مادرانه‌های جنگ به روایت فرزند3- راوی کتاب لشکرخوبان:

مادرم رختخواب مجروحیتم را متبرک می‌داند

مادرم گفت "پسرم آن ملافه و تشک‌هایی را که در زمان مجروحیت از آنها استفاده می‌کردی را شسته و تمیز کردم و متبرکا آن را نگه داشتم." خجالت کشیدم و گفتم "مادر چرا آنها را نگه داشتی؟" جوابی داد که هنوز هم از درک عظمت مادر عاجزم، گفت "پسرم خون رزمنده در آنها بود و آن برایم ارزشمند است. یادگاری نگه داشتم."
کد خبر: ۸۷۹۳۸
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۷ - 19June 2016

مادرم رختخواب مجروحیتم را متبرک می‌داند

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، بی تردید مهر مادری معجزه بیبدیل خلقت است. مهم نیست که فرزند در چه شرایط و چه سنی باشد. از بدو تولد نوزاد، مهر مادری همراه اوست. دوران دفاع مقدس نیز از این امر مستثنا نبود. خبرگزاری دفاع مقدس در نظر دارد این بار مهر مادر را از زبان رزمندگان روایت کند.

مهدی قلی رضایی راوی کتاب لشکر خوبان و از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات لشکر 31 عاشورا  به روایت خاطرهای از مجروحیت خود در عملیات کربلای 5 و پرستاری مادرش پرداخت. در ادامه ماحصل گفت و گو را می خوانید.

***

در عملیات 5 مجروحیت شدیدی داشتم. بعد از یک ماه از بیمارستان به خانه آمدم. از ناحیه لگن زخم عفونی عمیقی داشتم که به خاطر ترشحات بوی بدی میداد. رودههایم را 30 سانت کوتاه، طحال را درآورده و سینهام را عمل کرده و پای چپم کاملا از کار افتاده بود. تقریبا شبیه اسکلت انسان بودم. از وزن هفتاد کیلو به چهل کیلو رسیدم. بیچاره مادرم باید از من در خانه پرستاری میکرد.

عفونت لگنم آنقدر شدید بود که مادرم تشکهای کوچک درست کرده و هر سه ساعت که کل تشک از عفونت خیس میشد، آن را تعویض میکرد. گاها چسب گلستومی باز میشد که این کار باعث نجس شدن تشک و لباسم میشد. مادرم به سرعت لباسهایم را عوض میکرد و عطر خوشبویی به من میزد تا از این وضعیت ناراحت نشوم.

هوای بهمن ماه به شدت سرد بود. مادرم در آن سرما لباس و رختخوابم را در حیاط میشست. شاید در روز بیش از سه بار این کار تکرار میشد. کارهای خانه و پخت و پز هم به این کارها اضافه کنید.

زمانی که برای انجام کارهای شخصیم میآمد شرم داشتم اما لحظهای از ابراز محبت مادریاش دریغ نکرد. زخمهایم خونریزی داشتند. آن زمان امکانات طوری نبود که از بنیاد به پانسمان بیایند. یک نفر پانسمانچی در محل داشتیم که او به منزل ما میآمد. هر تعویض پانسمان صد تومان هزینه داشت. گاهاً در روز دو بار پانسمان میشدم. آن زمان هزینه پانسمان برای ما زیاد بود.

پس از بهبودی به جبهه برگشتم. سال 71 که نخستین فرزندم به دنیا آمد. مادرم برای او تشک و لحاف درست کرد. در آن روز مادرم گفت "پسرم آن ملافه و تشکهایی را که در زمان مجروحیت از آنها استفاده میکردی را شسته و تمیز کردم و متبرکا آن را نگه داشتم." خجالت کشیدم و گفتم "مادر چرا آنها را نگه داشتی؟" جوابی داد که هنوز هم از درک عظمت مادر عاجزم، گفت "پسرم خون رزمنده در آنها بود و آن برایم ارزشمند است. یادگاری نگه داشتم."

نظر شما
پربیننده ها