برشی از کتاب در دست انتشار "راه"؛

نامه استعفا محسن رضایی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی/ ماموریت مذاکره با آیت الله خامنه‌ای جهت نامزدی در انتخابات

"نزد آقای جواد منصوری رفتم و گفتم می‌خواهم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت کنم. ایشان ابتدا ریاست دفتر سیاسی سپاه را به من پیشنهاد داد، من قبول نکردم و گفتم انگیزه آمدن من به سپاه خنثی‌کردن جریانات امنیتی و ضدانقلابی است. می‌خواهم واحد اطلاعات سپاه را به وجود بیاورم."
کد خبر: ۶۷۳۶۷
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۰ - 24January 2016

نامه استعفا محسن رضایی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی/ ماموریت مذاکره با آیت الله خامنه‌ای جهت نامزدی در انتخابات

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس بخشی از خاطرات "محسن رضایی" در رابطه با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نامه استعفا از این سازمان را منتشر کرد که در ادامه میخوانید:

** ماموریت مذاکره با آیت الله خامنهای جهت کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری

وقتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم، قصد نداشتیم بهزودی فعالیت سیاسیمان را کنار بگذاریم. فکر میکردیم لااقل در یک دوره چندساله فعالیت سیاسی را ادامه خواهیم داد، اما در تفسیر فعالیت سیاسی بین شورای مرکزی سازمان اختلاف پیش آمد. گروهی از دوستان به سازمان نگاه حزبی داشتند، ولی گروه دیگری که من هم جزء آن بودم، به سازمان نگاه انقلابی داشتیم. البته، هر دو گروه موافق شرکت در انتخابات بودند. لذا در اولین جلسه که بحث انتخابات ریاستجمهوری مطرح شد، در شورای مرکزی در چند جلسه به این نتیجه رسیدیم که آیتالله خامنهای را بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری معرفی کنیم. من و آقای قاضیانی مأمور شدیم که با ایشان صحبت کنیم. هر دو به خانه ایشان در خیابان ایران رفتیم. هنگامیکه موضوع را با آیتالله خامنهای مطرح کردیم، قبول کردند و گفتند آیتالله بهشتی مقدم بر من هستند. شما با ایشان صحبت کنید.

وقتی گزارش دیدار را به شورای مرکزی دادیم، آنها پیشنهاد را نپذیرفتند. از آیتالله خامنهای دعوت شد و در محل سازمان در خیابان مجاهدین روبهروی مجلس فعلی با ایشان جلسه گذاشتیم، ولی آیتالله خامنهای همچنان بر نظر خود اصرار داشتند. بعد از رفتن ایشان، شورای مرکزی بحث روی آیتالله بهشتی را ادامه داد، ولی متأسفانه ایشان رأی کافی را کسب نکردند. بعداً روی افرادی مثل جلالالدین فارسی و آقای دکتر هادی بهعنوان نامزدهای سازمان بحث شد که آنهم مشکلاتی را پیش آورد.

** سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ادغام شدن در سپاه مخالف بود

بهموازات فعالیتهای سیاسی، حوادث علیه انقلاب اوج گرفت و اختلافات درونسازمانی را تشدید کرد. گروهی که طرفدار رفتار حزبی ازسوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند، به این حوادث واکنش مناسب نشان نمیدادند، ولی گروه ما از خود بیتابی بیشتری نشان میداد. لذا در اولین دعوتی که برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد، من و آقایان الویری و فروتن انتخاب شدیم و در گروه دوازدهنفرهای که آقای هاشمی به نمایندگی از شورای انقلاب شکل داده بود، شرکت کردیم، ولی در آنجا هم سازمان با ادغامشدن در سپاه مخالف بود.

حادثه کردستان که اتفاق افتاد، دوباره همین سؤال مهم برای من مطرح شد که آیا میتوانیم کارهای درازمدت را ادامه بدهیم و به حوادث انقلاب کاری نداشته باشیم؟ کمی جلوتر رفتیم و اساسنامه سپاه را تصویب و شورای فرماندهی و فرمانده سپاه را هم معین کردیم. من دوباره به فعالیت سیاسی در سازمان برگشتم، چراکه فکر میکردم باید فعالیتهای سیاسی را بهصورت نیمهمخفی و نیمهعلنی ادامه دهیم تا اگر کودتایی شد، یا اگر منافقین دست به اسلحه بردند ما با تشکیلات سازمان در یکی دو ماه دوباره انقلاب را به روال خود برگردانیم. لذا بهمحض اینکه اساسنامه سپاه را نوشتیم و اعضای شورای فرماندهی معین شدند، به سازمان برگشتم و در مدت زمان کوتاه، تقریباً به اکثر شهرهای کشور رفتم. به مازندران رفتم، به شیراز رفتم.

