به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس پیش از جنگ جهانی دوم در نزاع مداوم بودند و بدلیل نیاز سرزمینی، جنگهای درون اروپایی را به جهانی تبدیل کرده اند. سئوال اصلی این است که اروپا در دوران اخیر چه جایگاه و نقشی دارد؟
در اروپا همواره دو تفکر؛ «اروپای مستقل از آمریکا» و «تفکر اروپای وابسته به آمریکا» در جدال هستند. جنگ اصلی بین دو تفکر برخاسته از فرانسه و انگلیس است. تا دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک در فرانسه، رقابت تفکر اروپای مستقل از آمریکا با تفکر آنگلوساکسون که معتقد به رهبری آمریکا در اروپا بود سخت در رقابت بود و توافقاتی برای تعیین حوزه مدیریت بین ناتو و اتحادیه اروپایی، ارتش اروپایی و ناتو و کنترل و رهبری بحرانها در اروپا تعریف و تعیین میشد.
همواره بین این امر که ارتش اروپایی "مکمل “Complementary یا "رقیب “Competition ناتو است؛ اختلافات ادامه داشته و دارد. اگر فرضیه فوق پذیرفته شود؛ نقش روسیه و آمریکا در مقابل نقش اروپا، ثانویه و دومی است. نقش اول در سیاست بین الملل را اروپا ایفا میکند و آمریکا اهرمیبرای تفوق دو تفکر موجود در اروپا برای غلبه یکی بر دیگری است.
در این شرایط با قدرتگیری اقتصادی آلمان، زنگ خطر در پاریس و لندن به صدا درآمد. آلمان از یک سو عضو ناتو است و در مقابل انگلیس و آمریکا قرار دارد و از سویی دیگر موتور اتحادیه اروپایی در کنار فرانسه قرار دارد.
در واقع؛ فرانسه و انگلیس، آلمان را بین خود تقسیم و مهار کردهاند. رقابت بین ۳ کشور آلمان، فرانسه و انگلیس مورد جدال در اروپا بوده و هست. فرانسه با قدرت اقتصادی آلمان سعی بر تفوق بر انگلیس دارد و انگلیس متقابلا با قدرت آمریکا سعی برتری سیاسی بر فرانسه دارد. قطعا در آینده با ورود آلمان به صحنه رقابت با فرانسه و انگلیس، سیاست بین الملل که نقطه تمرکز آن اروپا است؛ دستخوش تحول خواهد شد.
در جنگ اوکراین، انگلیس و آلمان و آمریکا مستقیما در رویارویی با روسیه قرار دارند. آلمان گام به گام در راستای اهداف استراتژیک در حرکت است و با رصد فرانسه و انگلیس مواجه است. اگر فرضیه فوق پذیرفته شود مشخص میشود چگونه یکایک کشورهای اروپایی با استفاده از قدرت آمریکا، در صدد ترفیع تفکر و جایگاه خود هستند.
جنگ اوکراین، همان رقابت بین دولتهای اروپایی است. آمریکا نیز از منافع اقتصادی و فروش تسلیحاتی بهرهمند است. دونالد ترامپ، رئیس جمهور قبلی امریکا عقیدهای به ادامه وجود ناتو نداشت. چنین سیاستی از سوی کاخ سفید در دوران دونالد ترامپ، زنگ خطر در لندن را به صدا در آورد و از سویی دیگر، خوشحالی را سرازیر فرانسه و آلمان کرد، زیرا با فاصله گرفتن آمریکا از اروپا، ارتش اروپایی، تفکر اروپای مستقل از آمریکا که خواسته فرانسه بود تقویت میشد و زمینه برای ترفیع جایگاه سیاسی آلمان در اروپا فراهم میشد.
به اعتقاد انگلیسیها هدف از تاسیس پیمان نظامی ناتو؛ متعهد کردن آمریکا به دفاع از اروپا، دور نگهداشتن روسیه از اروپا و کنترل آلمان بود. با نوع تفکر ترامپ در فاصله روابط بین اروپا و آمریکا، لندن خشنود نبود. پوتین نیز طی دو دهه؛ نفوذ قابل ملاحظهای در اروپا ایجاد کرده بود. به عبارت دیگر روند سیاست در اروپا در راستای ضدیت با تفکر آنگلوساکسونی انگلیس بود.
با روی کار آمدن جو بایدن، رئیس جمهور فعلی آمریکا و سیاست مبتنی بر مشورت با متحدین و چندجانبه گرایی، زمینه برای بهره برداری انگلیس از قدرت آمریکا در اروپا و علیه فرانسه فراهم شد. هدف انگلیس؛ تعهد آمریکا به دفاع از اروپا و تفوق تفکر آتلانتیکی بر اروپای مستقل از امریکا، اخراج روسیه از نفوذ فوقالعادهای که پوتین طی دو دهه به هم زده بود و مهار آلمان بود. آلمان و فرانسه؛ همزیستی مسالمت آمیز با روسیه و پوتین در اروپا را پذیرفته بودند.
انگلیس با خروج ترامپ از کاخ سفید؛ فعال شد و با تهییج و اغفال اوکراین برای عضویت در ناتو، پوتین تحریک به جنگ شد و انگلیس تمام قد در مخالفت با پوتین ایستاد. انگلیس با جنگ علیه روسیه در سرزمین اوکراین، پیمان نظامی ناتو را احیا کرد. در واقع پوتین اغفال انگلیس شد. آلمان نیز با چرخش از سیاست همزیستی با روسیه، به جنگ با روسیه؛ در مسیر تفکر آنگلوساکسون انگلیسی قرار گرفت. فرانسه که برای تاسیس ارتش اروپایی خیز برداشته بود؛ در مسیر مخالفت با روسیه قرار گرفت؛ بنابراین به اشتباه؛ بسیاری بر این باورند که مرکز قدرت در واشنگتن و مسکو است. هرچند ظهور آلمانی نو برای آینده اروپا به خصوص فرانسه و انگلیس خطرناک است اما؛ چه حد انگلیس و فرانسه با اتحاد و اغفال آمریکا برای مداخله در امورات اروپا، موفق به مهار آلمان شوند مشخص نیست. اشتباه محاسباتی آمریکا و روسیه و بعضا کشورهای مشابه اوکراین، زمینه برای جنگ پنهان بین سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس و تسری آن به دیگر نقاط جهان را فراهم میکند. بدیهی است چنانچه فرضیه فوق به عنوان یکی از سناریوهای تبیین شده در سیاست بینالملل پذیرفته شود؛ میتوان سیاست خارجی موثر و کم هزینهتری برای جمهوری اسلامی ایران تبیین کرد.
منبع: دیپلماسی ایرانی
انتهای پیام/ ۱۳۴