شهیدی که می‌خواست با نحوه شهادتش، نزد حضرت ابوالفضل (ع) سرافراز باشد

شهید «محسن حاجی‌بابا» از رزمندگان کمیته انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی بود که در سخنانی به نحوه شهادت مورد نظرش اشاره کرده است.
کد خبر: ۶۶۶۵۳۳
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۷ - 11May 2024

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محسن حاجی‌بابا» سوم اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله نیروی هوایی تهران متولد شد. وی پیش از شروع سن تکلیف، نسبت به انجام فرائض دینی اهتمام می‌ورزید، تا جایی که در میان همسالان خود، به تقوا و تقید ممتاز شد و در تحصیلات نیز هوش بالای او، باعث شد تا به عنوان شاگرد اول مدارس، زبانزد خاص و عام باشد. او همزمان با تحصیل، در جلسات مذهبی و محافل قرآن نیز شرکت کرد و به‌عنوان عضو فعال و جدی مسجد «قدس» که امامت آن را مرحوم آیت‌الله امامی کاشانی بر عهده داشت، شناخته شد.

«محسن حاجی‌بابا» با آغاز نخستین جرقه‌های نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، وارد مسائل سیاسی شده و از برکت حضرت آیت‌الله امامی کاشانی بهره‌مند شد؛ بنابراین در توزیع اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) نقش فعالی ایفا کرد و در راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌ها علیه رژیم طاغوت، همراه و همگام با مردم شرکت کرد و جزو اولین سربازانی بود که به دستور امام خمینی (ره) از پادگان فرار کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید حاجی‌بابا جزو اولین نفراتی بود که در خلع سلاح مراکز نظامی و انتظامی محل خود، وارد عمل شد و همچنین به دستور آیت‌الله امامی کاشانی به انجام وظیفه پرداخت و در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی منطقه، همراه افرادی همچون شهید «علیرضا موحدی کرمانی» و استقرار امنیت در منطقة پیروزی نقش فعالی ایفا کرده و مدتی در این نهاد انقلابی از دستاورد‌های انقلاب اسلامی حراست کرد. او در سال ۱۳۵۸ از بین ۴۰۰ نفر داوطلب کنکور پزشکی،   رتبه چهار را کسب کرد؛ اما به پدرش گفت که می‌خواهد پاسدار شود.

شهید محسن حاجی‌بابا

این شهید والامقام همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، مردانه وارد کارزار جنگ شده و درحالی که به‌عضوریت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمده بود، مدتی در پادگان امام حسین (ع) به‌عنوان مربی و مسئول گروهان خدمت کرد و سپس در گردان هفت پادگان ولیعصر (عج) به منطقه غرب اعزام شد و فرماندهی محور سرپل‌ذهاب را برعهده گرفته و در فتح ارتفاعات «بازی‌دراز»، اوج ایثار، فداکاری و شهامت خود را به نمایش گذاشت.

امداد نیرو‌های غیبی و فرماندهی امام زمان (عج) در عملیات «بازی‌دراز»

شهید حاجی‌بابا درباره عملیات «بازی‌دراز»، طی مصاحبه‌ای با مجله «پیام انقلاب» گفته است: برای فتح ارتفاعات بازی‌دراز، به اتفاق چند تن دیگر از فرماندهان سپاه، طرح همه‌جانبه و گسترده‌ای تهیه کردیم که لازمه آن، فداکاری و ایثار در سخت‌ترین و کمترین امکانات بود. در این عملیات موفق شدیم از پشت ارتفاعات بازی‌دراز عکس و فیلم تهیه کنیم که به شناسایی‌های بعدی کمک کرد. این عملیات از چند محور شروع شد و دلیل موفقیت نیز تا حدودی الحاق تمام محور‌ها با یکدیگر بود که دشمن هیچ فکر نمی‌کرد که بتوانیم از این ارتفاعات در هم پیچیده بالا برویم. جالب این است که اگر به ارتفاعات دقیق نگاه کنیم، صخره‌ها طوری است که حتی کوهنورد‌ها هم نمی‌توانستند ظرف مدتی که ما رفتیم، بالا بروند و این امر محقق نشد، مگر به مدد غیبی الهی که ما را به آن ارتفاعات کشاند. این امداد‌های غیبی محسوس به نیرو‌های عمل‌کننده روحیه می‌داد و حالت معنوی عملیات را به حدی بالا می‌برد که در سخت‌ترین شرایط، به نیایش و خواندن دعای توسل مشغول بودند. امداد نیرو‌های غیبی و فرماندهی امام زمان (عج) در عملیات کاملاً محسوس بود.

