به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، «رحیمی» آزاده دفاع مقدس در نشست عقیدتی سیاسی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس یزد که با حضور سرهنگ «محمدحامد حرزاده» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس یزد برگزار شد ضمن تسلیت ایام اربعین اظهار داشت: سال ۵۹ عازم خدمت به سربازی شدیم، در اردیبهشت سال ۵۹ از یزد عازم شدیم، در اردیبهشت یزد هوا گرم است با یک پیراهن حرکت کردیم و به بالای قله دماوند رسیدیم، گفتند پیاده شوید، در ماشین که باز شد یخ زدیم و هیچکس پیاده نشد.
رحیمی افزود: فرمانده پادگان التماس کرد که من یزدی هستم هوای شما را دارم کسی گوش نکرد، گفتند سهمیه اینجا هستید و کاری نمیتوان کرد بعد از سهمیه بندی برای من شهر ساری انتخاب شد.
وی ادامه داد: در آن زمان فعالیت منافقین بسیار زیاد بود، ۶ نفر درخواست اعزام به مرز را داشتیم و حملاتی از جانب منافقین در منطقه کردستان صورت میگرفت. ما به پاسگاه قصر شیرین اعزام شدیم و فقط ۲۰ فشنگ داشتیم و هیچ تحهیزاتی نداشتیم.
رحیمی افزود: ۱۵ شهریور سال ۵۹ عراق تعدادی از پاسگاههای ما را گرفت و عقب نشینی کردیم. منطقه کاملا کوهستانی بود و هیچ آشنایی نداشتیم، سه روز تمام بدون آب و غذا و حتی خواب، فقط راه میرفتیم.
وی ادامه داد: شب سوم حدود ۶۰ نفر بودیم و همه سرباز بودیم، فرمانده گفت اگر گودالی پیدا شد استراحت میکنیم. از خستگی افتادیم روی یک خار و بعد از یک ربع حرکت کردیم و به یک جاده آسفالت رسیدیم و ایرانیها را پیدا کردیم.
این آزاده گفت: در همان زمان هواپیماهایی بالای سرما عبور کرد و ما میتوانستیم شلیک کنیم ولی فرمانده به دلیل اینکه موقعیتمان شناسایی میشود اجازه شلیک نداد و بعدا متوجه شدیم به فرودگاه حمله کردند.
وی افزود: بعد از مدتی یک جیپ ایرانی از عراق آمد و در آن تپه قدم زدند و به سمت ایران حرکت کردند. صبح هنگام طلوع دیدیم نیروی عظیمی در شهر سومار حاضر شدند که متوجه شدیم عراقی هستند و از دروازه دیگری عبور کرده بودند.
رحیمی گفت: با همان تجهیزات کمی که داشتیم شلیک کردیم و در نهایت ما را گرفتند و به سلولهای عراق بردند. سلولهای انفرادی که دو متر در یک متر بود، در هر سلول ۱۲ نفر را قرار دادند. ده روز نه میتوانستیم بنشینیم نه بخوابیم که به نوبت میخوابیدیم یا حتی ایستاده میخوابیدیم.
این آزاده ادامه داد: ما جز اولین اسرای ایران بودیم. یکم مهرماه سال ۵۹ اسیر شدیم و یک پادگان مخروبهای بود که روزهای اول و سالهای اول به هر شکلی که بود شکنجه میشدیم.
وی افزود: گاهی در را باز میکردند و یک تونل از افراد عراقی درست میشد و در این مسیر با تفنگ و هر وسیلهای که داشتند اسرا را مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
آن روزهای اول زجرآور بود، نماز جماعت به کل ممنوع بود
رحیمی گفت: آن روزهای اول زجرآور بود، نماز جماعت به کل ممنوع بود و ما را به عنوان مسلمان قبول نداشتند. من از سه سالگی به قرآن علاقه داشتم و از هفت سالگی حافظ قرآن بودم. در دوران اسارت با صوت قرآن میخواندیم، با اذان گفتن و دعا و قرآن خواندن اعلام میکردیم ما هم مسلمان هستیم.
