تشیع انگلیسی و تسنن آمریکایی-7

"تجدد" و "تحجر" دو مانع عمده فهم اسلام/تشیع انگلیسی درصدد حذف جایگاه رهبری در جمهوری اسلامی است

برزنونی گفت: از آغاز دهه 90 مدل مقابله ای خودمان را عوض کنیم. "تکفیری ها شبه سنی" و "تکفیری های شبه شیعی" راه اندازی کردند. همان تسنن امریکایی که به داعش و النصره و... معروف شد و تشیع انگلیسی که هم از ایران و هم از غرب و هم از عراق بذرهای توطئه را افشاندند. با این کار آن ها چیزی که به دنیا مخابره می شود این است که مسلمانان خشن و ابله هستند.
کد خبر: ۳۹۰۴۷
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۴ - 21January 2015

به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاع پرس، رهبر معظم انقلاب چندی پیش دررابطه با "تشیع انگلیسی و تسنن آمریکایی" فرمودند تشیعی که باMI6 انگلیس مرتبط است و آن تسننی که مزدورCIA است هر دو ضد اسلام و ضد پیامبرند .در 35 سال اخیر کمکهای ایران به برادران مسلمانان، غالباً به برادران اهل سنت بوده است و نظام اسلامی و ملت ایران با حمایت مستمر از ملت فلسطین و مردم کشورهای منطقه، پایبندی عملی خود را به شعار وحدت، ثابت کرده است. بر این اساس با دکتر محمدعلی برزنونی عضو هیأت علمی دانشگاه جامع امام حسین(ع) به گفتوگوی تفصیلی نشستیم.

ارتباط "تشیع انگلیسی" با "تسنن آمریکایی" که اخیرا رهبر معظم انقلاب به آن اشاره داشتند  چیست؟ این تشیع انگلیسی و اسلام آمریکایی چه شباهتهای و چه شاخصههایی دارند؟ همراهی دین و سیاست در عمل این گروه آیا بروز و ظهوری هم دارد؟

اگر بخواهیم کمی ریشهای این مفهوم را دنبال کنیم باید گفت: به نوعی اصل بحث، همان اسلام آمریکایی است که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نیز قبل از خرداد 42 زمینه های طرح آن را مطرح فرمودند. در آن زمان ایشان ابتدا اسلام ناب را و ویژگی های آن را مطرح فرمودند و بعد از ماجرای خونین 15 خرداد 42، از دو اسلام "متحجر" و "متجدد" با چند واژه سخن گفتند و آن دو را نفی کردند.

به طور مثال با طرح "اسلام ناقص" در برابر "اسلام جامع"، به این مطلب اشاره کردند که شما باید به مسایل سیاسی اجتماعی در کنار عبادیات اسلام توجه کنید. یا "اسلام عدالتخواه" را در کنار "اسلام انقلابی" قرار دادند. در سالهای اواخر عمرشان هم دو واژه جدید را جعل کردند که "اسلام مقدس مآب" و " اسلام متجددمآب" بود. در نهایت ایشان در سال آخر عمرشان دو واژه جدید را مطرح فرمودند و آن "اسلام ناب" و "اسلام آمریکایی" بود. با این دو تعبیر، تقابل دوگانه ای میان دو اسلام و دو نوع اندیشه ایجاد کردند و به واقع نظریه ای جدید و محوری بود و هست که متأسفانه در حوزه سیاست همچنان مغفول مانده است. اگر این نظریه محوری در حوزه انقلاب اسلامی باز و مفهوم سازی میشد و بسط درستی پیدا میکرد، بسیاری از این شکافها و پدیدههایی که امروز در جهان اسلام با آن ها مواجه هستیم کاملاً قابل تبیین و تفسیر میشد.

بعد از رحلت امام خمینی(ره) که سکان ولایت به دست مقام معظم رهبری امام خامنه ای حفظه الله تعالی افتاد، ایشان تلاش وسیعی در بسط مفهومی این نظریه امام در همان سال اول داشتند. به ویژه پیام حضرت آقا در اولین سالگرد امام راحل چنان متقن و مستحکم است که لایههای بنیادین و معرفتی انقلاب را در آن تشریح میکنند، این پیام را وقتی خوب بررسی میکنید متوجه میشوید که درواقع به نوعی این لایه ها را در قالب همان نظریه "اسلام ناب" و "اسلام آمریکایی" شرح میکنند.

در سالهای بعد تلاش کردند این مضامین را با مفاهیم جدید بسط دهند و با طرح مباحثی نظیر امر به معروف و نهی از منکر در حوزه های کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، کرامت انسانی، استقلال خواهی، مبارزه با اشرافیت و اشرافی گری، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و... در مفهوم سازی این نظریه به درستی کوشیدند. به ویژه طرح مفهوم مردم سالاری دینی به تبیین این نظریه کمک کرد. مباحث دیگری نظیر نوسازی معنوی، آزاداندیشی نظری و کرسی های نظریه پردازی، آزادی خواهی سیاسی و اجتماعی و... در واقع به نوعی بسط همان مفهوم در قالب واژه های جدید بود. نکته مهم این است که در حادثه فتنه 88 که ما با حوادث پیچیدهای روبرو بودیم و دشمن بیرونی با نشستن بر موج فتنه، تلاش وسیعی در ولایت ستیزی داشت، ما تقابل دو نوع اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی مطابق با خوانش امام و آقا را می بینیم. بلافاصله بعد از این فتنه، بیداری کشورهای اسلامی مطرح شد که آقا از آن به عنوان بیداری اسلامی نام بردند که به نوعی جهت دهی هم محسوب می شد. همزمان با این قضایا و اتفاقات، این نظریه را به عنوان چارچوب مطالعه انقلاب و بیداری اسلامی طرح کردند و در نهایت به عنوان سخن نهایی در این عرصه، پیام دقیق و عمیق مقام معظم رهبری به کنگره حج بود که در آن، بر سه نکته محوری تأکید فرمودند:

1.اتحاد مسلمین 2.مسأله فلسطین 3.مهم تر از همه تأکید بر اسلام ناب محمدی و مبارزه با اسلام امریکایی

امام خمینی در آن سالها، "تجدد" و "تحجر" را به عنوان دو مانع فهم عمده اسلام راستین مطرح کردند و از مقدس نماهای متحجر، راحت طلبان، سازش کاران و فرومایگان و نیز سرمایه داری، رفاه و تجمل، مرفهان بی درد، مستکبران و منافقان به عنوان نمونه های این دو اسلام آمریکایی نام برد. حضرت آقا نیز مجدداً بر روی همان دو تعبیر تحجر و تجدد انگشت تأکید گذاشتند و اسلام متحجر و خشن و نیز اسلام لاییک و غرب گرا را به عنوان اسلام آمریکایی رد فرمودند. اسلام مراسم و مناسک میان تهی به ویژه وقتی با تحجری همراه شود که آمیخته با خرافات است و بی حالی و افسردگی را رواج می دهد، همان اسلامی است که با اصول امریکایی و مورد نظر غربی ها تطبیق داده شده است و به شدت مردود و مذموم است. با این نگاه وقتی به قضایا نگاه میکنیم، متوجه میشویم تشیع انگلیسی و اسلام آمریکایی مشابهت های ویژه ای پیدا میکند.

اولاً که رویکردها و مواضع این دو اسلام با یکدیگر همخوان است؛ یعنی تشیع انگلیسی و تکفیریهایی که به نوعی نامشان تسنن آمریکایی است، نوعی همخوانی تام و تمام دارد؛ چرا که براحتی تفرفه اندازی میکنند، مباحثی که ارائه می کنند و تفاسیری که از اسلام ارائه می دهند، حساسیت افزا است و به عنوان ابزاری ضد اسلام قابل بهره برداری است. شاخصه دومی که دارند وابستگی ویژه به لندن است. اساساً غرب به صورت آشکارا از آن حمایت میکند، هم تکفیریهای سنی و هم تکفیریهای شیعه را حمایت میکند و این حمایت آن قدر روشن و هویدا است که جایی برای تردید باقی نمیماند. انواع شبکه های ماهواره ای و سایت ها فقط نمونه های آشکار این حمایت و هدایت شیطانی است.

جریان تشیع انگلیسی چرا مورد حمایت دشمنان نظام اسلامی قرار گرفته؟

این گروه، تحجر آمیخته با خرافات را وارد دین میکنند و به جای این که به هدف عزاداری بپردازند، تأکید بر خودِ عزاداری و اشکال متنوع آن میکنند. متأسفانه خرافه گرایی را در این حوزه به شدت رایج کردند. راه رفتن زنان عزادار روی خار، قمه زنی، تیغ وصل کردن روی زنجیر و بر بدن زدن و لطمه هایی که بر صورت و بدن میزنند، غلتیدن روی شیشه، روی آتش راه رفتن، اسب بر بدن راندن و... بخشی از کارهای باطلی است که رواج داده و می دهند. عجیب است که تماماً اتفاقاتی است که در برخی کشورهای دیگر نیز رایج بوده و خیلی از این قبیل عزاداری ها در برخی فرقه های کلیسای کاتولیک نیز بوده و هست و زمانی تصاویر این نوع عزاداری ها در اینترنت فراوان بود و اکنون دسترسی ها محدود شده و خیلی ها را نیز حذف کرده اند. به جای آن تصاویر قمه زنی و سینه زنی های عریان و بدن ها و سرهای خونی و... را در سطح وسیعی انتشار داده اند.

شاخصه بعدی اسلام منهای سیاست است؛ یعنی میگویند عزای امام حسین را چه به سیاست؟ در صورتی که امام خمینی میفرمودند ما هرچه داریم از سیدالشهداء و محرم داریم و میفرمودند: ما "ملت گریه سیاسی هستیم" ولی وقتی این دو مشخصه را جدا میکنند، نوعی اسلام میان تهی تحویل جامعه داده می شود. عزاداری که وسیله ای برای دستیابی به معرفت و محبت و مودت و اطاعت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است، خودش تبدیل به هدف می شود و روح حقیقی از آن گرفته می شود. همان چیزی که استاد شهید مطهری نیز در کتاب حماسه حسینی اش نسبت به آن هشدار داد. اگر کمی دقیق تر نگاه کنیم، به نوعی همان تفکرات حجتیه است که به نوعی دامن زده میشود. در تفکرات حجتیه ها گفته میشود شما اساساً نباید برای اصلاح جامعه اقدامی انجام دهید حتی در برخی دیدگاه های غلط انحرافی تر گفته می شود باید کاری کنید که مفاسد جامعه زیاد شود، تا امام زمان زودتر ظهور کند! به این ترتیب، متوجه میشویم که چرا تشیع انگلیسی به شدت مورد حمایت دشمنان نظام اسلامی قرار گرفته است. امکانات گسترده ای که دولت انگلیس و سایر غربی ها در اختیار این فرقه قرار داده اند و گذشته از آن تأمین هزینه مالی شبکه های متنوع آن ها بخشی از این نمونه ها است.

تقویت این جریان تکفیری شیعه و حمایت از حرفی که میزند چه تاثیری در گسترش جنگ افروزی و افراط گرایی در منطقه دارد؟ این جنگ افروزی چه ثمراتی برای مستکبرین به همراه دارد؟

این فرقه، بیش از حدود 13، 14 شبکه رسمی دارند که در هرکدام از آن ها، سالانه بیش از یک میلیون دلار هزینه میکنند و از آن برای مبارزه با اسلام ناب و شیعه ستیزی و اختلاف افکنی بهره می برند. انگلیسی ها در فرقه سازی تبحر ویژه دارند. انگلیسیها وهابیت را در میان اهل تسنن ساختند و بابیت و بهاییت را نیز در میان شیعه ساختند و رواج دادند و این هر دو دست پرورده انگلیسی ها است، اینک دست در دست هم داده اند و با تبلیغ اسلام امریکایی و تشیع انگلیسی، بر اسلام هراسی و اسلام ستیزی غرب دامن می زنند. این ها هستند که بر طبل نقار می کوبند و بر تنور اختلافها میدمند. چرایی این امر به پیروزی انقلاب اسلامی باز میگردد. پس از این که انقلاب اسلامی پیروز شد، و پیامی جدید به دنیا مخابره کرد که در عصر بی دینی ها و دین ستیزی ها، دین حقیقی می تواند تحول آفرین باشد، لذا آن ها تلاش کردند دو اقدام کنند: تلاش اولشان این بود که با انقلاب اسلامی و تشیع مقابله کنند و آن را از بین ببرند، اما کمتر موفق شدند. تلاش دوم این بود که پیام را در ایران محصور کنند و تحت عنوان تشیع ایرانی آن را از تشیع عراقی و نیز سایر بلاد اسلامی جدا کنند. از این رو حتی به مرجع سازی هم رو آوردند و فردی را به عنوان شاخص مقبول خودشان معرفی کردند که از بن مخالف مبانی انقلاب بود و هست.

ماجرای بیداری اسلامی که در یمن و لیبی و مصر اتفاق افتاد، خیلی تلاش کردند آن را منحرف سازند که در برخی موارد نیز موفق شدند. بعدها تلاش کردند با شبیه سازی این جریان با تکفیریها و معارضان در سوریه مطابقت ایجاد کنند و جریان منحط تکفیری ها را که خودشان عامل ایجاد آن بودند، به عنوان جنبش بیداری قلمداد بکنند. یکی از اهداف اصلی آن ها این بود که در مسیر بیداری اسلامی انحراف ایجاد کنند و در همین مسیر چند کار انجام دادند: اولاً تلاش کردند فلسطین را از جایگاه اصلی تنزل دهند، مخصوصاً این که به غلط و ناروا طرح می کردند که فلسطینی ها ناصبی اند! ثانیاً کشورهای اسلامی را ویران کنند و کشورهای مسلمان که در اطرافمان هستند همچون عراق، لیبی، سوریه و لبنان را تخریب کنند، ثالثاً هدف دیگر آن ها تضعیف جبهه مقاومت بوده است، رابعاً چهره زیبای اسلام را مخدوش کنند. درواقع، این جریان همراه با جریان تکفیری اهل تسنن (داعشی) دو لبه یک قیچی هستند، یک لبه تکفیریهایی که سر در آبشخور وهابیت دارند و لبه دیگر هم ریشه در افراطی گری شیعه جعلی و ساختگی را در شبکههای مجازی انتشار میدهند و هر دو این ها سر اسلام راستین را قطع میکنند و گیوتین آن غرب و رژیم منحوس صهیونیستی است. این ها پای کشورهای غربی را به منطقه غرب آسیا باز و بازتر کردند و در تجزیه کشورهای اسلامی کوشیدند و شیعه جعلی را تبلیغ کردند.

تأکید بر خشونت ورزی به جای مهرورزی، ایجاد هفته برائت به جای هفته وحدت و راهپیمایی ننگینی که در قم راه انداختند و تعجب از قمی ها که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است! و عجیب تر این که همینهایی که تعبیرشان این بود که با سیاست کاری نداریم، با جریان فتنه در سال 88 ارتباط ویژه برقرار کردند. همایشی به نام "همایش امت" در آمریکا برگزار شد و رئیس این جریان که خود را مرجع خودخوانده میداند، نامه ای به آن جا نوشت و از امریکا درخواست کمک کرد که به این ها کمک کنند تا شورای مراجع را تشکیل دهند به جای ولایت فقیه! و از سوی دیگر داد سخن بر می آورد که چرا با آشوبگران برخورد کردید، این ها که منافق نیستند! و تعابیر دیگری که بیان آن ها هم خودش منکر است.

انصافاً بزرگواری سران نظام ما این است که با این ها پدرانه برخورد میکند و بلافاصله برخورد نمیکند ولی این ها از این رأفتها هم سوء استفاده میکنند و به حساب ضعف می گذارند. نظام ما مقتدر مظلوم است و ولی امر نیز چنین است.

از سوی دیگر دیده میشود نسبت به وقایع مهم جهان اسلام سکوت محض میکنند و اصلاً کاری با قضایای مهم جهان اسلام ندارند، مثل قضیه فلسطین. اساساً کاری با اسرائیل ندارند و سر در یک آخور دارند. این ها معضل اصلی خود را انقلاب اسلامی ایران میدانند، در حالی که تکفیریها نیز دقیقا همین حرف را میزنند و این نشان میدهد هر دو از یک جا تزریق اطلاعاتی میشوند، در سوریه و عراق و... تکفیریها حضور پیدا میکنند و البته موفق نخواهند شد؛ چرا که امت مسلمان بیدار است و سیل خروشان مبارزه به راه افتاده است و عن قریب است که آن سیل خروشان این خس و خاشاک های بین راه را ببرد. حالا با این نگاه به سراغ هیأتها مذهبی ما میآیند.

واکنش ها و نظرات این جریان در قبال آرمانهای انقلاب اسلامی چیست؟ واکنش های آنها نسبت مسائلی مانند فتنه چه بوده است؟

در غرب دو اتفاق افتاده است. بعد از عملیات والفجر8 در دهه 60 که پیروزی شگرفی در دفاع مقدس رخ داد و توانمندی انقلاب اسلامی را به رخ کشید، کنفرانس بزرگی در اورشلیم برای بازشناسی هویت شیعه برگزار شد که در آن کنفرانس، فرانسیس فوکویاما تئوری مهندسی معکوسی را برای فروپاشی تشیع در ایران طراحی کرده بود. او گفته است: پرنده شیعه، بلندپرواز است و دو بال دارد؛ یکی بال سبز که عدالت خواهی مهدوی و دیگری بال سرخ که شهادت طلبی کربلایی و حسینی است و این دو بال زرهی محکم دارد تحت عنوان ولایت پذیری. ما باید این دو بال را قطع کنیم از آن جایی که این دو بال بسیار بالا است و دست به آن ها نمیرسد، باید به پایین تر از آن دست بیندازیم و آن نفوذ در زره ولایت پذیری است. اگر بتوانیم این زره ولایت پذیری را با مهندسی معکوس از بین ببریم و ولایت ستیزی را جایگزین کنیم، رفته رفته حریمهای قدسی شیعیان مورد تعرض قرار میگیرد. در همین راستا برای از بین بردن دو بال دیگر ساکت و بیکار ننشستند، حرکت بعدی آن ها این بود که میل زندگی ایرانیها را تغییر دهند و سبک زندگی شان را دگرگون بسازند، تا به جای این که شهادت طلبی حسینی را دنبال کنند رفاه طلبی را جایگزین آن کنند و در همین راستا برای مبارزه با مهدویت، به مباحث آخر الزمانی رو آوردند و با ساخت فیلم های هالیوودی آخر الزمان غرب ساخته را تحویل جامعه جهانی دادند. آخر الزمانی که آن ها می خواهند. حتی تلاش کردند در هیأت ها نفوذ کنند و باآن ها را از درون تهی بسازند. البته کار زیادی از پیش نبردند، اما بیکار هم ننشسته و نخواهند نشست.

بر مبنای نتایج آن کنفرانس، یک دپارتمان شیعه شناسی در امریکا و انگلیس و کشور غصبی اسرائیل راه اندازی کردند که مایکل برانت دستیار رئیس سیا رئیس آن دپارتمان بود. مایکل برانت تحقیق مفصلی را پیرامون عزاداری شیعیان در شهرهای مختلف به ویژه پاکستان و... انجام داده بود و هدف اصلی آن ها ایران بود. نتیجه ی آن تحقیق این شده بود که: شیعیان دو قدرت ویژه دارند؛ مرجعیت شیعی و شهادت حسینی. برای از بین بردن این دو قدرت، راه نفوذ را در پیش گرفتند.

در آن زمان 9صد میلیون دلار بودجه برای این کار تصویب شد. با هدف نفوذ در هیاتهای عزاداری و ساماندهی مداحانی که بتوانند خواسته های خود را بر اساس آن دنبال کنند. هدف اصلی آن ها هم گسترش خرافات و اختلافات مذهبی بود. کار دیگرشان ایجاد دو قطبی های کاذب بود. مقالاتی به نام "اسلام هویت" و "اسلام حقیقت" و تعابیری از این دست رواج یافت. برنامه ریزی دپارتمان بر این مبنا بود که تا سال 2010 این فرآیند به پایان کار خود برسد و اقتدار شیعه شکست بخورد. این جریان دقیقاً با جریان فتنه 88 به موازات رسید به همین دلیل تلاش کردتد در فتنه 88 تلاش کردند اصل ولایت فقیه را زیر سوال ببرند و الحمدلله با بیداری مقام ولایت عظمای امر و بصیرت و ولایت پذیری مردم هوشیار و مؤمن و انقلابی، ناکام ماندند.

از همان زمان تلاش کردند با ترویج پروتستانتیزم اسلامی و اصلاح دینی، افکار انجمن حجتیه را به نحوی دیگر در میان مردم رواج دهند. ولی وقتی نتوانستد گفتند پروژه شکست خورده است. البته بیکار ننشسته اند و هنوز هم انجمن به شدت در ایران اسلامی فعال است و به مراکز ویژه ای هم نفوذ کرده است که بماند.

اتفاق دیگری که در غرب افتاد این بود که مؤسسه رند و بنیاد اسمیت ریچاردسون با نظارت مستقیم «فرانسیس فوکویاما" و "هنری کسینجر" کار شناسایی شرکای بالقوه آمریکا را در تمام جوامع اسلامی به دست گرفت تا بتوانند شبکه ای از مسلمانان لیبرال راه اندازی کنند و به هم مرتبط بسازند. طبعاً نگاهشان به سه طیف بود. روشنفکران دینی، روحانیون لیبرال مسلک بریده از سنت روحانیت و نیز سنت گرایان اسلامی صوفی مآب. در همین راستا تئوری هایی نظیر ملی گرایی اشراقی ارائه شد که اگر اشتباه نکنم از مانوئل کاستلز بود. بگذریم از این که ریچارد فرای هم در این زمینه بیکار نبود و تئوری اسلامی ایرانی را مطرح کرد که برخی هم در داخل به گونه ی دیگری آن را مطرح کردند که بماند.

از آغاز دهه 90 گفتند باید مدل مقابله ای خودمان را عوض کنیم. "تکفیری ها شبه سنی" و "تکفیری های شبه شیعی" راه اندازی کردند. همان تسنن امریکایی که به داعش و النصره و... معروف شد و تشیع انگلیسی که هم از ایران و هم از غرب و هم از عراق بذرهای توطئه را افشاندند. با این کار آن ها چیزی که به دنیا مخابره می شود این است که مسلمانان خشن و ابله هستند.

دستور کار اصلی آن ها این است که 1. ولایت را بزنید، 2. خرافه را رواج دهند، 3. اختلافات شیعه و سنی را بسط دهند، 4. به سمت عزاداریهای خرافی و جاهلانه رو بیاورید، 5."هفته وحدت" را که باعث وحدت مسلمین است تلاش کنید به نام "هفته برائت" نام گذاری کنید. با این نگاه مسلم است چرا به سراغ هیأت های مذهبی ما میآیند.

اساساً جمهوری اسلامی انقلاب و نهضتی هیأت پایه است و تعابیری که امام خمینی راجع به هیأتهای مذهبی میفرمودند که عزاداری ها به شکل سنتی آن باید باقی بماند، حکایت از همین مبنا دارد.

هیات های مذهبی در این زمینه چه جایگاهی میتوانند داشته باشند؟ چرا تمرکز این جریان به سوی هیات مذهبی رفته است؟ سخن رهبر انقلاب مبنی بر اینکه "هیات سکولار نداریم" چه جایگاهی در پازل مبارزه با این جریان دارد؟ چرا این جریان وقتی هیات ها را در در سال 87 آتش زدند چرا سکوت کردند؟

در بحث فتنه 88 هیأت های ما درست عمل کردند. فتنه ای که در این سال اتفاق افتاد و با برنامه قبلی خارجی و بعد هم داخلی صورت گرفت. تلاش کردند هم با مرجع سازی، تلاش کردند مرجعیت را به نوعی از بین ببرند و هم از سوی دیگر تلاش کردند هیأت های مذهبی را از درون تهی کنند. حتی مرجع خود را محب شعایر حسینی نامیدند. مقام معظم رهبری بر همین اساس و به موقع فرمودند: ما هیأت سکولار نداریم. اساساً همین که گفته می شود: "هیهات منّا الذله" این شعار بدین معنی است که شما سیاسی هستید. اما دشمن چرا وارد عرصه خرافی ما میشود و از آن حمایت میکند و حتی قمه زنی را میان مسلمین باب میکنند. انگلیسی ها در زمانی که در عراق مستولی بودند روز عاشورا میان مسلمانان خنجر توزیع کردند. در زمان تسلط کمونیست ها در آذربایجان، با همه ی شعایر اسلامی و مسجد و ... مبارزه کردند، اما اجازه دادند که قمه زنی صورت بگیرد و حتی آن را رواج دادند. در سال های جاری هم قمه زنی در کشورهای غربی توسط اذناب این فرقه و برخی دیگر از غافل ها دنبال می شود و غربی ها از آن حمایت هم می کنند و تصاویر آن را هم به عنوان شیعه! در سایت ها انتشار می دهند! تیجانی سخن درستی گفته بود که: شمشیرهایی که در گذشته شیعیان در برابر ظالمان بلند می کردند، اکنون برای زدن بر سر خودشان استفاده می کنند!

ان شاء الله با بیداری مسلمانان و شیعیان و محبان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، این فتنه نیز سرکوب خواهد شد و بصیرت و ولایت پذیری در عمل نشان داده خواهد شد.

انتهای پیام/

مصاحبه از فاطمه همتی آذر

              

نظر شما
پربیننده ها