شاه گریخت تا از خیل ناگفته‏‌ها چشم بپوشد/ فرار بهتر از مرگ تدریجی

شاه فرار کرد تا از خیل ناگفته‏‌ها چشم بپوشد، از میدان گریخت تا به یکباره شاهد سقوط مجسمه فولادینش نباشد و هویت آمریکایى‌ساز خود را فنا شده نبیند.
کد خبر: ۹۵۲۲
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۲ - ۰۹:۵۸ - 15January 2014

شاه گریخت تا از خیل ناگفته‏‌ها چشم بپوشد/ فرار بهتر از مرگ تدریجی

خبرگزاری دفاع مقدس: ایران تاریخی دارد به قدمت و بزرگی خودش، به بزرگی مردمانش، تاریخی که برگ برگ آن زرین است و مایه افتخار، گویی خداوند نظری خاص به این خطه از کره خاکی دارد و سایه حجتش بر آن مستدام است.

۲۶ دى ماه ۱۳۵۷ یکی از ماندگارترین روزها در این تاریخ پرافتخار است، روزی که یادآور حادثهاى شگرف در ایران، منطقه و جهان است. آنجا که ظلم و بیداد خود به مسلخ مجازات مى رود و عدل و داد در گستره تاریخ عرض اندام مىکند.

شاه پهلوی در آن زمان و با توجه به حجم تظاهرات میلیونى در سراسر کشور دیگر راهى براى مقاومت در خود ندید و مرگ تدریجى حکومتدارى خود را با فرار از کشور، به نابودى یکباره به دست مردم و انقلابیون ترجیح داد.

شکل گیری و گسترش نهضت اسلامی، هماهنگی قیامهای مردمی به رهبری امام خمینی (ره)، برگزاری مراسم ختم و چهلم شهیدان در شهرهای مختلف، کشتار ۱۷ شهریور و اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت، کنترل امنیت کشور را از دست نیروهای رژیم خارج کرده بود.

شاه پس از عدم موفقیت دولت نظامی «ازهاری» (نخست وزیر وقت) در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصابها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، به رهبران جبهه ملی روی آورد. پس از ناکامی جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی و ازهاری در مهار کردن امواج خشم و نفرت عمومی مردم در جریان نهضت اسلامی، شاه آخرین تیر خود را رها کرد و سعی کرد با انتخاب یکی از اعضای جبهه ملی که به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند. به همین جهت شاپور بختیار به شرط گرفتن اختیارات کامل و خروج شاه از کشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت، نخست وزیری را پذیرفت.

در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷، شاه به همراه همسرش، ایران را به مقصد مصر ترک کرد، در حالی که حتی نزدیکترین حامیان از پذیرفتن او امتناع کردند.

پس از فرارشاه، ملت با آمدن به خیابانها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی، این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و این زمانی بود که رژیم پهلوی پس از ۵۰ سال حکومت استبدادی، روزهای پایانی عمر خود را سپری میکرد، چنانکه در کمتر از یک ماه پس از فرار شاه، طومارعمر ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران درهم پیچیده شد.

دراین ایام، انقلاب مردمى ایران وارد عرصه جدیدى شده بود. شهرهاى مختلف ایران محل تجمع میلیونى انقلابیون بود. دولتمردان حکومت شاهنشاهى به هر درى مى زدند تا امواج خروشان مردمى را آرام کنند و قدرت خود را بازیابند. عمال حکومتى براى حفظ هویت رژیم حاضر به دادن امتیازات سیاسى و مذهبى مختلفى به انقلابیون شدند تا حاکمیت سیاسى و نظامى خود را حفظ کنند، اما مردم کمر به همت حذف رژیم پهلوی بسته بودند و جز به نابودى کامل آن رضایت نمى دادند.

دهه ۵۰ را به واقع مى توان سال هاى بحران حکومت پهلوی قلمداد کرد. در این سالها حکومت و در راس آنها شاه تصمیماتی را اتخاذ کردند و نیز با چالشهایی روبرو شدند که علاوه بر اینکه موقعیت و جایگاه رژیم را در منطقه و جهان، به ویژه نزد اربابان و صاحب اختیاران خود خدشه دار کردند، موجب شدت گرفتن موج اعتراضات و مخالفتهای مردمی نیز شدند.

برخی از چالشهایی که حکومت پهلوی در سالهای پایانی عمر سیاسی خود با آن مواجه شد را شاید بتوان اینچنین برشمرد؛

۱- تشدید مخالفتها و تظاهرات ضدحکومتى، تقریباً در تمام شهرهاى کشور
۲- سرکوب نابخردانه مخالفان توسط ارتش و تشکیل دولت نظامى
۳- مخالفت علنى رژیم با اسلام و روحانیت و ترویج اسلامزدایى در کشور
۴- فساد اقتصادى و اخلاقى در دربار و حیف و میل بیت المال
۵- افزایش چهار برابرى قیمت نفت و عدم مدیریت صحیح این درآمد و هزینه آن در تشریفات غیرضرورى
۶- کارشکنى هاى کشورهاى عربى در مرزها به ویژه عراق و امارات
۷- جدا شدن بحرین از ایران و پیامدهاى حاصل از مخالفت با این قضیه
۸- جنگ اعراب و رژیم صهیونیستى و پیامدهاى سیاسى و اقتصادى آن در منطقه
۹- تغییر مبدا تاریخ از هجرى به شاهنشاهى
۱۰- تغییر و تحول در آمایش سیاسى امریکا با روى کارآمدن کارتر.

راهکارهاى رژیم براى مقابله با چالشها

راهکار نظامى

شاید مخربترین و ناکارآمدترین حربه اى که رژیم جهت کنترل اوضاع به کار بست و اثراتى کاملاً معکوس داشت، همین ابزار نظامى بود. رژیم با تشکیل دولت نظامى و سپردن رأس حکومت در دستان یک نظامى افراطى (ازهارى) سعى در کنترل اوضاع و سرکوب مخالفان داشت، اما نتیجه کاملاً معکوس بود و نه تنها اعتراضات و مخالفتها سرکوب نشدند، بلکه دامنه آنها گسترده تر شد و شهرهاى بیشترى را درگیر نمود.

تقویت بنیه نظامى و تبدیل شدن ایران به ژاندارم نظامى منطقه از طرح هاى دولتمردان امریکایى و تشکیل دولت نظامى نیز پیشنهاد آنان بود.

راهکار سیاسى

رژیم براى برون رفت از گرداب چالش هاى سیاسى، نیازمند برقرارى فضاى باز سیاسى بود تا مدتى هر چند کوتاه و مقطعى جو حاکم بر اوضاع سیاسى را آرام کند. بنابراین دستور شکل گیرى احزاب مختلفى را داد.

احزابى که در رأس اکثر آنها گزینه هاى انتخابى قرار داشتند. رژیم دست به دامان ملى گرایان شد و از آنان جهت کنترل اوضاع کمک خواست که افرادى چون آموزگار و بازرگان و در نهایت بختیار با رژیم همکارى کردند و تشکیل کابینه دادند، اما دیگر کار از کار گذشته و حکومت نابخردانه نظامى کار خود را کرده بود.

راهکار اقتصادى


جنگ اعراب و رژیم صهیونیستى و تحریم نفتى اروپا از طرف اعراب، افزایش قیمتى حدوداً چهار برابرى نفت ایران را به همراه داشت. رژیم از این فرصت استفاده نمود و بسیارى از زخم هاى حکومتى و اقتصادى خود را ترمیم نمود و توانست بدهکارى هاى مالى و پولى خود را تا حدودى رفع نماید و از بار چالش هاى اقتصادى تا حدودى بکاهد.

 اما این فرصت نیز به درستى مدیریت نشد و در کوتاه مدت خود به چالشى در کشور تبدیل شد و استفاده هاى سوء درباریان از این درآمدها، اعتراضات فراوانى را به همراه داشت. عدم مدیریت صحیح اقتصادى درآمدهاى کسب شده، بارى را از اوضاع نابسامان اقتصادى و فقر و بیکارى جامعه ایرانى کم نکرد و اختلاف و تضاد طبقاتى همچنان برقرار بود.

راهکار مذهبى

رژیم که در مقاطع مختلفى به مبارزه علنى علیه اسلام و روحانیت روى آورده بود، در سال هاى پایانى حکومت خود به این نتیجه رسید که مقاومت در برابر اعتقادات دینى و مذهبى ملت، مساوى با نابودى است. بنابراین تغییر رویه داد و چهرهاى دینى و مذهبى به خود دادند.

شرکت در مراسم مذهبى از جمله عزادارى هاى تاسوعا و عاشوراى حسینى و حضور در مکان هاى مذهبى و زیارتگاهها و ملاقات با مراجع و روحانیت مبارز، از جمله راهکارهاى مذهبى رژیم جهت آرام نمودن اعتراضات ملت و روحانیت بود. اما دیگر چهره ضد دین و اسلام ستیز حکومت پهلوى براى همگان آشکار شده بود و رژیم با این ترفندها راه به جایى نمى برد.

و در نهایت، فرار


رژیم زمانى که در حل بحران و چالش هاى موجود ناتوان ماند و به بن بست سیاسى رسید و مرگ تدریجى حکومت خود را دید، چاره را در آن دانست تا میدان را به طور مقطعى خالى و به نوعى حفظ آبروى سیاسى و حکومتى کند.

اما شاه فرارى دیگر توان فیزیکى و روحى مقابله با امواج خروشان انقلابى ملت را نداشت و مطمئن بود که با فرار او حکومت شاهنشاهى براى همیشه از صفحه تاریخ این کشور محو خواهد شد.

شاه فرار کرد تا از خیل ناگفتهها چشم بپوشد. از میدان گریخت تا به یکباره شاهد سقوط مجسمه فولادینش نباشد و هویت امریکایى ساز خود را فنا شده، نبیند. ناتوانى جسمى را بهانه کرد تا ضعف مدیریتى و حکومتى خود را پوشش دهد و هیمنه شاهنشاهى خود را حفظ نماید.

فرار شاه یک بازى سیاسى بود که رژیم براى آرام نمودن اوضاع و کنترل بازى حریف طرح ریزى نموده بود و مى خواست از این طریق فرصت تجدید قوا را براى خود فراهم نماید. غافل از اینکه طرف مقابل آمده بود تا کار را یکسره کند. طراحان این بازى شناخت کافى از مردم نداشتند و شاخصه هاى انقلابى و دینى آنها را درک نمى کردند. نتیجه این بازى، آنان را کاملاً غافلگیر نمود و در نهایت زمینه ساز پیروزى نهایى انقلاب اسلامى ایران شد.

نظر شما
پربیننده ها