گلایه از بنی‌صدر در محضر امام خمینی (ره)

داورزنی از همرزمان شهید حاجی‌بابا، گفته است: بعد از عملیات بازی‌دراز به‌همراه تعدادی از رزمندگان و فرماندهان غرب به خدمت حضرت امام خمینی (ره) رسیدیم که در جریان همین دیدار تصاویر معروف دست‌بوسی شهید پیچک، شهیدحاجی‌بابا، شهیدجنگروی و... خدمت حضرت امام به ثبت رسیده است.

شهید محسن حاجی‌بابا در محضر امام خمینی (ره)

در آن دیدار شهید حاجی‌بابا از ناهماهنگی‌ها و کارشکنی‌های بنی‌صدر خیلی ناراحت بود و می‌خواست این موارد را به خدمت حضرت امام برساند؛ اما وقتی که با آقا دیدار کردیم و شهید حاجی‌بابا به‌عنوان یکی از فرماندهان غرب، گلایه‌های خود را مطرح کرد. حضرت امام یک کلمه گفتند که «برو ان‌شاءالله درست می‌شود» با همین یک جمله، روحیه حاجی‌بابا به کلی تغییر کرد و انگار که همه غصه‌هایش برطرف شده باشد، با روحیه بالایی به جبهه‌ها برگشت و کمی بعد هم بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا خلع شد و از کشور فرار کرد.

شهادت سوسولی فایده نداره!

«محسن حاجی‌بابا» روز قبل شهادتش به دوست خود حسین گفت: «این‌جور شهادت که یک تیر به آدم بخوره؛ آدم کشته بشه، من بهش میگم شهادت سوسولی، شهادت سوسولی فایده نداره». حسین نیز در پاسخ به او گفت: «خوب چه فرقی می‌کنه؛ اینم شهادت است دیگر»؛ اما محسن جواب داد: «می‌دانی آخه به این حال بری، پیش آقا ابوالفضل بگی من یک تیر خوردم فایده نداره». حسین گفت: «خوب حالا یعنی چی» و محسن پاسخ داد: «یعنی یک جوری آدم شهید بشود که هزار تکه بشود، آدم را خواستند آن دنیا به حضرت ابوالفضل معرفی کنند، خودت یک تکه بدنت دستت باشه بگویی آقا من اینم».

شهیدی با ۲ سنگ یادبود

۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ زیر ارتفاع «بمو» واقع در منطقه سرپل‌ذهاب، یک گلوله توپ آمد و صاف روی سقف ماشین خورد؛ محسن به‌همراه ۲ نفر دیگر از فرماندهان محور، به‌نام‌های «شوندی» و «بیابانی» به شهادت رسید. شدت حادثه طوری بود که پیکر او هزار تکه شد... جنازه را جمع کرده برای تدفین به تهران فرستادند، تا این‌که مدتی بعد که باقیمانده ماشین را آوردند به محل قرارگاه فرماندهی، یک تکه دست از پیکر شهید را در آن پیدا کردند؛ در ادامه از پدر شهید اجازه خواستند که آن را در همان منطقه جنگی تدفین کنند. از این رو ایشان در دو نقطه سنگ یادبود دارد؛ یکی در تهران و یکی هم در منطقه سرپل ذهاب.

شهید محسن حاجی‌بابا در کنار شهید عباس شعف

وصیت‌نامه

بسم رب الشهدا و الصدیقین

این وصیت‌نامه بنده سر پا تقصیر «محسن حاجی‌بابا» است؛ امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به‌عنوان اتمام‌حجت و شهدا برای امت بازگو می‌کنند، موبه‌مو به اجرا درآورند. من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم؛ از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را حلال نمایند و از امام امت می‌خواهم که برای قبول شهادت من به درگاه خداوند تبارک و تعالی دعا نماید. به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم.

والسلام علیکم و رحمه الله برکاته

آمین رب العالمین

۶۰/۹/۲۶

اربعین سنه ۱۴۰۱ هجری قمری

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها