یادداشت/ سعید توتونکار

حوالی موکب اربعین!

تقرب داستان عجیبی است. کشف تقرب در نقاط حدی اتفاق می‌افتد. آنجا که از سطح خود عبور کرده‌ای و به مرزهایت رسیده‌ای و منتظری تا راه باز شود. مثل وقتی که در مرز مهران ایستاده‌ای به سوی کربلا.
کد خبر: ۶۰۹۵۸۸
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۰ - 13August 2023

حوالی موکب اربعین!گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس - سعید توتونکار؛ می‌گویند سجده نزدیک‌ترین حالت به خداست. انسان حس نجوی دارد. انگار می‌کنی نیاز نیست بلند صحبت کنی. فضا به حدی صمیمی و محرمانه است که حرف‌هایت می‌ریزد توی دهانت، توی سرت، توی ذهنت. من که اینجوری هستم. انگار خالی می‌شوم توی کله‌ام. با همین ادبیات و همینجوری. شاید دلیلش شیب زیاد باشد. ما همیشه عادت کرده‌ایم این سرمان بالا باشد و آن سرمان زمین. در سجده سر تا سر زمین‌گیریم. آن تو هم که ساختارمند نیست. پر شده روی هم. سجده که می‌روی انگار دبه برگشته، دمرو افتاده. مؤمن منظم با تقوی اینطور نیست. هر چیزش جا دارد. بیچاره سر که سروری نکرد از دست این تن پر دردسر...

سجده نزدیک‌ترین حالت است. آری...

نزدیک‌ترین حالت!

فکر کن...

خیلی با شکوه است. خیال کن. فقط خیال که ناگهان پرده‌ها کنار رود و تو در آن نقطه حدی خدا را زیارت کنی. به لقاء الله برسی...

بسیار زیبا و شورانگیز است. روز قیامت خواهیم دید که موقع سجده‌ها چقدر به هم نزدیک شده بودیم. ما به خدا و خدا به ما...

چگونه خدایی که همواره با ماست؛ خدایی که بین انسان و قلبش قرار دارد؛ خدایی که از رگ گردن نزدیک‌تر است؛ خدایی که اول و آخر و ظاهر و باطن است، نزدیک‌تر می‌شود؟!

این تقرب موضوع عجیبی است. تقرب ما به خدا چه معنایی دارد؟!

یک جورش این است که آنقدر در بندگی خالص شوی که دیگر من را نشناسی. بی‌من شوی و با او بودن را بفهمی. بی‌نهایت را فقط صفر می‌فهمد. غیر صفر قد علم می‌کنند و برای خود سهمی قائلند. فقر مطلق، آن نقطه مرزی هیچیدن است. برای چرود به باشگاه مطلق‌ها تو باید تنها امکان خویش را برداری و تمکین کنی. هیچ بودن. آنگاه به تو فرصت می‌دهند در او فانی شوی.

تقرب بعد دیگری هم دارد. زیاد شدن صفات و تقویت وجود. یعنی هر چه می‌توانی رشد کنی این هم صورت مادی و جسمانی دارد و هم عقلانی و جانی. رشد به ظاهر ضد آن دیگری است. اما این‌ها اگر با هم فهم نشوند اشتباه می‌شود. آن هیچیدن با این رشد تقرب را کامل‌تر و معنی‌دارتر و واقعی‌تر و ممکن‌تر می‌کند.

تقرب صورت دیگری هم دارد و آن فراتر از جمع کردن است و آن جمع شدن است. اجتماع است. جامعه شدن است. جامعه شدن عالی‌ترین شکل تقرب است. دسترس‌ترین و سخت‌ترین شکل آن. در جمع شدن نفی منیت و جلب و تقویت صفات است. اینکه به خواهی به وجود مطلق نزدیک‌تر شوی باید حرکت وجودی داشته باشی.

این حرکت وجودی در جمع شدن به سرعت اتفاق می‌افتد. در بستر ایمان و جامعه مؤمنانه و مراسمات و ازمنه و امکنه ایمان‌مند، در فضای حرم، آن من مشترک و ذهن مشترک و تعلق ذاتی مشترک و محبت مشترک خلق می‌شود و یک وجود منسجم هماهنگ می‌آفریند. نشانه‌هایش آن جایی است که این فدای آن می‌شود. وقتی اینطور شد می‌فهمی که یکی شده‌اید. مثل کسی که اگر دستت را به سمت چشمش ببری، دستش بدون هیچ پرسشی پرت می‌شود برای راندن تو و دستت. این یکی بودن از درون است.

جامعه مؤمنانه اینگونه است.

مادربزرگم می‌فرماید، حسن وقتی از جبهه می‌آمد روی زمین می‌خوابید. بدون بخاری. می‌گفت آنجا بچه‌ها روی زمین می‌خوابند. من اینجا نمی‌توانم روی تشک گرم و نرم بخوابم. همین کار‌ها را کرد که به مرز تقرب رسید و از آن عبور کرد و شهید شد و نظر کرد به وجه الله. این کشف نظر به وجه الله از درون و به صورت حضوری خزد تقرب است. تفرب وجودی از یک جای دیگر به اینجا‌ها می‌رسد. قطره را در نظر بگیر. تا وقتی روی صورت توست، از ان بالا درکی از اقیانوس و تقرب به آن دارد.

اما وقتی از تو چکید و در اقیانوس غرق شد، دیگر تقرب چیز دیگری است. تمام شد...

این تقرب جمعی پس از تقرب عملی و تقرب قلبی فراهم می‌شود. تا وقتی خود را آماده فنا نکرده‌ای نمی‌توانی به تقرب جامعه‌ای برسی. جایی که نفی منیت‌هاست.

تمرین غیب شدن، هیچیدن، بی‌خود از خود کوچک خودخواه شدن و او شدن من...

آنقدر بزرگ می‌شوی که از خود بی‌خود می‌گردی و در او پنهان هستی. جزئی از غیب خواهی شد. انگاه جز خدا و رسولش و مؤمنین کسی تو را نمی‌شناسند. چون در او فانی شدی.

تقرب داستان عجیبی است. کشف تقرب در نقاط حدی اتفاق می‌افتد. آنجا که از سطح خود عبور کرده‌ای و به مرزهایت رسیده‌ای و منتظری تا راه باز شود. مثل وقتی که در مرز مهران ایستاده‌ای به سوی کربلا.

در نزدیک‌تریم نقطه خاکی ایران زمین به زمین بهشتی کربلا...

آنجا هم همین است. داری می‌روی زیارت. از همه امکان‌های ایران بودن گذشته‌ای. ساکت را بسته‌ای تنها به اندازه توشه زیارت. لحظات عجیبی است. قرار گرفتن در مرز سرزمینی دیگر...

تو در مرز‌های بودنت ایستاده‌ای و پس از آن تا یکجا نگاهت را می‌فرستی و پس از آن خیالت را. تا شاید این اتحاد وجودی فراهم شود و مرز‌های کنار رود و تو با همه وجودت که الآن دیگر هیچ است، همه او را بیابی...

موکب یکی از آن جا‌هایی است که تو تقرب را تمرین و تجربه می‌کنی...

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها