به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، بیستم فرودین ماه مصادف با شهادت شهید سیدمرتضی آوینی است. در این مطلب کوشیدهایم تا ابعاد شخصیتی، اعتقادی و اجتماعی شهید آوینی را در مهمترین اثر هنری بهجای مانده از وی یعنی «روایت فتح» مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم. اثری که در زمان خود در خط مقدم جبهه فرهنگی توانست مرزها را بپیماید و وجدانهای خفته را بیدار کند.
این گزارش که از جلد اول کتاب «خاکریزهای خط مقدم» به نویسندگی نصرتاله محمودزاده گردآوری شده در دو بخش ارائه میگردد؛ در بخش اول به نحوه ورود شهید آوینی به عرصه ساخت مستند و تشکیل گروه «روایت فتح» در جهاد سازندگی و در بخش دوم به اجرای برنامه «روایت فتح» پس از جنگ و شهادت شهید آوینی میپردازیم.
مجموعه مستند روایت فتح، فتح الفتوح قلبها
در بین فعالیتهای فرهنگی جهاد یک حرکت برجسته فرهنگی در سطح ملی به ثبت رسید که بهعنوان هنری ماندگار از آن یاد میشود گروه روایت فتح زیر نظر سیدمرتضی آوینی، دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران همزمان با آغاز فعالیت جهاد در روستا شکل گرفت. آوینی در سال ۱۳۵۸ به جهاد پیوست. او ابتدا در زمینه رشته دانشگاهی خود، یعنی رشته معماری با جهاد همکاری میکرد، ولی همان موقع هم ذوق هنری داشت و همین باعث شد شروع به ساخت فیلم مستند نماید. آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره غائله گنبد، مجموعه «شش روز در ترکمنصحرا»، در شهریور ۱۳۵۸ با ساخت «سیل خوزستان» و ظلم خوانین و مجموعه مستند «خان گَزیدهها» آغاز کرد. نگاه او به کار در جهاد و نحوه ورودش به فیلمسازی اینگونه بود:
«جهاد سازندگی شجرهای بود که به دست خودش کاشته و توسط خودش باغبانی شد. آرمان مقدس جهاد دستیابی به استقلال و مبارزه با فقر و تنگدستی و ساختن ویرانهای بود که گور شاهنشاهی در آن آشیانه ساخته بود. با شروع کار جهاد سازندگی در سال ۱۳۵۸، به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورتهای موجود رفتهرفته ما را به فیلمسازی کشاند. در سال ۱۳۵۹، بهعنوان نماینده جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد، که از قبل توسط کارکنان تلویزیون راهاندازی شده بود، مشغول شدیم. نیت ما از ابتدا در گروه جهاد این بود که نسبت به وقایعی که برای انقلاب اسلامی و نظام پیش میآید، عکسالعمل نشان بدهیم. وقتی سیل خوزستان اتفاق افتاد با گروهی که بعدها مجموعه «حقیقت» را ساختیم، به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم. آن گزارش در واقع جزو اولین کارهای ما در گروه جهاد بود. بعد غائله خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و ما به فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم که اولین صحنههای جنگ را در آنجا در جنگ با خوانین تجربه کردیم.
گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دوربین دست گرفتیم و با یک گروه سه نفره شروع کردیم. وقتی به خرمشهر رسیدیم، هنوز خونینشهر نشده بود و شهر هنوز سرپا بود؛ اگرچه احساس نمیشد که این حالت زیاد دوام داشته باشد. یکهفتهای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جستوجوی «حقیقت» ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود. تولید مجموعه «حقیقت» اینگونه آغاز شد و اولین فیلم مستند جنگی درباره خرمشهر از تلویزیون پخش شد. یکی از دوستانی که تازه از کانادا آمده بودند و به جمع جهادگران پیوست، حسین هاشمی بود که مدرک ایشان فوقلیسانس بود. ایشان از اولین روزهای آغاز جنگ در جبهه قصر شیرین به همراه محمدرضا صراطی به اسارت درآمد و نفر سوم، درحالیکه تیر به شانهاش خورده بود از حلقه محاصره گریخت. تمام کارهای ما به صورت تیمی بود که من هم نقش کوچکی داشتم.»
استقبال از حقیقت
با وجود حملات پیدرپی عراق به شهرهای مرزی، گروه تلویزیونی جهاد تلاش میکرد در حساسترین صحنههای جنگ حضور داشته باشد که خرمشهر در ماه اول جنگ، اوج مقاومت مردمی بهحساب میآمد. برنامههای روایت فتح در ابتدای جنگ در قالب برنامههای «حقیقت» با استقبال بالایی روبهرو شد و کار گروه در جبههها ادامه یافت. نحوه شکلگیری گروه تلویزیونی جهاد به این صورت بود که شورای مرکزی جهاد بهمنظور انتقال فعالیتهای جهاد به جامعه یک گروه مستندساز در روابط عمومی راهاندازی کرد. آقای قاسم بخشی یکی از افرادی که سال ۱۳۶۰ به روایت فتح پیوست در مورد نحوه ادامه کار این گروه میگوید:
«بنده از سال ۶۰ وارد دفتر مرکزی جهاد شدم. آن موقع دفتر مرکزی توسط شورای مرکزی اداره میشد که یکی از شاخههای آن روابط عمومی بود و روی انعکاس اخبار و رویدادهای جهاد در رسانهها انجاموظیفه میکردیم. در این مقطع، علاوه بر حوزه خبری، کارهای مستندسازی در زمینه محرومیتزدایی در روستاها هم داشتیم. اساساً باید فعالیتهایی را که در استانها، شهرستانها و مراکز دهستانها راه افتاد انعکاس میدادیم که از طریق شبکه ۱ صداوسیما بهصورت گزارشهای تصویری پخش میشد. در این مقطع، حضرت امام تأکید داشتند که در انعکاس فعالیتهای نهادهای انقلابی خود نهادها فعالیت کنند و به کاری که صداوسیما وظیفهاش است، بسنده نکنند. یکی از واحدهای کمیته فرهنگی، فیلمسازی بود که در حوزه مستندسازی فعالیتهای جهاد کار میکرد.
با فعال شدن ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد، بخشی از نیروهای دفتر مرکزی به این ستاد منتقل شدند تا پیرامون فعالیتهای جهاد در جنگ فیلم بسازند. از سال ۱۳۶۱ که جنگ از حالت تدافعی به تهاجمی تبدیل شد، روایت فتح این سلسله عملیات را دنبال کرد و برای عملیات بیتالمقدس یک برنامه و عملیات والفجر ۴ چهار برنامه تهیه و پخش کرد. گروه روایت فتح بر اساس درخواستی که از قرارگاههای کربلا، نجف و حمزه میدادند، وارد منطقه میشدیم. گاهی قبل از عملیات روی پروژههایی که در طول سال توسط جهاد کار میشد، فیلم تهیه میکردیم و گاهی در عملیات شرکت میکردیم. در واقع روایت فتح در سه مقطع کار مستندسازی مهندسی جنگ را انجام میداد. در پروژههایی مثل پل خیبر که بخشی از کارش در کارخانجات تهران انجام میشد را کار میکردیم و فیلمهای آن آرشیو میشد. بخش دوم در حوزه فعالیتهای استانها بود که توسط یک گروه دیگر انجام میگرفت و آرشیو میشد. بخش سوم، حضور در عملیات بود و درنهایت، مجموعه کارهای جهاد در پشت جبهه و عملیات را در کنار هم قرار میدادیم و فیلم کامل میشد. یک بخش از فعالیتهای جهاد قبل از هر عملیات بود و گروه روایت فتح تیمهای مختلف جادهسازی، سنگرسازی، خاکریز، استحکامات و بخشهای مختلف مهندسی جهاد را در زمانهای مختلف قبل از عملیات فیلمبرداری میکرد تا اینکه آن عملیات رخ میداد و از حالت محرمانه خارج میشد و این فیلمها کنار هم قرار میگرفت.»
دورههای روایت فتح و سبک آن
اگر روایت فتح از شروع تا پایان جنگ بر اساس افراد تقسیمبندی شود، سه نسل در مجموعه روایت فتح حضور داشتند که در تمام این نسلها آوینی حضور داشت. نسل اول افرادی هستند که در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به گروه پیوستند. ازجمله این افراد میتوان به آقایان همایونفر، ابراهیم کیهانی، حمید منزوی، صراتی، مصطفی دالایی، حسین هاشمی و شهید علی طالبی اشاره کرد. در روایت فتح از همه طیف و سطح سواد رسانهای حضور داشتند. عدهای رشته تحصیلیشان فیلمسازی بود و همینطور کسانی که بسیجی بودند و هرچه را که یاد گرفتند از انقلاب بود. یکی از محصولات این نسل مجموعه ۱۱ قسمتی «حقیقت» بود که با همکاری سهیل نصیری، منزوی، صراطی، حسین هاشمی یعنی همان نسل اول تولید شد. مصطفی دالایی در اسفند ۱۳۵۹ در عملیات امام مهدی (عج) بهعنوان دستیار فیلمبردار در کنار سهیل نصیری و آوینی به جبهه رفت که همان تصاویر آخرین قسمت مستند حقیقت شد. مجموعه حقیقت بیشتر با سبک ترکیب مرتضی آوینی و سهیل نصیری فیلمبرداری میشد.
نسل دوم روایت فتح مربوط به سالهای ۱۳۶۰ تا پایان جنگ است که اغلب در گروههای فیلمبرداری فعالیت میکردند و تعداد آنها بیش از نسل اول است. روایت فتح در سال ۱۳۶۵، پس از عملیات کربلای ۵، اطلاعیهای برای آموزش فیلمسازی صادر کرد. افرادی در نسل دوم آموزش دیدند که بعدها خودشان نسل سوم روایت فتح شدند. نسل دوم روایت فتح در ماندگاری روایت جنگ بیشترین زحمت را کشیدند و آوینی بین این نسل محبوب بود. ساخت مجموعه موفق «روایت «فتح» در سال ۱۳۶۵ مهمترین کار این نسل بود.
آوینی از ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ دو کار مهم انجام داد. ابتدا تعدادی جوان مؤمن و انقلابی را وارد عرصه مستندسازی کرد و در گام بعد ارتباط خوبی با سپاه برقرار نمود که باعث شد ورود گروه مستندسازی به مناطق عملیاتی راحتتر باشد. در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸، مجموعه تصاویری نزدیک به صحنه و بسیار متفاوت از آنچه مردم قبلاً از جنگ دیده بودند، گرفته شد و نظر خیلی از افراد را به خودش جلب کرد. پسازآن، تلویزیون مشتاق شد تا از این جنس برنامهها بیشتر ساخته شود. این برنامه از تابستان ۱۳۶۵ تا پایان جنگ، به دلیل استقبال زیاد مردم و تصاویر بسیار بدیع و جالبی که از جنگ ارائه میداد، پخش میشد.
نسل سوم به دوران پس از جنگ برمیگردد که تربیتیافته نسل اول و دوم بودند. افرادی که به گروه تلویزیونی جهاد میپیوستند، اغلب بهصورت داوطلب مشغول و بهمرور با روش کار آشنا میشدند. مصطفی دالایی، یکی از تصویربرداران برجسته و با تجربه مجموعه مستند روایت فتح در زمان جنگ، معتقد است یکی از صحنههای پرکاربرد در مستند روایت فتح، این است که فیلمبردار بدون هیچ واسطهای با بچههای جنگ صحبت میکند. او با این روش از فیلمبرداری نقش زیادی در ساخت فیلمهای روایت فتح داشت. «پاتک روز چهارم»، «شب عاشورایی» و «دلباخته» ازجمله آثار تصویری او در روایت فتح به شمار میآید. تصویربرداریهای او موردتوجه و علاقه خاص آوینی بود و او را یکی از تصویربردارانی میدانست که حرفهایش را درست میفهمید و کارش را بهدرستی انجام میداد. دالایی در مورد این روش میگوید:
«در مستندی به نام «هفت قصه از بلوچستان» پیرمردی بود قوزکرده و با لنگی به کمر بسته سر زمین خود کار میکرد و من برای اینکه با این سوژه ارتباط برقرار کنم، مجبور شدم آخر فیلمبرداری خودم بهعنوان فیلمبردار با پیرمرد صحبت کنم. از اینجا بود که سعی کردیم همین کار را در روایت فتح انجام دهیم؛ یعنی خود فیلمبردارها با سوژه ارتباط برقرار کنند. در این حالت که سوژه به دوربین نگاه میکند، انگار مخاطب با سوژه بیواسطه است و رزمنده انگار با همه مردم ایران صحبت میکند. در حقیقت اگر بخواهیم ریشه این روش را که در اکثر کارهای روایت فتح وجود دارد، پیدا کنیم به همان پیرمرد بلوچی در مستند «هفت قصه...» برمیگردد که این را به ما تحمیل کرد. فیلمبردارهای روایت فتح هرکدام سبک خودشان را داشتند، مثلاً شهید فلاحت پور با رزمندهها دوست میشد و تصویرهایی مثل «دسته ایمان» یا همان افق روایت فتح را میگرفتند. در سبک فیلمبرداری سهیل نصیری، دوربین سوم شخص است و ناظر بیطرف کنار ایستاده و سوژه صحبت میکند و تصاویر معروفی هم که از شهید جهانآرا باقیمانده، از این جنس است. در دوره ما دوربین دومشخص است و ارتباط با مخاطب به کمک این روش بیشتر شد. قاسم بخشی، محمد صدری و پیرهادی هم این سبک را ادامه دادند. آقا مرتضی تئوری روایت فتح را بر اساس همین تجربهها تدوین کرد و نظم داد. وقتی تیمهای فیلمبرداری روایت فتح به جبهه میرفتند، یک تفاوت ویژهای در کارشان لحاظ میشد آنها دنبال جلوهگری عاشورایی انسان امروز بودند. شما اگر به شخصیتهای عاشورا مثل حبیب بن مظاهر نگاه کنید، میبینید که در طول زندگی فراز و نشیبهای زیادی داشتند، ولی یکجا شکفته شد و به اوج رسید؛ آنهم عاشوراست. آن زمانی که برای یک حقیقت والا با مرگ روبهرو شدهاند، به مرگ آگاهی میرسند. در جبهه ما هم همینطور بود و بچههای جنگ با موضوع بزرگ یاریرساندن به بزرگترین حق که مطرح بود، مواجه شدند و آدمهایی شده بودند که جان خود را هم حاضر بودند بدهند. سید مرتضی بر این امر واقف بود که لحظات بچههای جنگ لحظات عاشورایی است و باید این لحظات عاشورایی و انسانی را ضبط کنیم. زمانی که با سید مرتضی صحبت میکردیم خیلی دنبال این نبودیم که در جبههها چه سؤالاتی در مورد وضعیت جبهه بپرسیم و اغلب سؤالاتی میپرسیدیم که «برای چه به جبهه آمدی؟» البته هرچه به خطوط مقدم نزدیک میشدیم، جوابها شکفتهتر بود و این کاملاً به موقعیت خطوط جبهه بستگی داشت. البته فیلمبردارهای روایت فتح از بچههایی که از دوربین فرار میکردند هم نمیگذشتند. در عملیات کربلای ۱ در ارتفاعات قلاویزان، یک طلبه جوانی بود که هر کاری میکردیم مصاحبه نمیکرد. بچههای جبهه خلوتی برای خودشان داشتند و آن را حفظ میکردند، ولی وظیفه ما هم ثبت تصاویر تاریخی بود؛ باید خلوت آنها را میشکستیم. وقتیکه ما فیلمها را از جبهه میآوردیم، آوینی به این دو مسئله توجه بیشتری داشت. یکی فیلمهایی که برای موقعیتهای نزدیک به خط اول بود و دیگری آدمهایی که در آن منطقه حضور داشتند و به یک مرگ آگاهی رسیده بودند. تأکید مرتضی بر روی موقعیت و آدمها در آن موقعیت بود. به همین خاطر، آوینی بر این تأکید داشت که آدمهای عاشورایی را در حالت شکفتگیشان تصویر کنیم و در تمام نریشنهایی که ایشان نوشتند، همین موضوع را میبینید. در نریشنهای «با من سخن بگو دوکوهه» که بعد از جنگ هم گرفته شده نیز همین موضوع دیده میشود.
پرویز رمضانی، یکی از صدابرداران گروه در مورد روش فیلمبرداری اعتقاد داشت:
«قبلاً صدابردار فقط کار فنی را انجام میداد و هیچ دخل و تصرفی در برخورد با مصاحبهشونده نداشت. آقا مرتضی به فیلمبردارها میگفت: «شما سؤال کنید تا مصاحبهشونده مجبور شود به دوربین نگاه کند.» در واقع فیلمبردارها کارگردانی کار را انجام میدادند و صدابردار خودش را با فیلمبردار سینک میکرد و قواعد کارگردانی و فیلمبرداری را شکسته بودند. گاهی دستیار فیلمبردار کمک کارگردان بود یا اینکه صدابردار سؤالهایی را طراحی میکرد.»
در جریان عملیات طریقالقدس در اواخر سال ۱۳۶۰ بخش وسیعی از سرزمین خوزستان آزاد شد. یک گروه به همراه آوینی وارد این عملیات شدند. محمدعلی جعفری، یکی از افراد این گروه، چنین بیان میکند:
«گروه در سنگری نزدیک خط مستقر شدند و در اثر حجم آتش دشمن نمیشد از سنگر خارج شد. آوینی اصرار داشت که باید از سنگر بیرون برویم و صحنههایی را فیلمبرداری کنیم، اما بچههای سپاه بهشدت مخالف بودند که از سنگر بیرون برویم. وقتی از سنگر خارج میشوند، هنوز ده قدم جلو نرفته بودند که گلوله به قلب علی طالبی اصابت کرد و شهید شد. آوینی پس از شهادت علی طالبی به اهواز برگشت و شب تا صبح نخوابید و گریه میکرد و میگفت: «فکر میکردم که آن شب من شهید میشوم.» ازآنجاکه علی طالبی از اهالی سینمای قبل از انقلاب بود، اگر میخواستی در مورد شهادت کسی فکر کنی آخرین نفر شهید طالبی بود، ولی خدا ایشان را بهعنوان اولین شهید روایت فتح انتخاب کرد و آوینی آن شب برای این موضوع خیلی گریه کرد. آوینی خیلی نترس و شجاع بود و روحیه شهادتطلبی داشت و چند بار از ایشان شنیدم که بزرگترین آرزوی خودش را شهادت میدانست و تأکید داشت که نهایت آرزوی هر انسانی باید شهادت باشد.»
مستندسازی در سینما از جایگاه ویژهای برخوردار است و این موضوع از نگاه گروه روایت فتح موردتوجه قرار داشت. آقای بخشی یکی از همکاران آوینی در این مورد میگوید:
«کار ما در حوزه مستندسازی متفاوت با آن چیزی است که در مستندسازی حتی در تاریخ سینما وجود دارد. علتش هم این بود که نوع نگاه ما در جنگ متفاوت بود. ما بهجای اینکه به ماشین جنگ بپردازیم، بیشتر به دنبال روابط انسانها در شرایط سخت بودیم. درست است که ما از امکانات سختافزاری برای متوقف کردن دشمن در حملات آفندی و پدافندی استفاده میکردیم، ولی، چون توجه ما بر ایمان نیروی انسانی بود، طبیعتاً نوع نگاهی هم که به مستندسازی داشتیم، نقش انسان در آن فضا متفاوت بود. شاید در تاریخ جنگهای دنیا، از زمانی که ابزاری به نام دوربین اختراع شد، کسی این نوع نگاه را به جنگ نداشت. یکی از عوامل اصلی این نوع نگاه، آوینی بود که بهعنوان متفکر این مجموعه این نوع نگاه را ترویج داد و تیمها را به این سمت هدایت میکرد. یکی از دلایل موفقیت مجموعه روایت فتح این بود که مجموعه آدمهایی که در این مجموعه کار میکردند، معتقد به این نگاه واحد بودند. مجموعه روایت فتح از یک وحدت موضوع وحدت سبک وحدت نگاه و حتی وحدت کارگردانی برخوردار بود. با توجه به این موضوع، اگرچه برنامههای «روایت «فتح» در ۷۵ قسمت را با افراد متفاوتی تولید کرد، اما همگی یک وحدت رویه را دنبال کردند. این ۷۵ قسمت از عملیات والفجر ۸ شروع شد و تا پایان جنگ ادامه یافت.»
کتاب «گنجینه آسمانی مجموعه نریشنهایی است که آوینی در فیلمهایش استفاده کرده است. این کتاب بیانگر زاویه دید آوینی نسبت به اعتقادات رزمندگان است. در بخشی از این کتاب آمده است:
«آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همه افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل مییابد؛ عشق را هم امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم، کرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند، ما به چشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت میرسند. ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم. آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سرِ دار نیافتند، ما در شبهای عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم. ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم. از مائدههای بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره حضرت ابراهیم نشستیم. ما در رکاب امام حسین (ع) جنگیدیم. ما بیوفایی کوفیان را جبران کردیم... و پادگان دوکوهه بر اینهمه شهادت خواهد داد.»
مصطفی دالایی درباره این متن و شخصیت مرتضی آوینی چنین بیان میکند:
«شاید بتوان گفت این متن بیانگر نوع نگاه فیلمسازی آوینی باشد. او حتی اگر بنا بود در مورد ماجرای عملیاتی برنامه تهیه کند، بازهم روایت انسانی و عاشورایی را در نریشن وارد میکرد و تفاوت مستندهای روایت فتح با سایر مستندها در همین است. ما که در جبهه فیلمبرداری میکردیم، هرکدام حالات و خصوصیات روحی مختص خودمان را داشتیم، ولی همه ما زیر چتر روحی و روانی که آوینی ایجاد کرده بود، قرار گرفته بودیم. نه اینکه او به ما بگوید برو و این تصویر را بگیر؛ اصلاً یک چنین چیزی نبود. بلکه این چتر و فضایی که در سالهای جنگ در صحبتهای امام و رزمندهها بود، آوینی به زبان خودش و زبان فیلم تکرار میکرد. آوینی مستندسازی است که با روح انقلاب اسلامی عجین شده بود و بر اساس این روح فیلمسازی میکرد. اگرچه او میتوانست فیلمهایی بسازد که باعث تعجب هنرمندان در مستند شود، ولی در ساخت روایت فتح به این تشخیص رسیده بود که در طول حیات خود کاملاً در اختیار انقلاب اسلامی و مسیر امام قرار بگیرد و به همین دلیل از معدود فیلمسازانی شد که شیدایی معرفتش را از اهلبیت کسب کرده بود. زمانی که سید مرتضی را میدیدی، میفهمیدی که این آدم با بقیه فرق دارد و فرق کردنش به خاطر این بود که با عشق و اشتیاق مسیر پیشروی خودش را طی میکرد و با شیفتگی برای انقلاب کار میکرد.»
میرکیوان خلیل پور، یکی از فیلمبرداران روایت فتح، اعتقاد دارد:
فیلمبردارهایی که در روایت فتح حضور داشتند به یک تجربیات مشترکی با شهید آوینی رسیده بودند و آن نحوه برخورد با موضوع و نحوه ارتباط با فضایی بود که در آن قرار داشتند. در طی چند سال کار مشترک تجربیاتی کسب شد که حاصل آن منجر به تولید مجموعه مستند روایت فتح شد. نحوه برخورد با موضوع در موقعیت تبدیل به یک دستور زبانی شده بود که از طریق تجربههای میدانی در روستاهای محروم و جبهه کسب شده بود. آوینی در این تجربه میدانی نقش داشت و به فیلمبردارها میگفت از حرکت زوم استفاده نکنید، دوربین روی سهپایه فیلمبرداری نشود و فیلمبردار هیچ تصویری را بدون صدا نگیرد. در حقیقت مغز متفکر روایت فتح آوینی بود و فیلمها روی میز ایشان تدوین میشد.
انتهای پیام/ 141