به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، روز ۲۱ فروردین سالگرد شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش در سالهای دفاع مقدس است؛ فرماندهای که چه در کردستان و چه روزهای جنگ در جنوب، همیشه بهعنوان اولیننفر از هلیکوپتر پیاده میشد و جلوتر از نیروهایش به دشمن حمله میکرد. روش شهید صیاد شیرازی در هِلیبُرن اینگونه بود که خود را با اولینهلیکوپتر نفربر به منطقه و روی سر دشمن میرساند تا کنترل ناحیه عملیات و عمل نیروها را در اختیار بگیرد و اگر اتفاقی افتاد، بهتر بتواند از نیروهایش دفاع کند.
کتاب «ناگفتههای جنگ» شامل خاطرات شهید صیاد شیرازی از ابتدای انقلاب تا نبرد کردستان و سپس چندعملیات ابتدایی سالهای دفاع مقدس است. مصاحبههای اینکتاب سال ۷۱ انجام شدند و نتیجه نهایی با تدوین و قلم احمد دهقان سال ۷۳ به راوی خاطرات ارائه شد. اینکتاب از سالها پیش که چاپ اولش به بازار آمد تا امروز ۱۷ بار چاپ شده است.
سالروز شهادت صیاد شیرازی، بهانه خوبی برای مرور خاطرات اینفرمانده ارتشی است که سهم بسیار بهسزایی در تربیت نیروهای سپاه پاسداران و اتحاد ارتش با ایننهاد حافظ انقلاب داشت.
بازداشت در روزهای پیش از انقلاب
علی صیاد شیرازی در مقطع پیروزی انقلاب، در دانشکده توپخانه اصفهان تدریس میکرد و با نیروهای انقلابی ارتش، چون شهید یوسف کلاهدوز و شهید حسن اقاربپرست ارتباط داشت. در آنروزها صیاد شیرازی اعلامیههای امام را به داخل پادگان اصفهان میبرد و توزیع میکرد. او در مرکز توپخانه اصفهان بهعنوان یکچهره مذهبی شناخته میشد. او بهعنوان راوی خاطرات کتاب «ناگفتههای جنگ» میگوید در روزهای پیروزی انقلاب و پس از آن، عدهای بودند که واقعاً خیانت میکردند، اما عدهای دیگر از نظر عقیدتی مستضعف، و در معرض آسیبدیدگیهای دوران طاغوت قرار گرفته بودند.
چند روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، صیاد شیرازی با اتهام تحریک جوانان برای اقدامات انقلابی، بازداشت شد و در سومین شب بازداشتش به سر میبرد که خبر پیروزی انقلاب را از رادیو شنید. روایت او از آنروز این است که تهران غوغا بود، اما در اصفهان خبر خاصی نبود.
پیروزی انقلاب و تشکیل کمیته دفاع شهری اصفهان
با پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت پادگان اصفهان به علی صیاد شیرازی با درجه سروانی محول شد. او هم فراخوانی برای داوطلبان نگهبانی از پادگان منتشر کرد. یکی از جملات جالبتوجهش در خاطراتِ آنروزها، از اینقرار است: «وقتی دیدند انقلاب به ثمر رسیده آنهایی که بیتفاوت بودند، با تفاوت شده بودند.»
صیاد شیرازی در ادامه یکگروه ۳۰ نفره از نیروهای ارتشی و جوانان انقلابی تشکیل داد که حفاظت از پادگان اصفهان را بهعهده بگیرند. او در اینمقطع با حجتالاسلام سالک، رحیم صفوی و شهید سید حبیبالله خلیفه سلطانی آشنا شد که هرسهنفر کمیته دفاع شهری اصفهان را تاسیس کردند. یکی دیگر از نکات مهمی که شهید صیاد شیرازی در خاطراتش از آنروزها روایت کرده این است که «کسی نه رغبت به فرماندهی داشت و نه آن را قبول میکرد.»
شهید صیاد شیرازی و رحیم صفوی
شروع قائله کردستان و ماموریت تحقیق با رحیم صفوی
فرمانده نیروی زمینی ارتش در روزهای جنگ در خاطرات خود میگوید مسائل کردستان در ابتدا جنبه تظاهرات و صحبت داشت. حتی عبدالرحمان قاسملو دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی شد. صیاد شیرازی واقعه سقوط پادگان مهاباد و غارت تیپ مهاباد را بهعنوان اولیناقدامات ضدانقلاب در کردستان برمیشمارد و درباره شنیدن خبر اینوقایع میگوید «خبر رسید ۵۲ نفر از پاسداران اصفهان در کردستان کشته شدهاند. فقط یکنفر به حالت اغما باقی مانده بود…»
به اینترتیب صیاد شیرازی پیشنهاد کرد همراه رحیم صفوی به کردستان رفته و درباره اوضاع منطقه تحقیق کند. پیش از رفتن به کردستان، دو فرمانده یادشده با شهید مصطفی چمران ملاقات کردند و او به آنها گفت میتوانند همراهش سوار هواپیمایی شوند که به کرمانشاه میرود. در آنروزها بنا بود یکستون ارتشی از بانه تا سنندج حرکت کند که طبق خاطرات صیاد شیرازی، سرلشگر فلاحی خود در سر اینستون حرکت کرده و قاطعیت جالبی از خود نشان داد. نیروهای ضدانقلاب با آرپیجی به اینستون کمین زدند و فلاحی نیز کنار نیروهایش به رزم کوهستانی مشغول شد.
شهید چمران در آنروزها یوزیبهدست در پادگان سردشت حضور داشت و به نبرد چریکی با ضدانقلاب میپرداخت. صیاد شیرازی نیز روایت میکند در کنار چمران جنگیده و ایننبرد برایش بسیار معنا داشته است. طبق روایت راوی کتاب «ناگفتههای جنگ»، روش شهید چمران این بود که بهسرعت اطلاعات را میگرفت و آنها را روی نقشه بررسی میکرد. سپس بهسرعت گروه خود را سازماندهی میکرد و با هلیکوپتر خود را روی سر ضدانقلاب میرساند. صیاد شیرازی اینروش جنگ چمران را در کنار دیگر اعمالورفتارش جسورانه توصیف میکند.
در یکی از صحنههای نبرد چریکی با ضدانقلاب، هلیکوپترهای نفربر و ترابری برای سوارکردن نیروهای درگیر به منطقه آمدند، اما صیاد شیرازی و چندنفر دیگر از نیروها در منطقه درگیری جا ماندند و در محاصره ضدانقلاب افتادند. اما موفق شدند با طی مسیری در درهها و دامنه کوهها خود را به نیروهای خودی و چمران برسانند. اینمحاصره، اولینباری بود که صیاد شیرازی در منطقه جنگی، دعای امام زمان را خواند و به موجب آن، بهطور ناگهانی تمام تاکتیکهایی که بهصورت علمی خوانده بود، در ذهنش استنتاج شدند.
در یکی از صحنههای درگیری، صیاد شیرازی و نیروهایش قصد تیراندازی بهسمت افراد یکگروه را داشتند که با فریادهای آنها مواجه شدند. افراد روبرو فریاد میزدند «نزنید! از خودتان هستیم!» با جلوتر رفتن و تحقیق بیشتر، صیاد شیرازی متوجه شد داریوش فروهر و چندتن دیگر بهعنوان اعضای هیئت «بهاصطلاح حسننیت» پیش رویش هستند و در حال مذاکره با ضدانقلاب بودهاند. با رسیدن اینمطلب به گوش شهید چمران، او بهشدت ناراحت و ماموریت تحقیق صیاد شیرازی و رحیم صفوی نیز همانجا به پایان رسید.
ماموریت صیاد شیرازی و رحیم صفوی ۱۷ روز طول کشید و طی اینبازه زمانی، ۹ عملیات علیه نیروهای ضدانقلاب انجام شد. صیاد شیرازی میگوید کارهای گروه حسننیت باعث شد در ظاهر امر، آرامش برپا شود، اما در باطن، تمام نیروهای مسلح ضدانقلاب در شهرهای کردستان متمرکز شوند و پادگانهای مختلف در معرض سقوط قرار بگیرند.
شهید چمران، یوزیبهدست همراه همرزمهایش در کردستان
صیاد شیرازی از سنندج شروع میکند
راوی کتاب «ناگفتههای جنگ» که در آنبرهه به درجه سرگردی رسیده بود، میگوید در آنمقطع دیگر به اصفهان فکر نمیکرد. او که به ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت معرفی شده بود، با اینجمله او روبرو شد که «از سنندج شروع کنید!» صیاد شیرازی در آنبرهه، ۲۰۰ تن از پاسداران سپاه را در پادگان اصفهان سامان داده بود. او در ادامه برای شروع کارِ متمرکز در کردستان، ۴۰ افسر نخبه را از بین افسران مرکز توپخانه اصفهان انتخاب کرد که اینافراد بهطور یکپارچه به استخوانبندی لشکر ۲۸ کردستان اضافه شدند و موجب تقویت لشکر مذکور شدند.
در حالیکه همه راههای زمینی بسته بودند، صیاد شیرازی خود را از راه هوا به پادگان سنندج رساند و بهمحض پیادهشدن از هواپیما، با آتش خمپاره ضدانقلاب که روی فرودگاه شهر آتش میریخت، مواجه شد. او در حالیکه حلقه محاصره دشمن را تنگ میدید، بین نیروهای سپاه و ارتش ارتباط برقرار کرد. در آنلحظات نیروهای ارتش در محاصره معروف ۴۴ روزه خود در باشگاه افسران پادگان گرفتار بودند.
با ورود به حلقه محاصره سنندج، صیاد شیرازی شروع به هدایت آتش توپخانه روی سر ضدانقلاب کرد و توپخانه ارتش تا حدودی از فشارهای دشمن کاست. او در آنلحظات با دو پاسدار دیگر یعنی شهیدان علی موحد دانش و حسین همدانی آشنا شد. صیاد شیرازی روایت میکند «آنوقتها، بچههای نیروی هوایی ارتش هم از پادگان نوژه داوطلب آمده بودند و با بچههای سپاه کار میکردند. لباس پاسداری داشتند. اینها هم آمدند و با هم تلفیق شدیم. ترکیب جالبی پیش آمده بود.» (صفحه ۴۱) همچنین میگوید «در آنجا، ترکیب مقدسی بود که با هم آشنا شده بودیم؛ ارتشی، پاسدار، پیشمرگان مسلمان کرد، نیروهای ژاندارمری و شهربانی. همه با هم یکپارچه بودند و خیلی زود ضابطه و مقررات به وجود آمد.» (صفحه ۴۴)
سرگرد علی صیاد شیرازی سوار نفربر زرهی ارتش شد و جلوتر از نیروهای خود حرکت کرد تا خیال خودیها راحت باشد و دلشان قرص شود. با هدایت اینفرمانده، نیروهای ارتش و سپاه دورتادور سنندج را بسته و به محاصره درآوردند. به اینترتیب ضدانقلاب به تله افتاد و با ناامیدشدن از ادامه کار، تسلیحات خود را زیر خاک مخفی کرده و با لباس مردم عادی شروع به تردد کردند. محاصره شهر سنندج و تسلط کامل نیروهای خودی بر شهر، ۲۸ روز طول کشید و یکی از خاطرات صیاد شیرازی از آنروزها، درباره شهید محمد بروجردی است که همیشه تبسم میکرد و لبخند به چهره داشت.
پایه حرکت ضربتی و منسجم جمهوری اسلامی علیه ضدانقلاب از سنندج شروع شد که بهتعبیر صیاد شیرازی مرکز ثقل تمرکز ضدانقلاب بود. او روایت میکند پس از پاکسازی مناطقی که آلوده به حضور ضدانقلاب بودند، در بعضی از سنگرها، قرصهای ضدحاملگی پیدا میشد که حاکی از فساد شدید جنسیتی ضدانقلاب بود. نکته جالبی که صیاد شیرازی ضمن بیان تقویت خواهشهای نفسانی توسط ضدانقلاب گوشزد کرده، از اینقرار است: «دیدیم اگر مردم احساس کنند که جمهوری اسلامی قدرت دارد، میآیند و جذب میشوند. بر همین اساس پیشنهاد کردیم که حتی استاندار را از افراد بومی بگذارند.» (صفحه ۴۸)
سرگرد علی صیاد شیرازی در ادامه، مسئول منطقه شد، اما چون نمیشد با درجه سرگردی بر منطقه غرب و شمالغرب فرماندهی کرد، با گرفتن دو درجه موقت توسط بنیصدر، سرهنگ شد. اینکار برای اولینبار در اینمقطع انجام شد و صیاد شیرازی نیز قرارگاه منطقه غرب و شمالغرب را در کرمانشاه دایر کرد. ستاد اینقرارگاه هم از ترکیب نیروهای سپاه و ارتش تشکیل شد که بهگفته راوی کتاب، نیروهای قرارگاه بسیار خوب با یکدیگر کار میکردند. در آنروزها شهید ناصر کاظمی، فرماندار پاوه و فرمانده سپاه اینشهر بود و ماجرای اختلافش با سرهنگ شهرام رامتین، یکی از خاطرات صیاد شیرازی است که با وساطت نیروهای سپاه و ارتش رفع شد. با همراهی ایننیروها بود که صیاد موفق شد در قرارگاه مورد اشاره، یکفرماندهی عملیاتی محور به وجود آوَرَد. او میگوید تشکیلات مقدسی در قرارگاه به وجود آمده بود که اولین تلفیق نیروهای ارتشی و سپاهی با فرماندهی واحد محسوب میشد.
قدم بعدی؛ پاکسازی مریوان
مرحله بعدی، اجرای عملیات در مریوان بود که صیاد ناچار شد بهدلیل کمبود وسیله نقلیه، نیروها را با کامیون کمپرسی منتقل کند. تدبیر مهم در اینعملیات، بهکارگیری توپخانه سبک در عملیات چریکی بود که با توجه به تخصص صیاد شیرازی در امر توپخانه، کارساز شد و دورتادور منطقه هدف، «نقاشیوار و تمیز» با دیدهبانی و هدایت صیاد و آتش چندگلوله توپخانه مورد حمله قرار گرفت. در نتیجه ضدانقلاب با پرچم سفید خود را تسلیم کرده و نیروهای خودی نیز با رافت با اسرا برخورد کردند.
روش کلی در پاکسازی شهرها و روستاهای کردستان این بود که پس از آزادسازی، سپاه پاسداران مسئول کنترل شهر میشد. صیاد شیرازی در نبرد مریوان با شهید احمد متوسلیان آشنا شد با اشاره به خدمات شهیدان احمد کشوری و علیاکبر شیرودی و دیگر خلبانان هوانیروز، میگوید «از اول که آمدیم، گفتم که باید در جنگ با ضدانقلاب این تاکتیک را رعایت کنیم و بیخود متکی به هوا نباشیم. باید با ضدانقلاب مثل خودش جنگید. توی کوهستان دنبالش دوید و پاکسازی کرد. با تفنگ خوب کار کرد و از زمین استفاده کرد. اینها را گفتیم و عمل هم کردیم. این بود که همیشه اینها را در احتیاط نگه میداشتیم تا اگر گیر کردیم، بیایند.» (صفحه ۶۴)
ستونکشی نیروهای صیاد شیرازی از سنندج به مریوان و بهتعبیر خودش «ستون به اینگردنکلفتی» انعکاس خوبی در کردستان داشت. در همانحال نیروهای ضدانقلاب علیه صیاد و نیروهایش تبلیغ میکردند که ۸۰ کشته دادهاند در حالیکه میزان تلفات اینستون در آنمقطع تنها ۲ شهید و حدود ۸ مجروح بود. نکته جالب در اینفراز از خاطرات صیاد شیرازی، مربوط به اعتراض نیروهای ارتشی بهخاطر ایثارگری نیروهای سپاه است: «کمکم زمزمهای بین ارتشیها شنیدم که معترض میشدند چرا بیشتر از برادران سپاه استفاده میکنید؟ این قلب من را روشن کرد. رقابت به وجود آمده بود و اینها میخواستند بیشتر بجنگند.» (صفحه ۷۱) او در عینحال که از تخصص نیروهای ارتش و انگیزه نیروهای سپاه صحبت کرده، میگوید «اگر به تخصص اتکا داشتیم، فقط باید دور تا دور پادگانها را کانال میکشیدیم و دفاع میکردیم. حرکتی به وجود نمیآمد. انگیزه چاشنی حرکت بود. از طرفی نمیتوانستیم تنها به انگیزه متکی باشیم.»
ماموریت سقز و بانه و کمین سنگین در گردنه خان
با رسیدن به سقز، مشکل اینشهر بسیار زود حل شد و ستون صیاد شیرازی بهسمت بانه حرکت کرد. چندروز پیشتر نیروهای مخصوص عملیاتی انجام داده روحیهها پایین بود. در حرکت بهسمت بانه، یکگروه از ستون کمین خورد که بهتعبیر راوی خاطرات، کمی بسیار بدی هم بود. اینگروه در گردنه خان گرفتار شده و تلفات سنگینی دادند. شهیدان شیرودی و کشوری که عملیات حرکت ستون بهسمت بانه را بهطور مستقیم پشتیبانی میکردند، با رسیدن صبح در منطقه پرواز کردند تا از وضعیت گروه کمینخورده گزارش بدهند و اعلام کردند تا نگاهشان کار میکند، دود و آتشسوزی میبینند. کشوری و شیرودی و دیگر خلبانان هلیکوپترهای کبرای هوانیروز با پرواز روی منطقه، به جان ضدانقلاب افتاده و تا عصر آنروز آنها را که در ارتفاعات مشرف به جاده مسلط بودند، به رگبار گلوله و راکت بستند.
ستون از هم پاشیده در اینبخش حدود ۲۰ شهید داده بود که هفت تا هشتنفر از آنها از نیروهای سپاه بودند. یکی از اتفاقاتی که در اینمقطع دل صیاد شیرازی را آتش زد، شهادت یکی از سرهنگهای نیروی زمینی بهنام سرهنگ معصومی است که روز پیش از شهادتش، نماز ظهر و عصر را با صیاد خوانده بود. شهید صیاد شیرازی روایت میکند «مینالید و میگفت مرا در لیست تصفیه قرار دادهاند و میخواند تصفیه کنند. مگر چه کردهام؟ مگر معتقد به اسلام نیستم؟» شلیک آرپیجی دشمن باعث شده بود نیمی از بدن شهید معصومی از بین برود و پیکرش وضعیت دلخراشی داشته باشد.
با یاری هلیکوپترهای هوانیروز، صیاد شیرازی موفق شد ستون را سروسامان داده و بهسمت بانه حرکت کند. او و نیروهایش به کمکِ خودیهایی میرفتند که ۴۴ روز در پادگان بانه در محاصره بودند. صیاد پیش از نیروهایش خود را با هلیکوپتر به بانه رساند. در گیرودار رسیدن به شهر گلولهای به ران فرد کناردست او در هلیکوپتر اصابت کرد که در اثر آن به شهادت رسید. شرایط و تیراندازی دشمن بهحدی بود که خلبان به صیاد اعلام کرد نمیتواند فرود بیاید. در نهایت با فتح کوه آربابا، کمر نیروهای ضدانقلاب شکست و طی ۴۸ ساعت حضور نیروهای صیاد شیرازی در بانه، شهر پاکسازی شد.
مشاهده آثار توطئه و دعوت از بنیصدر برای دیدن میدانی منطقه
با تشکل قرارگاه شمال غرب، فرماندهی مناطق آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه در حیطه مسئولیت فرماندهی عملیاتی غرب گذاشته شد. صیاد شیرازی میگوید وقتی کاری که تقریباً بیسروصدا انجام میدادیم، به یک کار رسمی تبدیل شد، آثار توطئه را در روند کار دیدیم. در آنشرایط، شواهد و قرائن لشکرکشی و تهدید دشمن به بنیصدر گزارش میشد. اما صیاد شیرازی صلاح دید اینگزارشها بهصورت حضوری به دست بنیصدر برسند. در نتیجه بهطور صریح از او دعوت کرد به غرب کشور آمده و شرایط را با چشم خود ببیند. بنیصدر با حضور در منطقه، از نزدیک شرایط را دید و مطمئن شد نیروهای بعثی و ضدانقلاب در مرز ایران مشغول تحرک و شیطنت هستند. با رسیدن به اینفراز روایت، صیاد شیرازی میگوید زمینه آماده نبود که بنیصدر تصمیمگیری خاصی در امور نظامی کند. چون شرایط را باور نمیکرد.
در سفری که بنیصدر به غرب کشور داشت، هلیکوپتر حامل او و بنیصدر دچار سانحه شد و زمین خورد. پس از نجات جان سرنشینان و بیرونکشیدنشان از هلیکوپتر توسط صیاد شیرازی، علاقه بنیصدر به او بیشتر شد. اینعلاقه تا کمی بعد و زمان برخوردهای خصمانه بنیصدر با صیاد، ادامه پیدا کرد. آنروزها در تهران بهشدت علیه صیاد شیرازی کار میشد و گزارشهای نادرستی از او به گوش بنیصدر میرسد. در آنشرایط بنا بود از بانه بهسمت سردشت حرکت کند؛ در حالیکه شهر در دست نیروهای ضدانقلاب بود و فقط پادگان در اختیار نیروهای خودی بود.
