حضور مستقیم بچه‌های مسجد در جبهه

بعد از فداکاری و پیروزی نمایان نیرو‌های بومی و بچه‌های مسجد آبادان در ذوالفقاری، حضور مستقیم در جبهه هم جزو وظایف نیرو‌های مسجدی قرار گرفت و در جلسه‌ای که علی زارعی، از شورای فرماندهی سپاه آبادان با نمایندگان مساجد داشت، این موضوع را به آنان ابلاغ کرد.
کد خبر: ۷۰۵۲۸۱
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۰ - 13November 2024

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، نخستین کسانی که بیشتر از همه ملت ایران طعم تلخ جنگ و تجاوز به سرزمین و خانه و کاشانه خود را چشیدند، مردمانی بودند که در مناطق مرزی و هم‌جوار با عراق ساکن بودند.

حضور مستقیم بچه‌های مسجد در جبهه

ازجمله شهر‌هایی که در آغاز جنگ هدف تاخت‌وتاز دشمن بعثی قرار گرفت؛ شهرآبادان بود؛ اما دراین‌بین مقاومت و ایستادگی مردم و به‌ویژه جوانان و بچه مسجدی‌های محله‌های شهرآبادان در برابر تجاوز دشمن، خاطراتی ارزشمند و ماندگار را بجای گذاشته است که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس را بر آن داشته تا همزمان با ایام شروع جنگ تحمیلی هشت‌ساله رژیم بعثی علیه ایران، در چند شماره این حوادث و اتفاقات را منتشر کند:

بعد از فداکاری و پیروزی نمایان نیرو‌های بومی و بچه‌های مسجد آبادان در ذوالفقاری، حضور مستقیم در جبهه هم جزو وظایف نیرو‌های مسجدی قرار گرفت و در جلسه‌ای که علی زارعی، از شورای فرماندهی سپاه آبادان با نمایندگان مساجد داشت، این موضوع را به آنان ابلاغ کرد.

نیرو‌های مسجد طالقانی هم که آن موقع در مسجد علی بن ابی‌طالب (ع) مستقر بودند، همراه با بچه‌های مسجد امیرالمؤمنین (ع)، واقع در لین ۱ احمدآباد، در جبهه مدن، وظیفه پدافندی را به عهده گرفتند.

اواسط آبان ۱۳۵۹ بود که عنایت برای انجام هرچه بهتر این مأموریت، بچه‌ها را به سه گروه چهار نفره تقسیم کرد. در هر گروه یک نفر سربازی رفته از مسئولان مسجد حضور داشت. هر بار، یک گروه چهار نفره از مسجد امیرالمؤمنین (ع) به آنها ملحق می‌شد و این هشت نفر دو روز در جبهه مشرف‌به روستای مدن حضور داشتند.

آنها از اروسیه به احمدآباد، از آنجا و از کنار مسجد امام حسن (ع) به سمت محله کارون، از آنجا به تانکی ابوالحسن و بعد به لب شط می‌رفتند.

از لب شط معمولاً با قایق موتوری عمو شولی یا طهران عبودزاده یا زال بهبهانی، به آن‌طرف شط می‌رفتند. اگر آنها نبودند، یا در مسجد منتظرشان می‌ماندند یا با بلم‌های ماهی گیران و ساکنان بومی می‌رفتند.

در آن‌طرف شط هم دوباره پیاده به انتهای نخلستان راه می‌افتادند و در آنجا پست عوض می‌کردند. تفنگ‌های ژ ۳ و تسلیحات و نارنجک و بقیه وسایل را تحویل می‌گرفتند و نگهبانی را شروع می‌کردند.

در سمت چپ آنها، نیرو‌های مسجد عرب‌ها و کمی جلوتر از آنها بچه‌های مسجد فاطمیه مستقر بودند. در سمت راستشان هم با کمی فاصله نیرو‌های ژاندارمری، نیرو‌های سرهنگ کهتری و نیرو‌هایی از ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران و فداییان اسلام حضور داشتند.

در روز، نگهبانی یک نفره بود. نگهبانی در شب دو نفره بود که از هر مسجد یک نفر انتخاب می‌شد. یک پاس‌بخش هم کنار آنها می‌ایستاد که همان فرد سربازی رفته بود.

نگهبان‌ها بیشتر بالای سنگر می‌ایستادند و مراقب تپه‌های مدن بودند که محل استقرار دیدبانان و پیش‌قراولان نیروی مخصوص ارتش عراق بود. جلو آن خاک‌ریز بزرگ عراقی‌ها قرار داشت که از مدن تا کارون در پشت تپه‌ها به شکل یکسره ساخته‌شده بود.

پاس‌بخش به‌طور مخفیانه مراقب پشت سر بود؛ چون هم خطر گشتی عراقی‌ها وجود داشت و هم احتمال حضور ستون پنجم.

سنگر‌ها ها را کنار جاده و به هم چسبیده درست کرده بودند. سنگر‌ها در واقع دو حفره با دو دهانه در داخل زمین بودند که کمی هم ارتفاع داشتند. بعد با استفاده از چوب، سف، جالی، فنت و خاک، برای سنگر‌ها سقف ساخته بودند.

سنگر‌ها جز دهنه ورودی منفذ دیگری نداشتند و همه باید سینه‌خیز به داخل آن می‌رفتند. تا باران می‌گرفت، اگر فوری جلو آب را نمی‌گرفتند، داخل سنگر پر از آب می‌شد. فضای داخل سنگر‌ها کوچک بود و وقتی همه بچه‌ها برای خواب شب جمع می‌شدند، دیگر جایی برای تکان خوردن نمی‌ماند.

چون سنگر‌ها نزدیک جاده بودند و در شب هیچ دیدی وجود نداشت، یکی از بچه‌ها قوطی‌های خالی را به سیم‌های موشک تاو بست تا با استفاده از آنها در جلو سنگر موانعی ایجاد کند و اگر کسی از آن سمت به سنگر‌ها نزدیک شد، سرو صدا شود و نگهبان‌ها متوجه شوند.

در شب هیچ صدایی از جاده شنیده نمی‌شد؛ اما به‌محض روشن شدن هوا، تردد مردم هم شروع می‌شد. آنها هنوز در حال ترک شهر بودند و با هر وسیله‌ای که می‌شد، حتی با موتورسیکلت به سمت قفاص می‌رفتند تا از آنجا به سه‌راه شادگان و بعد به ماهشهر یا اهواز بروند.

بعضی از مردم حین عبور، برای بچه‌ها دست تکان می‌دادند یا سرعتشان را کم می‌کردند و خسته نباشید می‌گفتند. بعضی‌هایشان هم می‌ایستادند تا ببینند اگر کاری از دستشان برمی‌آید، کمک کنند.

بچه‌های مسجد از مردم خواهش می‌کردند نایستند و به‌آرامی بروند و گردوخاک هم نکنند. چون ممکن بود جایشان لو برود و عراقی‌ها آنها را هدف بگیرند.

گاهی خودرو‌های نظامی که به سمت جبهه‌های پایین‌تر یا ماهشهر می‌رفتند، از کنار سنگر‌ها می‌گذشتند و عصر هم موقع برگشت، تدارکاتی به بچه‌های مسجد می‌دادند.

تهیه غذا همیشه یک مشکل اساسی بود. بچه‌ها برای ناهار و شام باید منتظر می‌ماندند تا از مسجد امام حسن عسکری (ع) برایشان غذا بیاورند. گاهی هم مجبور بودند خودشان با قایق‌های ماهی گیری به آن‌طرف بهمنشیر بروند و غذا بگیرند. تهیه آب راحت‌تر بود؛ چون از آب رودخانه استفاده می‌کردند.

منبع:

علیرضا فخارزاده، سعیده سادات محمودزاده حسینی، بچه‌های مسجد طالقانی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۸۳، ۱۸۴، ۱۸۵، ۱۸۶، ۱۸۷

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها