مستحکم‌تر شد.

دفاع‌پرس: شخصا چه خاطراتی از شهید «مهدی باکری» فرمانده لشکر 31 عاشورا دارید؟

من همیشه تاسف می‌خورم که توفیق نیافتم برای مدت طولانی در خدمت ایشان باشم. اما با این حال می‌توانم بگویم آن «آقامهدی» که ما می‌شناختیم، در سختی‌های لشکر عاشورا نفر اول بود و در آرامش و راحتی‌ها نفر آخر بود. به تأسی از همین نکته می‌توان گفت پیکر مطهر «آقامهدی» نیز روزی کشف خواهد شد که قبل از ایشان، پیکر تمامی شهدای مفقودالاثر لشکر عاشورا کشف شده باشد.

شخصیت ایشان در رفتار شخصی و در مقام فرماندهی پر از تواضع، فروتنی، مردم‌داری، گذشت، صمیمیت، اخلاص و به‌ویژه وجدان کاری بود. اگر کسی برای اولین بار وارد مجموعه می‌شد و نفرات را از قبل نمی‌شناخت، قطعا نمی‌توانست «آقامهدی» را از یک رزمنده عادی تشخیص دهد.    

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها