به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، با شروع جنگ تحمیلی «حسن غازی» عزم نبرد با متجاوزان بعثی را کرد. او در ابتدا مسئولیت یکی از آتشبارهای توپخانه را عهده دار شد و لیاقت و کاردانی ایشان باعث شد تا به عنوان فرمانده گردان توپخانه خدمات شایانی را به جنگ کند. آن بزرگوار که از ابتدای جنگ با مسئولیتهای مختلف وارد عرصههای نبرد شده بود در بسیاری از عملیاتها در غرب و جنوب شرکت داشت و بیمحابا به دشمن میتاخت؛ لذا فرماندهی کل سپاه مسئولیت ایجاد اولین گروه توپخانه سپاه را به ایشان واگذار کرد و بعد از مدتی یگانهای مستقل توپخانه در سپاه با همفکری ایشان به وجود آمدند.
سرانجام او در عملیات خیبر برای سامانبخشی به آتش پشتیبانی به خط مقدم محاصرهشده به طلائیه رفت و تیربار به دست همپای بسیجیان عاشق ساعتها جنگید و نهایتاً هدف تیر مستقیم تانک دشمن قرار گرفته و به لقاءالله پیوست. پیکر وی در طلائیه ماند و زیر آب رفت و بازنگشت.
دوستان و همرزمان شهید جاویدالاثر حسن غازی به روایت چند خاطره از وی پرداختهاند که در ادامه میخوانید.
خصوصیات اخلاقی شهید حسن غازی از زبان سردار شهید حسن تهرانی مقدم
ما مسخ شهید غازی در قدرت فرماندهی، اخلاق محمدی، در آن سجایا با کرامتهای بالای انسانی شدیم. او یک گنج مخفی بود. ایشان، دُری بودند که در روی زمین میدرخشیدند و زمین برایشان خیلی کوچک بود. ما در جنگ با او تا لحظات آخر با هم بودیم که ما بیلیاقت بودیم و در واقع برگشت داده شدیم.
علیرضا مستحفظیان (دوست شهید)
قبل از انقلاب در بازیهای جوانان کشور با تیم منتخب جوانان اصفهان با مربیگری آقای حسن آقاجان و سرپرستی احمد یزدخواستی به بندر پهلوی (انزلی فعلی) رفتیم. حسن ساعت یک نیمه شب، لب دریا میرفت و روی ماسهها «مرگ بر شاه» مینوشت. فهمیده بودند کار بچههای اصفهان است، ولی نمیدانستند کار کیست، گفتم حسن آقا همه ما گیر میافتیم. گفت «نترس من وظیفهام را انجام میدهم.»
احمدرضا مهنام (دوست شهید)
وقتی میخواست به جبهه برود انتخابهای بسیاری سر راهش بود. دانشگاه اصفهان داروسازی قبول شده، کاپیتان تیم جوانان سپاهان بود و در تیم منتخب جوانان اصفهان هم بازی میکرد. همچنین به تیم ملی جوانان با مربیگری محمود یاوری هم دعوت شد. ما هم در آن برهه مخالفش بودیم و میگفتیم: حسن برو دانشگاه، تمرینات را هم شرکت کن. کسانی دیگر هستند تا به جبهه برود. پاسخ میداد «آن کسان دیگر ما هستیم و واجبتر از همه جبهه است، من باید بروم» و رفت.
از سمت راست نفر اول: شهید حسن غازی - سردار حبیب الله اعتصامی - شهید مهدی مظاهری
آزاده تقی حکیم آذری (همرزم شهید)
در اسارت بودیم که خبر مفقودالاثر شدن حسن را شنیدم. ناراحت بودم که یکی از شبها در اسارت خواب شهید خرازی را دیدم و با او درددل میکردم و شهید خرازی با یک آرامش خاصی صحبتهای من را گوش میکرد و جواب میداد که ناگاه من سراغ شهید غازی را از ایشان گرفتم. گفتم «شهید غازی از شهدای مظلوم بود از ایشان خبر نداری» ناگاه شهید خرازی اشاره به مکانی نمود و گفت این هم شهید غازی، فضایی سرسبز و زیبایی بود که نمیتوانم بازگو کنم، ولی به ذهنم رسید که اینجا بهشت است.
فرازی بر وصیت نامه سردار جاویدالاثر شهید حسن غازی
عیب دیگران را دیدن، ولی عیوب خود را ندیدن نشانه کوردلی است نه بصیرت و تیزهوشی. وقتی که خودمان را بازجویی کنیم و از نقاط مثبت و منفی خودآگاه باشیم، هم قدمی در جهت خودشناسی برداشتهایم و هم بهتر میتوانیم در جهت رشد و کمال و تعالی خدا گونه شدن خود حرکت کنیم. باید چگونه مرد تا جاودانه زیست؟ اگر کبر خودخواهی و خودمحوری که در شعاعش هر چه ... خداست جمع میشود و تو را دچار استکبار و غرور میکند تا نتوانی در برابر حق سر تسلیم و طاعت فرود آری و نفس رضا نمیدهد که عدالت را آنجا که به زبان توست بپذیری درونی آلوده داری.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
امام کاظم (ع) میفرمایند: «کسی که هر روز به محاسبه خود نپردازد تا خوبیها را بیفزاید و از بدیها توبه و استغفار کند، از ما نیست.»
آنچه میتواند ما را از مرگ و ترک دنیا بترساند خرابی خانه آخرت ماست و برای آمادگی و رفتن، شوق دیدار آن سرای جاویدان لازم است و گرنه اگر بناست از عمل صالح خالی باشد پای رفتنت نخواهد بود و شوق پرواز در آن دیار را نخواهی داشت.
دست نوشته شهید غازی دو روز قبل از شهادت
انتهای پیام/ 112