به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، قهوه تلخ در مرصاد، خاطرات تلخ و شیرین مدافعان سلامت در نبرد با کرونا به قلم مهدی عجم توسط انتشارات ۲۷ بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد.
این کتاب خاطرات تلخ و شیرین مدافعان سلامت در نبرد با کرونا به قلم مهدی عجم میباشد که بخشی از این اثر در سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات سوره مهر با عنوان آب پرتقال کربلای ۵، شامل ۱۳۵ خرده روایت کرونایی از خاطرات پزشکان و پرستاران عزیز، تقدیم خوانندگان گرامی شد. در این اثر، با افزودن خاطراتی از سایر کادر شریف درمان، کتاب در شش فصل، علاوه بر بخشی از گلچین آن خاطرات، روایتهایی خواندنی از تکنسینهای شریف عرصة تشخیص، مانند آزمایشگاه ویروس شناسی و بخش تصویربرداری پزشکی و همچنین عزیزان خدماتی و انتظامات بیمارستان، از روزهای اوج کرونا، تقدیمتان شده است.
اثر جدید مهدی عجم با ۳۰۲ صفحه و تیراژ ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات ۲۷ بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مرد جوانی مقابل اتاق ما در نمونهگیری تردد میکرد. نگاه میکرد و میرفت؛ ولی چیزی نمیگفت. صدایش کردم و گفتم: «برادر، کاری دارین؟ بفرمایین.»
- میخوام کمی اینجا خلوت بشه.
- اینجا خلوتی نداریم. تا آخر شب هم بایستی، جمعیت میاد و میره.
- راستش خودم کاری ندارم. میخوام همسرم رو بیارم تست بده.
فکر کردم شاید منظورش این است که همکاران خانم تستش را بگیرند. گفتم: «مشکلی نیست. بیارینش. خانمهای همکارمون هستن.»
- نه. منظورم اینه که، چون همسرم بارداره و خیلی استرس داره، وقت خلوت بیاد که این شلوغی رو نبینه؛ چون مطمئناً حالش بد میشه.
فوراً به ارشد آزمایشگاه گزارش دادیم و قرار شد آن مرد، همسرش را با خودرو به داخل محوطۀ اورژانس بیاورد و همکار ما داخل خودرو، کار تست ایشان را انجام دهد. کار انجام شد. بسیار تشکر کردند و رفتند.
ماه بعد، در شیفت من، همان آقا با جعبۀ شیرینی به اتاق ما آمد و گفت: «بفرمایید. این هم شیرینی تولد بچهم.»
مادر و دختری به بخش ما آمدند. مادر بستری شد و تزریق دروهای ضدکرونا را برای او شروع کردند. حالش اصلاً خوب نبود. در حین کار در بخش بودم که خبر دادند خیلی بدحال شده و نفسش به شماره افتاده است. بهسرعت پرستار را صدا زدم. خانم پرستار که آمد و احیای اولیۀ او را آغاز کرد، بیمار دهانش قفل شده بود. به پرستار کمک کردم دهان بیمار را باز نگه داریم تا بچهها برایش لوله بیاورند. خواهر پرستاری که خودش روی تختی در نزدیکی این صحنه بستری بود، گفت: «به پشتش ضربه بزن.» ضربه زدم. ناگهان بیمار مقداری بالا آورد و راه تنفسش باز شد. قدری نفس کشید. دستم در دهانش بود. لولهگذاری انجام شد و بلافاصله او را برای احیای تکمیلی به اورژانس منتقل کردند. در تمام این صحنهها، دخترش شاهد بود و کنار ما بالبال میزد. یکی باید به این دختر رسیدگی میکرد. خدا را شکر، بعدها از همکاران شنیدم که بیمار نجات پیدا کرد و مرخص شد.
انتهای پیام/ 121