نجات سردشت؛ وقتی نزدیک بود صیاد خودش را ببازد!
حادثه ستونکشی از بانه به سردشت، بهتعبیر شهید علی صیاد شیرازی، یکی از حوادث نادر جنگ و جبهه است. در اینستونکشی، پیش نیامد ستون کمین بخورد و چند روز راه پیش و پساش بسته باشد. همچنین پیش نیامد ستون به ناچار حرکت کند و در حرکت هم در محاصره باشد. در اینماموریت، ستون بین گردنه کوخان در وضعیت بد و اسفباری قرار گرفت که صیاد دوباره خود را با هلیکوپتر به نقطه مورد نظر رساند و ۴۸ ساعت در کوخان کنار نیروهایش جنگید تا نیروهای دشمن عقب زده شدند. سپس حرکت بهسمت سردشت پی گرفته شد.
در ادامه پیشروی ستون، صیاد شیرازی به یکسهراهی رسید که دوباره مانند سنگرهای ضدانقلاب در سنندج، نیروهای خودی با ازدیاد قرصهای ضدحاملگی در سنگرهای دشمن روبرو شدند. در آنروزهای سخت نبرد کوهستانی، غذای صیاد شیرازی و نیروهای ارتشی و سپاهیاش، نان خشک و پنیر بود که توسط هلیکوپتر به آنها میرسید. اینغذا گاهی حاوی کنسرو هم بود.
درگیری با نیروهای ضدانقلاب در منطقه ساوین بهحدی شدید شد که صیاد شیرازی میگوید در یکلحظه احساس کرد مساله پیشرویش، مساله شهادت است. او روایت میکند نزدیک بود خود را باخته و مایوس شود، اما سردار فتحالله جعفری که آنزمان از رزمندگان سپاهی همراهش بود با تبسم به او گفت «برادر شیرازی، من تا به حال شما را در اینوضعیت ندیده بودم.» صیاد اولینصحنه از ترس نیروها و اصطلاحاً کُپکردن را در آنلحظات دید. اما با کمک جعفری به اینجمعبندی رسید که تا آخر فشنگهایمان را شلیک میکنیم. دیگر هرچه خدا خواست! با بیان اینجملات، صیاد شیرازی، بهتعبیر خودش، خود را پیدا کرد و متوجه شد مشغول جنگیدن برای خداست؛ بنابراین ترس و واهمه معنایی ندارد. همراهان باقیمانده او که بیش از سهچهارنفر نبودند، مشغول پایداری و استقامت شدند و چندنفر از نیروهای پراکنده ستون هم که وضعیت آنها را دیدند، تکبیرگویان گرد آمده و به آنها نزدیک شدند. او در فراز دیگری از خاطرات خود میگوید «این احساس شخصی من است که بین صحنه خطرناک و استقامت، یک رابطه متناسب وجود دارد. وقتی استقامت بر آن چربید، یاری خدا را بلافاصله میبینیم.» (صفحه ۱۱۹)
تا اینجای کار ستون صیاد شیرازی ۷۰ تا ۸۰ شهید و حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر مجروح تلفات داده بود. در واقع چیزی از ستون باقی نمانده بود. بههمیندلیل روز بعد از ایندرگیری شدید، ۶۰ نفر از نیروهای اراک از طرف سپاه وارد منطقه شده و به اعضای ستون پیوستند. در درگیریهای سردشت به بانه بود که در سنگر یکی از تیربارچیهای ضدانقلاب، کارت عضویت چریکهای فدایی خلق پیدا شد. یکی از خاطرات شهید صیاد شیرازی از ایندرگیری، فداکاری خلبانهای ترابری هوانیروز است که با وجود آتش هدایتشده خمپارههای ضدانقلاب، بهسرعت نشست و برخاست میکردند.
سرهنگ علی صیاد شیرازی همزمان با سرآغاز جنگ تحمیلی، باقیمانده ستون خود را از داشساوین بهطرف سردشت حرکت داد. او برای بازکردن جاده مریوان به طرف سنندج، پایگاههایی از سپاه، ژاندارمری و پیشمرگان مسلمان کرد درست کرد. گردان یا ستونش هم که در آغاز، حدود ۸۰۰ نفر داشت، حالا ۴۰۰ رزمنده داشت و در پیچهای گردنه گاران کمین خورده بود. چندساعت طول کشید تا ستون سامان گرفت و به مریوان رسید. یکی از خاطرات او از درگیریهای اینمقطع، پیشروی شبانه ضدانقلاب در پناه یکگله گوسفند است. در نتیجه درگیری پیشآمده، چند گلوله به گوسفندان گله خورد که باعث بلندشدن صدای ناله آنها شد. در نتیجه با دستور صیاد، گوسفندهای زخمی ذبح شدند تا حرام نشوند. به اینترتیب نیروهای او برای چندروز، جای نان و پنیر، کباب گوسفند خوردند.
ابوالحسن بنیصدر
شروع اختلافات با بنیصدر و آتشافروزیهای سرهنگ عطاریان
پس از نجات ستون، یکروز به صیاد شیرازی اطلاع دادند بنیصدر به کرمانشاه آمده و با او کار فوری دارد. صیاد نیز در حالیکه از نجات ستون خوشحال بود و میخواست خبر نجات آن را پس از محاصره ۸ روزه به بنیصدر برساند، متعجب شد. چون بنیصدر چنینخبر و دیگر حرفهای صیاد را باور نمیکرد. علت اینوضعیت بهگفته راوی کتاب «ناگفتههای جنگ»، تبلیغات منفی و سمپراکنیهای افرادی، چون سرهنگ هوشنگ عطاریان بود. او متوجه شد تنهاکسی که در غیابش و هنگام نبرد در کردستان از او دفاع کرده، شهید محمدعلی رجایی بوده و آتشافروزی و اتهامزنیهای علیهاش هم از سرهنگ عطاریان ریشه میگیرند.
صیاد شیرازی میگوید گفتگویش با بنیصدر و تعجب رئیسجمهور وقت باعث شد از صیاد بخواهد چند روز دیگر به تهران بیاید و با او جلسه داشته باشد. با ورود به تهران، صیاد شیرازی متوجه جبههبندی داخلی دولت شد و دانست یکجبهه متعلق به بنیصدر و جبهه دیگر متعلق به شهید بهشتی است و، چون قرارگاه غرب در حمایت از روحانیت و شهید بهشتی اطلاعیه صادر کرده بود، بنیصدر احساس کرد او و همراهانش در حمایت از شهید بهشتی موضع گرفته اند. در نتیجه با آنها به دشمنی پرداخت. به اینترتیب بنیصدر که در ابتدا میگفت صیاد شیرازی را کشف و از او حمایت کرده، شروع به بدگویی و تخریب او کرد. همچنین تصمیم گرفت او را برکنار کند. راوی «ناگفتههای جنگ» درباره بنیصدر میگوید «آدم دهانبینی بود و به هریک از مشاورانش که کمی اعتماد داشت، حرفش را ملاک قرار میداد.»
در بحث و گفتگو با بنیصدر، صیاد شیرازی به او گفت نیروهای ما تفنگ ندارند. من تقاضای ۱۰۰۰ تفنگ از شما کردم. شما هنوز لجستیک ما را تامین نکردهاید و انتظار دیگری دارید. طبق روایت شهید صیاد شیرازی، بنیصدر معنای لجستیک را نمیدانست و پیش دیگران هم اقرار کرد که در اینبحثوگفتگوها معنای اینواژه را متوجه شده است.
فرمانده نیروی زمینی ارتش در سالهای دفاع مقدس، بنیصدر را فردی دهانبین معرفی میکند که چشم به دهان مشاورانش داشت و درباره چگونگی قطع ارتباطش با او میگوید «بعضی وقتها آدم دفاع هم نمیتواند بکند. آنقدر مساله روشن و واضح است و طرف مقابل پرت و منحرف است که آدم میبُرد. آنجا بود که من از اینآدم بریدم.» (صفحه ۱۱۳)
برکناری صیاد شیرازی از فرماندهی قرارگاه غرب
شب ۳۰ شهریور ۱۳۵۹ نامهای بهدست سرهنگ صیاد شیرازی رسید که فرماندهی قرارگاه غرب را در اختیار سرهنگ عطاریان قرار دهد و به فرماندهی کردستان منصوب شود. ایننامه به اینمعنا بود که او باید به سنندج برود. خود صیاد شیرازی روایت میکند در آنروزها بدون اینکه از صحنه نبرد معذورش کنند، کنار گذاشته شد. او اعلام کرد حاضر است به مریوان برود و ادامه مقابله با ضد انقلاب را از آنجا پیگیری کند. نیرو هم نمیخواهد. اما پاسخی دریافت نمیکرد.
صیاد شیرازی طرحی بهنام طرح والعادیات نوشت و با هلیکوپتر به دزفول رفت تا در مرکز عملیات با بنیصدر جلسه داشته باشد. بنیصدر یکمشاور نظامی داشت که طرح والعادیات را از صیاد شیرازی گرفت و اعلام کرد نتیجه بررسی را به او اطلاع خواهد داد. اما خبری نشد و آنطور که صیاد شیرازی روایت میکند، اینطرح، سند دیگری برای بدگویی از او شد. یکی از اتفاقاتی که آنروزها رخ داد، درخواست کمک سردار شهید یوسف کلاهدوز از صیاد شیرازی بود. کلاهدوز بهعنوان یکافسر ارتشی که آنروزها بهعنوان قائم مقام سپاه منصوب شده بود، در پی تشکیل جدول سازمان رزمی برای یگانهای سپاه بود. در نتیجه از صیاد کمک خواست و با پاسخ مثبت او روبرو شد. به اینترتیب یکگردان نمونه تلفیقی از سپاه و کادرهای متخصص ارتشی تشکیل شد.
سانحه تصادف برای صیاد شیرازی و روشنشدن ذهن مردم نسبت به کردستان
در ادامه روند حوادث، خودروی صیاد شیرازی در جاده سرپلذهاب _ کرمانشاه دچار سانحه تصادف شد و با هلیکوپتر به بیمارستانی در کرمانشاه منتقل شد. سپس با هلیکوپتری دیگر به تهران فرستاده شد. او میگوید در ماجرای درمانش و فراهمکردن امکانات، محسن رفیقدوست وزیر سپاه نقش زیادی داشت. رفیقدوست یکی از آمبولانسهای مدرن تازهوارد از خارج را برای انتقال صیاد شیرازی به بیمارستان تهران در نظر گرفت. اولینفردی هم که در بیمارستان به ملاقات فرمانده برکنارشده قرارگاه غرب رفت، شهید رجایی بود. پس از او هم آیتالله خامنهای از صیاد عیادت کرد.
با تهیه گزارش و مصاحبه خبرنگاران صداوسیما از صیاد بستریشده، سخنان او درباره کردستان منتشر شد و مردم کشور نسبت به حوادث کردستان توجیه، و از واقعیت اتفاقات آگاه شدند. تا آنمقطع، مردم ایران اطلاعات دقیقی از کردستان نداشته و اینمنطقه را از دسترفته میپنداشتند.
صیاد شیرازی ۲۵ روز را در بیمارستان بستری بود و میگوید در اینبازه زمانی، بخشی از اقدامات بدخواهان اتحاد ارتش و سپاه در کردستان، اجرا شد. او سپس با آمبولانسی که در اختیارش گذاشته شد، راهی منطقه شد.
تمام یگانها از کنترل صیاد بیرون میآیند و درجهاش گرفته میشود
اتفاق بعدی این بود که نامهای به دست صیاد شیرازی رسید. «نامهای آمد که به من ابلاغ شد قرارگاه را به هم بزنم و به عنوان مشاور فرمانده لشکر کردستان، در امر عملیات نامنظم کار کنم؛ یعنی مسپولیت من از فرماندهی منطقه کرمانشاه و کردستان، محدود به کردستان شد. از آنجا هم محدود به مشاوره شد. تمام یگانهایی که تحت اختیار من بود، از کنترل من درآوردند.» (صفحه ۱۳۲) احساسی که صیاد شیرازی در آنلحظات داشت، بهروایت خودش از اینقرار است: «باورم هم نمیشد که در جمهوری اسلامی، وقتی یکعده دارند با دست خالی مخلصانه و بیریا میجنگند و هیچ توقع از کسی ندارند و کارها را به لطف خدا پیش میبرند، آنقدر مورد عنایت نباشندکه حداقل بتوانند خدمتشان را ادامه بدهند.» (صفحه ۱۳۳)
سرهنگ علی صیاد شیرازی در جواب ابلاغیه مورد اشاره، چند جمله کوتاه نوشت: «ما به دستور مرکز آمدیم و به دستور مرکز خواهیم رفت. باید شورای عالی دفاع دستور بدهد تا ما برویم و گرنه همینجا هستیم.» او میگوید در آنمقطع از اینمساله غفلت کرد که پاسخاش از نظر نظامی، حالت طغیان و سرپیچی دارد. بنیصدر هم همیننامه را بهطور مستقیم نزد امام خمینی (ره) برد و گفت صیاد شیرازی از دستور تمرد کرده است. امام (ره) هم که در آنمقطع صیاد را نمیشناخت، دستور داد با او طبق مقررات رفتار شود. پس از ایندستور، نامهای به دست صیاد شیرازی رسید که بهطور مختصر به او ابلاغ میکرد از آنروز برکنار است و باید از منطقه خارج شود. با ارسال ایننامه، علاوه بر واحدهای اجرایی و رزمی ارتش، به رده آشپزخانه هم ابلاغ شده بود صیاد شیرازی از امروز هیچکاره است.
راوی کتاب «ناگفتههای جنگ» با معرفی آیتالله خامنهای بهعنوان پشتیبان واقعیاش، میگوید با ایشان تماس گرفته و خبر میدهد نامه مورد اشاره همهجا پخش شده است. در نتیجه آیتالله خامنهای به صیاد گفت: «دیگر درنگ نکن و آنجا نمان!» در ادامه اینماجرا، درجه سرهنگی صیاد پس گرفته و از فرماندهی سلب شد. چون پس از تصادف خودرو مصدوم بود، باید خود را به ستاد مشترک معرفی میکرد. معنی اینالزام، این بود که او از نیروی زمینی هم کنار گذاشته شده است؛ چیزی که بهتعبیر خودش دیگر برایش قابل تحمل نبود. اما آیتالله خامنهای به صیاد شیرازی گفت با حوصله و خونسردی ایندستور را هم اجرا و خود را به ستاد مشترک معرفی کند.
آیتالله خامنهای و شهید علی صیاد شیرازی
دیدار با امام و بازگشت به فرماندهی
ملاقات نیمساعته با شهید بهشتی، اتفاق مهم بعدی کارنامه نظامی شهید علی صیاد شیرازی است. شهید بهشتی در ایندیدار به او گفت مبادا حرفی علیه رئیسجمهور وقت بزند که باعث برانگیختن خشم مردم و دشمنیشان نسبت به بنیصدر شود. «آنزمان که بنیصدر قطب اصلی مخالفت با خودش را شهید بهشتی میدانست، او داشت اینگونه نصیحت میکرد که مبادا علیه رئیس جمهور وقت مطلبی بگویید که خصومت مردم برانگیخته شود.» (صفحه ۱۴۰)
اتفاق بعدی این بود که آیتالله هاشمیرفسنجانی به صیاد شیرازی تلفن و به او پیشنهاد کرد بهطور مستقیم نزد امام خمینی (ره) رفته و ماجرا را برای او توضیح دهد. با تعیین زمان ملاقات، فرمانده برکنارشده به جماران رفت و بهگفته خودش از ۱۷ دقیقه مدتدیدار، ۱۶ دقیقه را او صحبت کرد و گزارش داد. امام (ره) پس از شنیدن سخنان صیاد شیرازی، به او گفت بنیصدر نماینده من در ارتش است و بناست تا دقایقی دیگر بیاید. بمانید و با او صحبت کنید! اما صیاد در پاسخ گفت: «ما هرچه اشکال داریم از خود ایشان است. ایشان نه فکر نظامی دارد نه مشاوران درستی دارد. در نتیجه ما اصلاً نسبت به ایشان اشکال داریم.» به اینترتیب امام (ره) به صیاد گفت برود تا خودش بهتنهایی به بنیصدر تذکر دهد.
چندروز بعد از دیدار با امام خمینی (ره) ابلاغیهای به صیاد شیرازی رسید که در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کند. با حضور اینفرمانده در جلسه مورد اشاره، از او خواسته شد طرح والعادیات را ارائه کند. سپس حاضران شروع به بحث و گفتگو درباره والعادیات کردند. شهید محمد منتظری و سیدعلیاکبر پرورش افرادی بودند که در اینجلسه در دفاع از صیاد شیرازی صحبت کردند. یکروز بعد نامه دیگری به دست صیاد شیرازی رسید که ۱- از طرف شورای عالی دفاع درجات شما دوباره اعطا شد. ۲- به غرب مراجعه کنید و فرماندهیتان را دوباره تشکیل دهید. ۳- هرچه زودتر طرح والعادیات را آماده اجرا کنید.
با وجود لحن مثبت نامه، صیاد شیرازی معتقد بود اجرای سهمادهای که در نامه از او خواستهاند، ممکن نیست. چون پیامی از امام (ره) منتشر شده بود که رئیسجمهور میتواند در صورتی که لازم میداند، مصوبات شورای عالی دفاع را اجرا نکند. صیاد شیرازی میگوید در ادامه همیناتفاقات بود که مشخص شد بنیصدر به کارهایش نادان است یا واقعاً سوءنیت دارد. «در زمان بنیصدر کلیه مخازنی که از زمان طاغوت داشتیم، مصرف شده بود. در نتیجه ذخایر ما تمام شده بود. مهمات آمریکایی بودند و در آنموقع، میزان تولید روزانه ما در صنایع دفاع ۳۰۰ گلوله در روز بود. شاید به هر توپ، نصف تولید روزانهمان میرسید، چه برسد به اینکه جوابگوی عملیات (بستان) باشد.» (صفحه ۱۹۶) در روزهای مورد اشاره شهید علی صیاد شیرازی، نیروهای سپاه هیچگونه توپخانهای نداشتند و سنگینترین سلاحشان، خمپاره بود که حتی قبضههای همینسلاحها هم فعال نبودند.
صیاد شیرازی روایت میکند آنروزها ظاهراً معزول بود، اما فعالتر از هر زمان دیگری کار میکرد. نمونهاش تشکیل دوره یکماهه برای حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر از نیروهای سپاه بود که با همکاری شهید کلاهدوز انجام شد. همه جزئیات ایندوره زیر نظر صیاد شیرازی بود و به بیان ساده او مسئول همهچیز اینپاسدارها بود. کار دیگر صیاد شیرازی در آندوره بهظاهر عزلشدگی، بررسی عملیات بود؛ به اینترتیب که مناطق دارخوین و آبادان را از نظر گذراند و سپس طرح عملیات ثامنالائمه را ارائه کرد که در جلسات شورای عالی سپاه به نتیجه خوبی رسید و با تکمیلش توسط اینشورا، به شورای عالی دفاع فرستاده شد. به اینترتیب شورای عالی دفاع، اجرای عملیاتی با شرکت ارتش و سپاه را در شرق کارون تصویب کرد که با نام ثامنالائمه شناخته میشود.
عزل بنیصدر و اعزام صیاد برای آزادسازی اشنویه و بوکان
اتفاق بعدی عزل بنیصدر و ریاستجمهوری شهید محمدعلی رجایی بود. رجایی پس از اینماجرا، صیاد شیرازی را احضار کرد و از او خواست دو شهر اشنویه و بوکان را آزاد کند. صیاد شیرازی میگوید چنینچیزی در آنشرایط، با توجه به اختیاراتش و کارشکنیهایی که میشد، امکان نداشت. در نتیجه تصمیم گرفت گزینه دیگری را که پیشرویش بود، یعنی تصدی وزارت دفاع را انتخاب کند. اما شهید رجایی به او گفت بهتر است ماموریت آزادسازی اشنویه و بوکان را انتخاب کند. صیاد شیرازی با گفتگو با رجایی متوجه شد اینماموریت با امام خمینی (ره) در میان گذاشته شده و ایشان درباره اجرای آن توسط صیاد شیرازی نظر مساعد دارد. به اینترتیب صیاد با اطلاع از نظر امام (ره)، اعلام کرد برای اجرای ماموریت خواهد رفت.
پیش از حرکت به سمت بوکان و اشنویه، درجه سرهنگی صیاد شیرازی به او پس داده شد.
منبع: مهر
انتهای پیام/ ۱۳۴