شهید «معصومه کرباسی» که بود؟

«معصومه کرباسی» تنها بانوی ایرانی شهیده راه قدس و مقاومت است که سال ۲۰۰۶ پس از ازدواج با همکلاسی لبنانی خود به این کشور مهاجرت کرد و چند روز قبل به همراه همسرش در دفاع از محور مقاومت به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۷۰۰۱۹۳
تاریخ انتشار: ۰۱ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۷ - 22October 2024

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، معصومه کرباسی (آرزو) سال ۱۳۵۹ در شیراز دیده به جهان گشود. فرزند حاج حسین کرباسی از اصحاب مسجد النبی شیراز و از مهندسان برجسته سازمان جهاد کشاورزی بود. وی فارغ التحصیل رشته مهندسی کامپیوتر دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز و از فعالان فرهنگی و رسانه‌ای و از نخبگان برنامه نویسی در این دانشگاه بود. معصومه سال ۱۳۸۲ با همکلاسی لبنانی خود دکتر رضا عواضه ازدواج کرد و به همراه همسرش در سال ۱۳۸۳ به لبنان رفت و در آنجا به حزب الله لبنان پیوستند.

وی در خانواده‌ای قرآنی پرورش یافت و مادر فداکار پنج فرزند بود. سال‌ها با راه اندازی کانون‌ها، مجالس فرهنگی و دینی با نگاهی امتی به مباحث جهان اسلام، هم اسطوره مقاومت شد و هم به آرزوی خود که بار‌ها به خانواده اش گفته بود، رسید.

رضا در بیروت مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته کامپیوتر اخذ کرد و برای ادامه تحصیل به تهران آمد و از دانشگاه امیرکبیر موفق به دریافت مدرک دکتری شد. وی از نخبگان امنیت سایبری حزب الله بود و تا آخرین لحظه در کنار حزب الله و همراه همسرش با رژیم غاصب صهیونیستی مبارزه کرد.

شهید «معصومه کرباسی» که بود؟
شهیده کرباسی به همراه همسر و فرزندانش

پهپاد ارتش تروریستی روز شنبه ۲۸ مهر به طور هدفمند یک خودرو در شهر جونیه را تعقیب می‌کرد، خودرویی که سرنشینانش کرباسی و همسرش عواضه بودند. خودرو در حال حرکت بود که پهپاد رژیم صهیونیستی به سمت آن موشکی پرتاب کرد، اما به گوشه ماشین برخورد کرد و صدمه‌ای به سرنشینانش وارد نشد. عواضه خودرو را متوقف کرد. کنار اتوبان ایستاد، پیاده شد و دست همسرش را گرفت تا گوشه‌ای پناه بگیرند. سرنشین‌های خودرو‌های دیگر هم پیاده شدند، اما انگار هدف‌های پهپاد مشخص بودند. موشک دوم هم شلیک شد و زوج ایرانی_ لبنانی به شهادت رسیدند.

** آرزوی معصومه شهادت بود

نرجس عباس‌آبادی یکی از دوستان شهیده کرباسی گفت: سال ۲۰۰۶ که جنگ در لبنان شروع شد معصومه تازه به لبنان آمده بود آرزوی او شهادت بود. گاه‌گاهی هم این آرزوی شیرین را به زبان می‌آورد، مثلاً سال ۲۰۰۶ در برابر اصرار‌های خانواده و اطرافیان که از او می‌خواستند به ایران برود، می‌گفت «همین‌جا می‌مانم، کنار مردم لبنان مقاومت می‌کنم و اگر قسمتم بود شهید می‌شوم.» پای حرفش هم ماند، تا روز آخر جنگ در لبنان بود و ترجیح داد آوارگی را به جان بخرد، اما کنار مردم باشد. علاوه بر خودش و همسرش باکی نداشت اگر پنج فرزندش هم در این مسیر مقدس فدایی شوند. همیشه می‌گفت «فرزندانم تقدیم به مقام معظم رهبری هستند.» بسیار مؤمن و ولایتی بود. هر جا حرفی از کار فرهنگی می‌شد معصومه اولین نفر آنجا حاضر می‌شد. زیاد می‌شنیدم که لبنانی‌ها را تشویق به یادگیری زبان فارسی می‌کرد. می‌گفت «زبان فارسی، زبان انقلاب و جمهوری اسلامی است.»

وی افزود: هر هفته معصومه را در مراسم دعای کمیل می‌دیدم. آخرین بار این مراسم قبل از شهادت ابراهیم عقیل و حمله به ضایحه برپا شد. آن روز معصومه مثل همیشه سر حال نبود، صورت مهربان و پر انرژی‌اش رنگ دلهره داشت و نگران مردم لبنان بود. می‌گفت «حالا مردم لبنان باید دوباره خانه‌هایشان را رها کنند و آواره شوند. خانه‌هایی که ۱۸ سال برایش زحمت کشیده‌اند، اما می‌دانم آن‌قدر قوی هستند که هر چه که بشود می‌گویند فدای سر سید سیدحسن نصرالله که شهید شد».

شهید «معصومه کرباسی» که بود؟
شهیده کرباسی و همسرش

حسین کرباسی پدر شهیده معصومه کرباسی گفت: بازگشت همه به سوی خداست، اما اینکه چگونه و با چه توشه‌ای به سوی خدا پرواز کنیم، مهم است. خدا را شاکر هستم که این توفیق را به من داد تا امانتی را که نزد من داشت آنگونه که مورد قبول درگاه الهی است به سویش بازگردانم. دخترم معصومه و داماد عزیزم هر دو هدیه ناقابل را تقدیم به امام زمان (عج) و حضرت زهرا (س) و سایر ائمه اطهار کردیم و امیدواریم این هدیه قابل پذیرش باشد.

وی افزود: دخترم از کودکی علاقه به عرفان داشت و فرد بسیار مذهبی بود. زمانی که درباره ازدواجش با من صحبت کرد، گفت می‌خواهد با کسی ازدواج کند که باعث رشد او شود. از موقعیت سیاسی لبنان با خبر بودم به او هشدار دادم که لبنان مرتب زیر موشک است، اما او گفت «می خواهم با رضا ازدواج کنم.»

کرباسی ادامه داد: چند روز قبل از شهادت دخترم، به او گفتم به ایران بیا که آنجا خطرناک است گفت «می خواهم در کنار همسرم باشم» آخر هم در کنار هم به لقاء الله پیوستند.

وی افزود: معصومه بسیار درس خوان بود و بعد از فارغ التحصیلی به لبنان رفت. ابتدا در یک شرکت کار کامپیوتری انجام می‌داد. آنقدر کارش را به خوب انجام می‌داد که به او مرخصی نمی‌دادند. او در کار‌های فرهنگی و بحث مهدویت بسیار فعال بود و گروه‌های مهدویت تشکیل داده بود. در کنار آن هم در بحث مقاومت فعال بود و می‌گفت «بابا جان دعا کن شهید شوم».

منبع: ایرنا

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار