به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اردبیل؛ کتاب «تپه انگشتی» مجموعه خاطرات جانباز «محمد نعمت زاده» که به نویسندگی «کریم فیضی» توسط انتشارات «ساوالان ایگیدلری» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب آمده است:
تقریبا یک ساعت و نیم در راه بودیم. ساعد دو و سی دقبقه عصر به پادگان سراب رسیدیم. در ورودی پادگان، نیم ساعت ما را نگه داشتند. اولش قبولمان نمیکردند. سربازان قبلی هنوز در داخل پادگان بودند و میخواستند آنها را جا به جا کنند. بعد از نیم ساعت ما را از اتوبوس پیاده کردند و با همان لباس شخصی فرستادند داخل پادگان. چند ساعتی در نمازخانه ماندیم و بعد از آن ما را فرستادند به آسایشگاه ها. تمام تختهای آسایشگاهها دو طبقه بد و در هر آسایشگاه پنحاه ننفر میگرفت.
حدود پهل دقیقه روی تختهای آسایشگاه دراز کشیدیم و با همدیگر گفتیم و خندیدیم. بعد از آن ما را برای تحویل گرفتن لباسهایمان به جلوی انباری بردند. در انباری رو به آسایشگاه باز میشد. ما را جلویش به صف کردند. لباسهای کهنه و از جبهه برگشته را هم آنجا نگه داری میکردند. از جلوی انباری که رد میشدی بوی بدی آدم را اذیت میکرد. به هر کداممان یک پاکت نایلونی دادند که داخل آن شلوار، زیرشلوار، پیراهن، کلاه، پوتین و کمربند بود. اولین روزمان بود و نظم و ترتیب حالیمان نبود. گروهبانی ترکه به دست بین صفها راه میرفت و هرکس را که شلوغ میکرد یا نظم صفها را به هم میریخت، با ترکه میزد. هر کس لباسش را میگرفت برمی گشت آسایشگاه. ساعت پنج عصر لباسهایمان را تحویل گرفتیم و پوشیدیم. یا تنگ بود یا گشاد. کمتر کسی لباسش به تنش جور بود. بعضیها با همدیگر عوض کردند تا اندازه شان باشد. یک روز مرخصی دادند تا لباسهایمان را مرتب کنیم و برگردیم.
انتهای پیام/