این آزاده هشت سال دفاع مقدس خاطرنشان کرد: افراد مختلفی اعم از بسیجی، سپاهی، غیر نظامی در آن زمان اسیر شده بودند. در آن زمان که من قرآن تلاوت میکردم، آنها از تلاوت من تعجب کرده بودند و من هم تعجب کرده بودم، مثل این بود که تا حالا قرآن گوش نکردند.
وی ادامه داد: نذری کردم که اسارت چقدر طول میکشد آیا برمی گردیم یا نه، در عالم خواب یک سیدی را دیدم که میگفت در این ده سال باید این کارها را انجام دهیم و به بچهها گفتم ما ده سال اسیر هستیم. سال دهم اسارت حتی زمانی بود که دو سال بعد از جنگ بود و عراق به کویت حمله کرد و از همه جا ناامید بودیم، ۲۵ مرداد ۶۹ اعلام کردند اسرا آزاد میشوند.
رحیمی گفت: در این ده سال فقط آسمان را دیده بودیم، یک قلعهای بود که فقط یک زمانی بیرون بودیم و بعد داخل آسایشگاه ۱۰۰ نفره میشدیم و هیچگونه امکاناتی نداشتیم، نه حمام نه آب گرم.
وی افزود: حدود ۲۸ نفر از ما را به موصل تبعید کردند، افرادی که کارهای فرهنگی و سیاسی میکردند اینجا اعزام میشدند که شکنجههای بدتری میشدیم.
رحیمی گفت: به یکی از عراقیها که احساس خوشحالی میکرد از آزادی ایرانیها گفتم که شما هم آزاد میشوید ولی منتظر بدترین عقوبت باشید و بعدها داعش در یکی از شهرهایی که اسرای ایرانی هشت سال دفاع مقدس بودند حمله کرده بود.
وی در ادامه صحبتهای خود به کربلا اشاره کرد و گفت: در این ده سال خیلی دوست داشتیم به کربلا برویم و میگفتیم حداقل نتیجه اسارت رفتن ما کربلا باشد برای ما بس است. البته اگر کسی میخواست او را به کربلا میبردند، اما با تبلیغات. به جز دو سه نفر که جاسوسی میکردند بقیه نمیرفتند.
وی ادامه داد: یک زمان افسری همه را جمع کردند و یک ساعت سخنرانی کرد و بعد گفت میخواهند همه ما را کربلا ببرند. جالب بود که یک صدا همه دو هزار نفر در اردوگاه گفتند که نمیروند. افسر تعجب کرد. بعد از ۲۵ روز یک تعهد کتبی گرفتیم که بدون حضور خبرنگار و فیلمبردار و عکاس میرویم. ۲۰ دقیقه وارد حرم میشدیم.
این آزاده گفت: در حرم حضرت علی (ع) غذای دلنشینی خوردیم، بعد در یک صف نشستیم و بعد تمام کبوترهای حرم پشت سر ما نشستند، زمانی که تا در حرم بیرون میرفتیم این کبوترها پشت سرما آمدند. مشخص بود که این کبوترها ماموریتی دارند.
وی ادامه داد: زمانی که میخواستیم سوار اتوبوس شویم دیدیم عکس صدام به جلوی شیشه نصب شده است و هیچ کدام از اسرا وارد اتوبوس نشدند تا این عکس را بردارند. یکی از افسرهای عراقی که مرید صدام بود، در حال برداشتن عکس، عکس پاره شد و حکم پاره شدن عکس صدام اعدام بود.
وی ادامه داد: در آن لحظه رئیس استخبارات منطقه رسید و عکس پاره شده را دید. پرسید چه کسی عکس را پاره کرده و عراقی ها، چهار نفر از اسرای ما را نشان دادند که اینها عکس را پاره کردند و این چهار نفر سه ماه زیر شکنجه عراقیها بودند.
تهیه و تنظیم: ندا دهقانی زاده
انتهای پیام/