دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

ممانعت قاری شهید از قرائت قرآن در رادیو تلویزیون طاغوت/ وقتی دشمن صدای عبدالباسط ایرانی را خاموش کرد

شهید محمود طالب‌پور انتخاب شده بود تا در رادیو تلویزیون رژیم پهلوی قرائت قرآن داشته باشد، اما او به دلایلی این پیشنهاد را قبول نکرد.
کد خبر: ۶۴۳۴۳۹
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۴۰۲ - ۰۵:۰۲ - 08January 2024

ممناعت قاری شهید از قرائت قرآن در رادیو تلویزیون طاغوت/ وقتی دشمن صدای عبدالباسط ایرانی را خاموش کردبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از فعالان قرآنی کشور در سری دیدار‌های هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی به دیدار خانواده شهید «محمود طالب‌پور» رفتند و با محمد طالب پور برادر شهید که خود از فعالان قرآنی و جانباز دفاع مقدس است به گفتگو پرداختند.

رحیم قربانی رییس سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ از حاضران در این دیدار با معرفی کوتاهی از شهید اظهار داشت: شهید طالبی پور از نوجوانترین شهدای قرآنی است که از شاگردان خاص استاد مولایی بود و اگر حضور فیزیکی داشت امروز از قاریان بین المللی محسوب می‌شد.

برادر شهید نیز در صحبت‌هایی با اشاره به ویژگی‌ها و منش برادرش بیان داشت: ما در خانواده قرآنی، مذهبی و انقلابی بزرگ شدیم و دایی‌ام تعریف می‌کرد پدر مرحومم یکی از اعضای فداییان اسلام بود که کسی این موضوع را نمی‌دانست. ما در چنین خانواده‌ای تربیت شدیم. زمان طاغوت فردی از طرف فرح مامور شده بود تا بچه‌های خوش صدا را برای قرائت قرآن به رادیو تلویزیون ببرد که برادر من هم یکی از این افراد بود. وقتی از برادرم خواستند به رادیو تلویزیون بیاید قبول نکرد و گفته بود تلویزیون ما صحیح نیست و اگر برنامه‌ای هم دارد برای توجیح خطا‌ها و اشتباهاتی است که با اسلام در تضاد است. یکی از افتخارات برادرم این بود که بقیه در رادیو تلویزیون طاغوت رفتند و تصویرشان پخش شد، اما برادرم با اینکه از همه قوی‌تر بود نرفت.

وی تصریح کرد: وقتی انقلاب شد با اینکه سنی نداشت تلاش کرد وارد سپاه شود، مادرم می‌گفت هنوز بچه ای، اما خودش راهی پیدا و ثبت نام کرد و، چون صدای خوبی داشت امتیاز قرائت قرآنش باعث شد او را قبول و عضو سپاه کنند. سپاهی ۱۷ ساله من سراغ ندارم، ولی او در همین سنین عضو سپاه شد.

برادر شهید تصریح کرد: با اینکه به تلاوت و تدریس قرآن مشغولش می‌کردند، اما او برای رفتن به جبهه بال بال می‌زد تا اینکه سر از جبهه درآورد و به آرزویی که داشت رسید. با اینکه سبک عبدالباسط کم خوانده می‌شد او با سبک عبدالباسط تلاوت خود را شروع می‌کرد. نوار‌هایی که داریم علی البنا هم می‌خواند. مثل یکی دیگر از قاریان قرآن که زبانش کمی می‌گیرد او هم زبانش می‌گرفت.

وی با اشاره به فعالیت‌های قرآنی شهید گفت: یک جلسه‌ای قرآن را حاج آقا صبحدل برنامه ریزی کرد تا برای ماه مبارک رمضان ضبط کنند یکی از شب‌هایش اخوی ما تلاوتش پخش شد.

این جانباز دفاع مقدس به برخی از خصوصیات اخلاقی شهید از جمله احترام به پدر و مادر اشاره کرد و افزود: از نظر برخورد با پدر مادر خنده رو و بسیار شاد بود. با پدر و مادرم خوش برخورد بود و مو به مو حرف‌هایشان را گوش می‌کرد. جلسات قرآنی که همراه ما می‌آمد به سفارش پدر و مادرم بود، چون بچه‌ها دوست دارد بازی کند، اما حرف پدر و مادرم را گوش می‌کرد و همراه ما می‌آیمد که خب استعدادش برای قرآن خوب بود و به یک جا‌هایی هم رسید.

وی درباره چگونگی جانبازی خودش نیز تعریف کرد: وقتی جانباز شدم برای کار آموزش به جبهه رفته بودم تا حمد و سوره کسانی که اشکال داشتند را درست کنم. پادگان دوکوهه بودیم که عملیات شروع شد و من هم درخواست حضور در عملیات دادم. به ما گفتند اول عملیات نمی‌رویم، ولی بعد عملیات برای گرفن آمار شهدا و مجروحین باید بروید. پایگاه ما اورژانس شهید کریمی بود که مجروحین و صدمه دیدگان میامدند آنجا و سپس به بیمارستان صحرایی آبادان منتقل می‌کردند. آن روز در فاو آمار را جمع کردیم و به کنار اروند رفتیم، صدای اذان را که شنیدیم تاسف خوردیم به نماز جماعت نرسیدیم. در اوژانس همه برای نماز به سنگر‌ها رفته بودند ما هم به پیشنهاد یکی از دوستان در آفتاب اقامه بستیم. نماز ظهر را خواندیم در حال گفتن تسبیحات بودیم که دیدیم ۲ نفر به سرعت در حال دویدن هستند. یکهو دیدم خودشان را داخل سنگر انداختند و صدای انفجار بزرگی آمد. دیگر چیزی ندیدم و به عقب پرت شدم، وقتی بلند شدم دیدم پاهایم نیست و از لای شلوارم خون جاریست. همه داد زدند برادر طالبی پور و سیدی مجروح شدند.

طالبی پور ادامه داد: در آمبولانس ناله می‌کردم و خیلی درد داشتم، می‌گفتم داداش محمود دیگر تنها نیستی و من دارم می‌آیم، چندبار که این را گفتم یکی از بسیجی‌ها گفت داداش محمودت کجاست؟ گفتم ۲ سال پیش شهید شده. گفت یعنی می‌خوای شهید بشی؟ برگشت به بغل دستیش گفت اینو باش، فکر کرده شهید شدن الکیه، با یه پای قطع میتونه شهید بشه. گفتم پس من شهید نمی‌شم؟ گفت معلومه نمیشی و من ناامید شدم.

وی در پایان گفت: یک سال وبا آمد و یک خواهر داشتم که از دنیا رفت بعد او من به دنیا آمدم که فرزند بزرگ خانواده بودم پنج پسر و پنج خواهر بودیم که پدرم گاهی به شوخی می‌گفت خمس فرزندانم را دادم، یک پسرم که شهید شده و دخترم را عروس یک سید کردم.

گفتنی است؛ شهید محمود طالبی پور یکم فروردین ۱۳۴۳، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش، صغرا نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اجتماعی درس خواند. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. ۳۰ آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها