آغاز جنگ یکی از حساسترین زمانهای نبرد بود چون خیلی از افراد امید به پیروزی نداشتند و اکثراً با یأس و ناامیدی به اوضاع نگاه میکردند. زیرا دشمن موفقیتهایی در میدانهای نبرد به دست آورده بود و شعارهایی میداد که سه روزه یا یک هفته اهداف را تصرف میکنیم، و از طرف دیگر عدم موفقیتهایی که در میدانهای نبرد میدیدیم همه اینها مأیوس کننده بود لذا این وضعیت برای بچهها زمان حساسی بود.
کد خبر: ۳۲۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۴
تا به خودمان بیایم عمو حسن با کمال تواضع و فروتنی دست هم سنگرم را بوسید و من هم با احترام دست عمو حسن را بوسیدم بعد از مقداری صحبت دوست داشتم که بیشتر در کنار ما باشد گفت میخواهد به رزمندگان دیگر هم سری بزند .
کد خبر: ۳۱۵۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
روایت جانباز «محمدعلی عربی» از کردستان و دفاع مقدس
یک ماه قبل از اینکه به سقز برویم هفت نفر از بچههایی را که از طرف جهاد میرفتند سر بریده بودند. همان روزها بود که برای مراسم عروسی که گوسفندی نداشتند، از دو نفری که در اسارت بودند، جلوی پای عروس و داماد سر بریده بودند.
کد خبر: ۳۱۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۳
مروری بر خاطرات "حسین شاکریفر"
آنها چنان ذوق زده شده بودند که گویی معدن طلا کشف کردهاند. با آب و تاب میگفتند: ما یک خمینی کشف کردهایم. فرمانده میگفت: خمینی برای ما مهم است. ما اسیران را دسته بندی کردهایم و اگر از همه دست برداریم، از خمینی دست بردار نیستیم.
کد خبر: ۳۱۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۲
پاکت نامه فرمانده رو باز کردم. خشکم زد. به جای وصیت نامه یه عکس دیدم، عکس دخترش بود، دختری که تازه به دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش.
کد خبر: ۳۰۹۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۲
"پندار اکبری" :
بازیگر نقش "محمد" در سریال "معراجیها" گفت: شهادت عده ای رزمنده به همراه "محمد" در یک عملیات به سکانسی ماندگار تبدیل میشود.
کد خبر: ۳۰۹۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۰
هر کجا بوی خدا میآید/ خلق بین بی سر و پا میآید
کد خبر: ۳۰۷۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۹
یک بار داشتیم توی محوطه قدم می زدیم که از بیمارستان صدای جیغ و داد بلند شد. به قدری دل خراش بود که جگر آدم ریش می شد...
کد خبر: ۳۰۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۲
صد سال سن دارم، حاضرم صد بار دیگر هم به جبهه روم
حمایتهای بنیاد مطلوب نیست/ هفت پسر دارم که همهشان در جبههها حضور داشتند و قبل از پیروزی انقلاب با همین هفت پسرم سوار پیکان قراضهای میشدیم و در بابل و شهرهای همجوار اعلامیه پخش میکردیم و در درگیریها حضور مییافتیم.
کد خبر: ۲۹۲۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۳
مصاحبه جالب پایگاه جنگ و زن با رزمنده ی زن شجاع و وفاداری که پا به پای همسرش در جبهه های جنگ در دوران دفاع مقدس حضوری فعال داشته است .
کد خبر: ۲۸۵۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
در لحظات منتهی به افطار همه به خاطرات رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس شاطر مهدی گوش میدادند، او گفت: خدایا ما را با شهدا محشور بگردان و در همان لحظه عمرش به پایان رسید.
کد خبر: ۲۳۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۳۱
در گفتوگو با دفاع مقدس تشریح شد
وقتی جلوتر رفتیم و میخواستیم از او دلیل گریه کردنش را بپرسیم دیدیم با صدای آهسته بین نالههایش، خطاب به خداوند میگوید "این رسمش است حالا که من دارم به آرزویم می رسم تو مرا ناکار کنی".
کد خبر: ۲۲۸۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۱۰
سرهنگ جهانی در گفتوگو با دفاع مقدس بیان کرد
دو روز در منطقه سرگردان بودم. از شدت تب میلرزیدم. دیگر داشتم به مرگ فکر میکردم، در همین حال از خدا خواستم راه را به من نشان دهد.
کد خبر: ۲۰۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
روایت سردار نوریان از تلاشهای حاج «صفر علی بابایی»
بیتوقع شبانهروز به دنبال اداره آبرومندانه مجموعه بود، در یک کلام خودش را وقف رزمندگان اسلام کرده بود. در حالی که چشمداشت مادی نداشت و با توجه به وضعیت مالی، حقوقی از سپاه دریافت نمیکرد.
کد خبر: ۲۱۰۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
حاج جوشن، پیرمرد باصفا و محبوب رزمندگان گیلانی هنوز با روحیه بالای بسیجی، رزمنده ولایت است و هرجا حاج جوشن باشد آنجا شور انقلابی نیز بیداد میکند.
کد خبر: ۲۰۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲
کربلای ۵ از زبان رزمنده جانباز علی کردی؛
قرار نبود بماند، اما آمد و دلش را جا گذاشت در دستان داود. داودی که خیلیها مجذوب اخلاق و اخلاصش بودند. این سطور، روایتی است از روزهای سرخ کربلای۵٫ روزهایی که برای علی کردی رقم خورده است.
کد خبر: ۹۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۲۳
در گفتوگو با دفاع مقدس مطرح شد
اسیر عراقی به من فهماند که لاستیک زاپاس زیر تریلی قرار دارد؛ من نیز در عین سادگی اسلحهام را به او دادم و رفتم که لاستیک زاپاس را از زیر تریلی در آورم... .
کد خبر: ۸۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۳۰