شعبات سازمان مجاهدین انقلاب را در استانها تشکیل دادم. مثلاً در شیراز آقای نوری و آقای [کوروش] شیرازی را پیدا کردم و با ایشان جلسه گذاشتم. در مازندران هم چند گروه پیدا کردیم و چون آقای مرتضایی قبل از انقلاب دانشجوی دانشگاه بابل بود، دوستانِ ایشان را پیدا کردیم و آنها را هم یک شعبه کردیم. تقریباً به هشتتا استان رفتم. به کردستان رفتم. در بوکان، از قبل از انقلاب، یک هسته داشتیم. درحالیکه به استانها و شهرستانها میرفتم، ترورهای گروه فرقان اتفاق افتاد و در اردیبهشتماه 1358، آیتالله مطهری بهدست این گروه شهید شد. دوباره این سؤال جدیتر برای ما مطرح شد که چه باید کرد؟ تعدادی از دوستان، مانند آقای قاضیانی، آقای نوری و بعضی دیگر را آماده کرده بودیم که وارد بحث برخورد با منافقین شویم.

 ترور شهید مطهری به من ثابت کرد اوضاع کشور بهزودی بههم میخورد و باید کاری کرد. تصور میکردم اگر شهادت استاد مطهری یک برنامه و خط باشد اکثر سران انقلاب شهید خواهند شد و کشور و انقلاب با بحران مواجه میگردد. لذا دیگر تأخیر نکردم و بدون مطرحکردن موضوع با شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، به سپاه برگشتم.

** منصوری پیشنهاد داد رئیس دفتر سیاسی سپاه بشوم

ابتدا قصد داشتم با شور و مشورت اعضای مرکزی، سازمان را به یک نهاد اطلاعاتی تبدیل کنیم، اما به چند دلیل این کار را نکردم؛ اولاً، سازمان مجاهدین انقلاب هنوز در بحثهای اولیه ـ اساسنامه و اصول و مرامنامه ـ بود و تشکیلات آن در استانها ضعیف بود. ثانیاً، چون ظرفیت حکومتی نداشت، در مواجه با تروریستها از پشتوانه قضایی برخوردار نبود. بنابراین، نزد آقای جواد منصوری رفتم و گفتم میخواهم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت کنم. ایشان ابتدا ریاست دفتر سیاسی سپاه را به من پیشنهاد داد، من قبول نکردم و گفتم انگیزه آمدن من به سپاه خنثیکردن جریانات امنیتی و ضدانقلابی است. میخواهم واحد اطلاعات سپاه را به وجود بیاورم. ایشان کمی تعجب کرد، ولی چون از آمدن من به سپاه بسیار خوشحال بود، مخالفت نکرد. گفتوگوی جالبی بین من و ایشان انجام شد که بعداً به آن اشاره میکنم.

ارتباط من با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کمکم ضعیف شد و مرتب اعضای شورا به من انتقاد میکردند که چرا به جلسات شورای مرکزی نمیروم. به آنها گفتم شما هر تصمیمی بگیرید من قبول دارم. کار مهمی در سپاه دارم. البته، به چند تن از اعضای منصورون مثل قاضیانی و مرتضایی میگفتم که دارم چه کار میکنم، زیرا آنها هم مثل من فکر میکردند و با من همراهی قلبی و اعتقادی داشتند.

** بهزاد نبوی افکار خود را به جمع دیکته میکرد

 کمکم اختلافات من با سازمان مجاهدین انقلاب بالا گرفت. اولین اختلاف من بر سر نماینده امام بود. گروه آقای بهزاد نبوی معتقد بودند نماینده امام باید صرفاً ناظر و ناصح باشد. گروه دیگری که آقای قاضیانی محورشان بود، معتقد بودند که باید رهبری سازمان برعهده نمایندگی حضرت امام باشد. من با نظر گروه بهزاد نبوی کاملاً مخالف بودم، ولی نظر آقای قاضیانی را هم کمی تند میدانستم. پس از مدتی، متوجه شدم بهزاد نبوی بسیار ماهرانه افکار و عقاید خود را از پشت صحنه سازمان به جمع دیکته میکند و آن را بهسوی یک حزب تمامعیار هدایت میکند. آنها افرادی را وارد وازرتخانهها میکنند و از آنها میخواهند هرنوع تصمیم دولت را ابتدا دراختیار سازمان مجاهدین انقلاب قرار دهند.

حتی از من میخواستند اوضاع سپاه پاسداران را مرتب به آنها گزارش بدهم، وقتی دیدند حریف من نمیشوند دیگر چیزی نگفتند، ولی از بقیه میخواستند اطلاعات دستگاهها را دراختیار آنها قرار دهند. هرچه جلوتر رفتیم زاویه من با آقایون بیشتر شد. درنهایت، اختلافات من با شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب بالا گرفت و منجر به استعفای من گردید. در خردادماه 1360، شفاهاً به آنها گفتم دیگر روی من حساب نکنید. متن استعفانامهای را هم تنظیم کردم و چند ماه بعد در شهریورماه به آنها دادم.

** متن نامه استعفا

متن استعفای دکتر رضایی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تاریخ 1360/6/10

بسماللهالرحمنالرحیم                   

برادران عزیز شورای مشورتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی:

از مدت یکسال و نیم پیش که استعفای موقت کردم و سازمان نپذیرفت، مسائلی را یادآوری کردیم که متأسفانه یا توجهی به آنها نشد و یا اقدام ضعیفی به جهت رفع آنها صورت گرفت.

اکنون که بار دیگر احساس کردهام نمیتوانم ارتباطات خود را با سازمان حفظ کنم پس از دادن توضیحات شفاهی به رابطم با سازمان، ارتباطم را قطع کردهام. دلایل این کار مسائل زیر است:

1. اساسیترین مسئله برای من حفظ امنیت انقلاب است و تا زمانیکه پایهها و اساس جمهوری اسلامی استقرار لازم را نیافته، از این ناحیه احساس خطر میکنم و لذا بر خود میدانم که در این جهت نیرویم را صرف رضای خداوند بکنم و چون سپاه پاسداران ارگانی است که این آرمان را دربر دارند، لذا در سپاه مشغول شده و به کارم ادامه خواهم داد و چون حجم کار روزمره من زیاد است، دیگر قادر نیستم که انتظارات سازمان را برآورده کنم.

2. دومین مسئله مسائل درون سازمان است:

الف ـ تعصب سازمانی پیداکردن بعضی اعضا و سازمان را محور قراردادن و اصیلترین حرکت دانستن.

ب ـ بعضی از برادران که مایههای نهضت آزادی و تفکر روشنفکری دارند، بهای لازم را به روحانیت بهمنظور پیداکردن پایگاه سیاسی ـ اجتماعی نمیدهند. در آینده اثرات این مسئله روشن خواهد شد، زیراکه رهبری انقلاب باید دست روحانیت و مرجعیت باشد، حال آنکه احزاب سیاسی قصد قبضهکردن این پایگاه را دارند.

ج ـ سازمان تاکنون نتوانسته هدایت سیاسی خوبی و بهموقع برای مردم و اعضای خودش داشته باشد. افراطکاریهایی که در زمان بنیصدر شد. اقدامات سیاسی عجولانه که حتی باعث ناراحتی امام هم شد.

د ـ ترجیح مصالح سازمان بر مصالح حکومتی و اجبار به اعضای خود که در ارگانهای مملکت هستند به اینکه در انجام امورات حتماً باید نظر سازمان را اعمال کنند و حتماً باید گزارش کار به سازمان بدهند اگرچه مسائل سرّی باشد، حال آنکه این جریان غیرشرعی است.

ه ـ خط مشی و استراتژی سازمان درحالیکه در کنار حکومت قرار دارید و بهموازات آن درحال رشد میباشید هیچ مشخص نیست و به همین دلیل، در مقابل حوادث که پیشبینی آن را نکردهاید و احساس تکلیف درجهت رفع آن میکنید، از کارهای سازمان کم میکنید و بهکمک حکومت در رفع حوادث میکوشید و اگرچه سعی میکنید که از این کمکتان اعتبار و رشدی برای سازمان به وجود آورید، اما بهغایت و بهدلیل عدم پیشبینی حوادث آینده، شما احتمال برخورد با یک بحران سازمانی ناشی از این عکسالعمل برخوردکردن را خواهید داشت.

و ـ سازمان با اصرار در بعضی امور باعث ایجاد اختلاف در خط امام کرده است؛ ازجمله وزیر کشور شدن بهزاد و مخالفت با وزیر بازرگانی آقای عسگراولادی.

ی ـ همیشه از ابتدای انقلاب تاکنون سه گروه از مبارزین برعلیه رژیم سلطنتی قادر نبودند آنطور

که باید، ضروریات انقلاب را درک و بر انقلاب تطبیق صحیح و کامل یابند که عبارتاند از:

الف)  گروهی که در خارج از کشور بودند و با پیروزی انقلاب به میدان آمدند؛

ب)  گروهی که در زندان بودند و با پیروزی انقلاب آزاد شدند؛

ج)  گروهی که در احزاب و سازمانهای سیاسی بودند و با پیروزی انقلاب به انقلاب معتقد شدند. این گروهها که در خط امام هم از آنها هست، متأسفانه تا حالا، علیرغم عقل و علم و داشتن برجستگیها و ویژگیهای سیاسی تاکنون یا سدّ انقلاب شدند و یا به انقلاب ضربه زدند و متأسفانه خط سازمان را برادرانی که در گروههای فوق بودند تعیین میکنند و بهدلیل داشتن عقل و علم و ویژگیهای سیاسی بر تصمیمگیریهای سازمان تأثیر دارند که قطعاً در آینده سازمان ایجاد اشکال خواهد کرد.

پیشنهاد: به نظر من، دو راهحل در مقابل سازمان است:

1. سازمان در مسیر حکومت قرار گیرد، فعالیت سیاسی را قطع و اعضای خود را در ارگانهای حکومتی توزیع کند.

2. راهحل دوم که با حزب جمهوری اسلامی سریعاً یک جبهه واحد اسلامی تشکیل دهد و مسائل زیر را نیز در درون تشکیلات و سازمان حل کند:

1. تعیین هرچه سریعتر خط مشی سازمان و استراتژی آن با درنظرگرفتن مسائل زیر:

الف) خطری که در ابتدای تشکیل سازمان برای انقلاب وجود داشت و سازمان برای تحقق آن، یعنی هدایت سیاسی اجتماع براساس خط امام بهوجود آمد، بهمقدار زیادی حل شده است و حکومت و ارگانهای آن اعتبار لازم برای ادامة آن پیدا کردهاند.

ب) حل تناقض کار اجرایی در ارگانهای حکومتی و کار سازمانی و نیاز حکومت به اعضای کارآمد و نگهداشتن برادران در مسائلی که هنوز قادر به حل مسائل آن نشدهاید ازجمله تدوین مسائل اعتقادی.

ج) نقش بیشتری دادن به نماینده امام در تعیین خط سیاسی سازمان.

د) تعیین موضع صحیح نسبت به نقش سیاسی ـ اجتماعی روحانیت و تلاش درجهت تقویت آن.

2. تعیین تکلیف شرعی برای تبیین حقوق سازمانی نسبت به حقوق حکومتی.

البته، من معقتد بودم که با وجودم در سازمان میتوانستم بهدلیل پذیرش برادران، مسائل فوق را با شما در مدت اگرچه طولانی هم حل کنم، ولی بهدلیل احساس ضرورت کار در سپاه دیگر قادر نبودم که به سازمان بیایم. امیدوارم که خداوند متعال ما را در حل مسائل اسلامی و سیاسی روز توانا بسازد و هرچه سریعتر با ظهور امام عصر حضرت مهدی(عج) دنیای غارتگر و ضدبشری را سرنگون و مسلمین و مستضعفین را نجات دهد و عدل اسلامی را در تمام دنیا بگستراند.

به امید ظهور امام زمان

برادرتان ـ محسن رضایی

 

* جهت آشنایی با فعالیتهای سازمان انقلاب اسلامی و شکل گیری آن گفتوگوی دفاع پرس با مجتبی شاکری از اعضای این سازمان را میتوانید از اینجا بخوانید.

نظر شما
پربیننده ها