گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس- رسول حسنی؛ افغانستان بهدلیل قرارگرفتن در مسیر جاده ابریشم محل پیوندگاه تمدنهای بزرگ جهان بوده و یکی از مهمترین مراکز بازرگانی عصر باستان به شمار میرفتهاست. این موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی افغانستان در شکل دادن موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ همچون ایران در این کشور نقش مهمی داشتهاست. از عصر پارینه سنگی و طی دورههای تاریخی، مردم افغانستان، یا همان ایرانیان شرقی باستان، جایگاه عمدهای در معرفی و گسترش ادیان جهانی و نقش مهمی در بازرگانی و دادوستد داشته و گهگاه کانون مسلط سیاسی و فرهنگی در آسیا بودهاند.
این کشور به دلیل شرایط سیاسی که از حمله شوروی به این کشور دچار بحران های متعددی بوده، نتوانسته در ادبیات به جایگاهی که باید برسد.
ادبیات افغانستان مثل مردم این سرزمین قربانی جنگ طلبیها و اختلاف افکنیها است. شعر افغانستان در غربت در حالی که هویت خود را حفظ کرده داری چهرهای آشنا است. زبان فارسی که در اکثر این کشور با آن تکلم میکنند به دلیل اشتراکاتش با ایران همچنان هویت خود را حفظ کرده است و مضامین شاعران معاصر ایران را میتوان در اشعار شاعران افغانی مشاهده کرد.
برای نمونه می توان به محمدکاظم کاظمی اشاره کرد. او در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از اتمام دوره دبیرستان، کارشناسی خود را رشته مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ فعالیتهای ادبیاش را آغاز کرد و آن را تا دهه هفتاد ادامه داد. انتشار مثنوی «بازگشت» در فروردین ۱۳۷۰ مایه شهرت او شد.
او علاوه بر سرایش شعر، در زمینههای آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجرین افغان در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابهایی در زمینه زبان و ادبیات فارسی فعالیت کرده است. عضویت در هیئت تحریر فصلنامههای «در دری» و «خط سوم» و عضویت در مؤسسه فرهنگی در دری از دیگر فعالیتهای او بوده است.
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
وزن آشنای این شعر و نیز استفاده از کلمات روزمره مثل قلک و عروسک و همسایه و همچنین ساده و روان بودن این شعر و موارد مشابه، یادآور زبان ساده قیصر امین پور و سلمان هراتی و بعضی از اشعار محمدعلی بهمنی است.
گذشته از این، مضمون مهاجرت و غربت در حال و هوای شاعران این سرزمین قابل بازیابی است. گذشته از موارد فوق ادبیات پایداری که در ایران در خلال دفاع مقدس شکل گرفت نمودش را در شعر کاظمی به روشنی میبینیم
و آتش چنان سوخت بال وپرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه خاطراتت
دلم گشت هر گوشه سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی هم سنگرت را
همان دستمالی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه تنها نهادی
مرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال میسوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی سرت را
کجا میروی ای مسافر، درنگی
ببر با خودت پاره دیگرت را
زبان نمادین شعر آن را به عنوان یکی از شاهد مثالهای غزل معاصر تبدیل کرده تا جایی که این شعر در یکی از کتابهای درسی ایران به چاپ رسیده است.
جهان شعر افغانستان نیازمند حمایت نهادهای فرهنگی این کشور است. اما در این زمانه که افغانستان هنوز درگیر اختلافات قومی است نهادهای فرهنگی ایران مثل انجمنهای شعری باید این شاعران را به عنوان سفیران فرهنگی پذیرا باشند و در نشر اشعار آنان بکوشند. حمایت از شاعران افغانستان، تنها حمایت از یک کشور جنگ زده نیست. ما با حمایت از ادبیات افغانستان به رشد و بالندگی زبان فارسی کمک کردهایم؛ علاوه بر زبان اعتقادات دینی مشترک نیز از این رهگذر تقویت خواهد شد.