به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، پاسخ مرکز پاسخگویی به سوالات دینی به دو پرسش درباره توسل به پیامبر(ص) و علت عدم بیعت مردم با حضرت علی(ع) پس از رحلت رسول الله در ادامه می آید؛
*آیا دلیلی بر مشروعیت توسل به پیامبر(ص) پس از رحلت نیز داریم؟
پاسخ: در این مورد به چند نمونه از روایاتی که بر مشروعیت توسل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات دلالت دارد اشاره می کنیم:
۱ـ سمهودی از طبرانی در جامع کبیر خود از عثمان بن حینف نقل می کند که مردی برای حاجتی نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) آمد و رفت می کرد، ولی خلیه هیچ التفاتی و نظری در حاجت او نکرد پس با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و شکایت کرد به او این موضوع را، عثمان بن حینف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر، سپس به مسجد بیا بعد دو رکعت نماز بگزار و بگو:
خدایا! من از تو درخواست می کنم و رو می آورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر رحمت، ای محمد! به درستی که من رو آوردم به وسیله تو به سوی خدای تو این که حاجت مرا بر آورده سازی.
پس حاجت خود را یاد آور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت، کسی که در را می گشاید آمد و دست او گرفت و نزد خلیفه بر. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه آن را برآورده نمودوبه او گفت هرگاه حاجتی داشتی آن را یاد آور شو، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات کرد به او گفت خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمی کرد تا این که تو با او در این باره سخن گفتی.
ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام ولی شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شکایت نمود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او گفت: اگر خواسته باشی دعا میکنم و یا این که صبر کن، او گفت ای رسول خدا، برای من کمک کار و عصاکشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقّت دارم، رسول خدا به او فرمود: «برو وضو بگیر ودو رکعت نماز بخوان و دعا کن به همین دعا!»
ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت وگوی ما طول کشید تا این که آن مرد بر ما داخل گردید مثل این که هیچ نابینا نبوده است.
سمهودی می گوید: «همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل کرده است(۱)».(۲)
این جریان هم توسی به رسول خدا پس از وفات آن حضرت اس به دستور ابن حنیف هم سند دیگری است بر آن چه از ابن حنیف نسبت به زمان حیات آن حضرت نقل گردیده است.
۲ـ سمهودی نقل میکند: اهل مدینه را قحطی شدیدی گرفت، مردم به عایشه شکایت کردند، عایشه گفت به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بنگرید و از آن روزنه ایبه سوی آسمان قرار دهید به طوری که بین قبر و بین آسمان سقفی نباشد، این کار را انجام دادند، پس باران بارید به نحوی که گیاه رویید و شتران فربه شدند و این سنّتی شد برای اهل مدینه که در مواقع خشک سالی، روزنه ای را به سوی آسمان باز میکنند. (۳)
این یک نوع توسل عملی است به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بعداز وفات آن حضرت.
۳ـ از محمد بن عبیداللّه بن عمرو و عتبی نقل شده است که گفت: نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نشسته بودم که عربی بادیه نشین آمد و گفت: «السلام علیک یا رسول اللّه!»
و در روایتی گفت: «سلام بر تو ای بهترین رسولان! به راستی که خداوند فرو فرستاد بر تو کتابی راست و صادق در آن کتاب گفته: اگر آنها هنگامی که به خود ستم کردند نزد تو می آمدند پس استغفار و طلب آمرزش مینمودند ازخداوند طلب آمرزش می نمودند از خداوند و طلب آمرزش می نمودند برای آنها رسول، خداوند را توبه پذیر و بخشاینده می یافتند. نزد تو آمدم در حالی که استغفار میکنم ازگناه خود».
بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت، خواب بر چمان من غلبه کرد، پیامبر را در خاب دیدم، پس فرمود: «ای عتبی! سراغ این اعرابی برو و بشارت ده او را به این که خداوند آمرزید و بخشید تو را»، من پشت سر او رفتم و او را نیافتم این حکایت را سمهودی در وفاءالوفا یاد آور شده و آن راذکر کرده است. (۴)
در این حکایت، مخاطب خداوند است و پیامبر رادر طلب و مغفرت، واسطه قرار داده است.
در کتاب وفاء الوفا میگوید: «ای حکایت مشهور است و حکایت نموده اند آن را نویسندگان درمناسک از تمام مذاهب و آن را نیکو شمرده از ادب زیارت کننده شمرده اند: ابن عساکر هم در تاریخ خود آن را آورده است و ابن جوزی در مشیرالغرام وغیر آن دو با سندهایی از محمد بن حرب هلالی»، بعد حکایت را نقل میکند. (۵)
۴ـ بیهقی و ابن شیبه روایت کرده اند که: «در زمان خلافت عمر، مردم را قحطی گرفت پس بلال بن حرث ـ که از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بودـ به سوی قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آمد وگفت: ای روسل خدا! امت هلاک شدند، برای آنان طلب آب (باران) کن، پس بلال رسول خدا را در خواب دیده که به او خبر داد به زودی (مردم) سیراب می شوند» (۶)
در این بلال پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار می دهد و از او طلب باران میکند و سیراب شدن امت را می خواهد و پس از وفاتش به آن حضرت توسل می نماید واگر اینیک بدعت و عمل خلاف و منکر بود، هرگز صحابی رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمین، چنین عملی را انجام نمی داد.
۵ـ «در خلاصة الکلام از مواهب اللدنیة نقل میکند: ابن فدیک که از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است، از او در دو صحیح مسلم و بخاری و غیر این دو روایت شده که شنیدم از بعضی از علما و صالحان که میگفت به ما چنین رسیده است که: کسی که بایستد نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و بخواند آیه «یا أیها الَّذین آمَنوا...» و هفتاد بار بگوید: صلّی اللّه علیک یا محمّ! ملکی اورا صدا می زند: (درود بر تو باد ای فلان!) و هیچ حاجتی از او ساقط نمی شود. بعد می گوید: این را که در مواهب از ابن فدیک نقل کرده بیهقی نیز آن را نقل میکند».
این هم طلب حاجت وتوسل به پیامبر بعد از وفات آن بزرگوار و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ است و دلالت می کند بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت. (۷)
پی نوشت:
۱-وفا الوفاء ج ۴ ص ۱۳۷۳
۲-طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۰، باب ما اسند الی عثمان بن حنیف، رقم ۸۳۱۱
۳وفاءالوفا، ج ۴، ص ۱۳۷۴
۴-همان، ص ۲۵۸ ـ ۲۵۹
۵-وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۳۶۱.
۶-زینی دحلان الدرر السنیة، ج ۱، ص ۹.
۷-کتاب دعا و توسل، صفحه ۱۲۸، ۱۳۷
*چرا مسلمین بعد از رحلت پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) بیعت نکردند؟
پاسخ: قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی ـ علیه السّلام ـ تذکر این نکته لازم است که: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است که کوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساکن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از باب جهل و بی خبری نبوده است بلکه این بی تفاوتی، سکوت و عدم اطاعت - بنابراین به عواملی که ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است.
زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ برای مسلمانان صدر اسلام، یک چهره ای شناخته شده و کاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشکار بود.
از سوی دیگر با توجه شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و بنابراین به دستور وحی، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مکرراً مسأله خلافت و جانشینی علی ـ علیه السّلام ـ را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود که مهم ترین آن، صحنة با شکوه غدیر است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعکس شده است.
با اینکه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بلافاصله بعد از رحلت حضرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف کشانده شد و علی ـ علیه السّلام ـ از صحنة سیاسی و مرکز تصمیم گیری به کنار گذاشته شد!؟
بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد که در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و کلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد:
۱. دنیا طلبی و عافیت خواهی:
روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اکثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یکی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویکرد محافظه کارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید که مردمان آن روز که حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده کرده بودند و سخنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را در مورد شخصیت بی همانند علی ـ علیه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه کودتاچیان که به سرکردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ حمایت ننمایند و انحراف آشکار مسیر خلافت را نظاره گر باشند.
از این جهت دنیا طلبی و حفظ جان و مال و موقعیت مانع از عکس العمل آنان در این خصوص گردید و از موضع گیری در برابر مجموعة سقیفه را که با خطرات احتمالی مواجه بود. خود را کنار نگهداشتند و سکوت و بی تفاوتی را برای خود ترجیح دادند که این روحیه البته معلول ضعف ایمان آن بود که بدان اشاره می شود.
۲. قوم محوری و قبیله گرائی:
عمدة مسلمانان و کسانی را که در کنار پیامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود.
در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گروه مهاجرین مکه و در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوای "سعد بن عباده"[۱] رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند.
در چنین اوضاع و احوالی که رگه های جاهلیت قوم گرائی گل کرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و رجال بنی هاشم به علی ـ علیه السّلام ـ وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند که بتوانند حرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشهود بود همان هایی که بعداً جریان هایی مثل ناکثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پدید آورند.
۳. قریب العهد بودن به اسلام:
بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود که از سوی این عده نیز انتظار حرکت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلکه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید:
«به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لکنا علی غیر ماکنا لهم علیه».[۲] بدیهی است که از چنین مجموعة که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. [۳]
۴. کینه و عقده نسبت به حضرت:
بسیاری از قبایلی که در مکه و در مدینه و اطراف آن زندگی می کردند نسبت به علی ـ علیه السّلام ـ بی مهر بودند و کینه او را در دل داشتند زیرا علی بود که پرچم کفر این قبایل را سرنگون کرد و قهرمانان آنان را به خاک ذلت افکند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی ـ علیه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]
بنابراین با توجه به عقده ها و کینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه کاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند که زمینة حمایت مردمی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ علیه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سکوت تلخ نمایند.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. الغدیر، علامة امینی، دارالکتب الاسلامیه.
۲. المراجعات، مرحوم شرف الدین.
پی نوشت ها:
[۱] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.
[۲] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری.
[۳] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجری قمری، قم.
[۴] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۱۹.
منبع: مهر