به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، تقویم ۹ بهمن ۱۴۰۱ را نشان میدهد، اما تصمیم میگیرم سالنامه را به ۴۴ سال قبل برگردانم و در عجیبترین روزهایی که همیشه آرزوی نفس کشیدن در آن را داشتم، گشتی بزنم؛ با شوقی وصف ناشدنی کتاب انقلاب را ورق میزنم تا در فصل بهمن به روز نهم برسم؛ در این روز بختیار در مصاحبه مطبوعاتی خود اعلام کرد: «فرودگاه مهرآباد تا چند ساعت دیگر باز خواهد شد و در راه ورود حضرت آیت الله العظمی خمینی (ره) به کشور مانعی نیست» و بعد از شنیدن این خبر بود که مردم پس از چند روز جانی تازه میگیرند.
در آن روزها عشق میان امام و مأموم به قدری عمیق است که امام از فرانسه دائماً از اوضاع مردم با خبر است و اینرا میتوان از پیام آن روز پیر فرزانه درک کرد: «خائن اصلی را باخفت بیرون کردید، همّت کنید و این نتیجه را که حاشیهای بیش نیست از صحنه خارج کنید، اکنون بر جمیع جناحهای ملّی و دولتی است که، چون گذشته دولت غیر قانونی را محکوم کنند و اطاعت از آن نکنند که اطاعت از طاغوت حرام و مخالف رضای خداست؛ من از طبقه شریفه ارتش که دستشان به خون جوانان ما آلوده نشده است میخواهم که ننگ اطاعت از خیانتکاران را تحمل نکنند و با قاطعیت آنان را از مقابله با ملت باز دارند؛ اگر ارتش کنار بکشد، آرامش تضمین میشود. محافظ من خداست و حفظ و امنیت با مردم است.»
به قدری در صفحات کتاب انقلاب غرق شدهام که خودم را سایه به سایه مردم و همراه آنها در کوچه پس کوچههای شهر میبینم و همانطور که در تصوراتم در حال قدم زدن در کوچهها هستم، سؤالی ذهنم را به خود مشغول میکند؛ اگر واقعاً در آن لحظات حضور داشتم، با شنیدن خبر بازگشت امام چه عکسالعملی داشتم؟ با اولین بلیت اتوبوس خودم را به تهران میرساندم و در فرودگاه مینشستم یا...؟ حتی من هیچ؛ مردمی که آن روز و در چنین اتمسفری تنفس میکردند، به کجا پناه بردند؟
با پیدا کردن این برگه از اسناد ساواک تا حدی پاسخ سؤالم را گرفتم، آنجایی که روایت میکند: تعدادى اتوبوس حامل مستقبلین خمینى (امام خمینی (ره)) از مشهد و اصفهان وارد قم شده پس از نماز مغرب به صحن مطهر حضرت معصومه (ع) و میدان آستانه رفته و مبادرت به دادن شعارهایى بر له خمینى (امام خمینی (ره)) و علیه حکومت آقاى بختیار کردند.
با خواندن این صفحه بود که به یاد خاطره یکی از پیشگامان انقلاب افتادم که پیش از این خوانده بودم: «زمزمه آمدن امام (ره) که پیچید آقای دکتر بهشتی با من تماس گرفتند و گفتند که برای استقبال از امام احتیاج به یک عده جوان مطمئن داریم و من هم عدهای از دانشجویان و جوانان اصفهان را به ایشان معرفی کردم.» و زمانی که قطعات این پازل را در ذهنم کنار هم میگذارم پاسخ سؤالم را درباره واکنشم به خبر بازگشت امام (ره) را میگیرم، احتمالاً نام من هم آنروز در بین دانشجویان و جوانانی قرار داشت که قصد داشتند برای استقبال از امام راهی تهران بشوند.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