خاطره
خاکریز خاطرات(7)

خاطره ای از زندگی شهید دکتر محمد علی رهنمون

صبح ها بعد از نماز می نشست قرآن می خواند اگه دخترم زهرا بیدار بود توی بغل می گرفتش اگه هم خواب بود کنار رختخوابش می نشست و می خواند...
کد خبر: ۵۰۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۱

فرهنگ جبهه(2)

عهد بستن...

دوستان صمیمی، قبل از عملیات با هم شرط می‌کردند که هر کدام زودتر شهید شد، به خواب دیگری بیاید و او را از آن جهان و اوضاع و احوال پس از شهادت با خبر کند.
کد خبر: ۵۰۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۰

این مدل جبهه ای است!

همان جا دم در با پوتین از فرط خستگی خوابش برده بود. نشـستم و بند پوتین هایش را باز کردم. می خواستم جوراب هایش را در بیاورم که بیدار شد...
کد خبر: ۵۰۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۸

با این اوضاع عجیب، "علی" چطور درس می‌خواند!

اوضاع و احوال زندگیمان خیلی عجیب و غریب بود. مانده بودم که چطور علی توی اون اوضاع، درس و مشق انجام می داد!
کد خبر: ۵۰۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۷

چرا پسرم پیاده به مدرسه می‎‌ رفت!؟

راه مدرسه اش دور بود. همکلاسی هایش با ماشین می رفتند. آن موقع، روزی دوازده ریال پول توجیبی به او می دادیم تا بتواند هم خودش را اداره کند و هم به مدرسه برود.
کد خبر: ۵۰۰۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۳۱

شعری که به دفتر هر کسی می رفت، شهید می‌شد + عکس

وسط‌های مجلس طلبه مداح شعری خواند و صادق را آتش زد. صادق دفترچه شو از بادگیر بیرون آورد و گفت: برادر این شعر را برایم بنویس. طلبه گفت: من این شعر را از صبح برای چهار نفر در دفترچه شون یادداشت کردم و آن ها شب نشده شهید شده‌اند.
کد خبر: ۴۹۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۳۱

شرح یک عکس و خاطره ای از یک عکاس دفاع مقدس +عکس

حوالی ظهربود، گرما بیداد می کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود و با تمام قوا سعی در باز پس گیری ارتفاعات داشت، نور آفتاب به سود آنها بود ، رزمنده ها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات کمی خسته به نظر می آمدند.
کد خبر: ۴۹۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۱۴

چرا هر روز دعای کمیل می‌خوانی!؟

کتابچه دعای کمیل همیشه باهاش بود. بعد از هر نمازی، فرازهایی از دعا را می خواند...
کد خبر: ۴۹۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۱۳

خاطره دیدار حاج احمد متوسلیان با امام (ره)

امام(ره) فرمودند: «احمد! شما را می‌گویند منافق هستی؟!» گفتم: «بله، همین حرف‌ها رامی زنند!...» دیگر نتوانستم چیزی بگویم. امام (ره) ادامه دادند: «برگرد، همان جا که بودی، محکم بایست!...» وقتی احمد به اینجای حکایت رسید، با ذوق و شوق گفت: حالا دیگر غمی ندارم، تأیید از حضرت امام(ره) گرفتم!»
کد خبر: ۴۹۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۱۳

سی و سومین جلسه سیاستگذاری و کارشناسی خاطره برگزار شد

سی و سومین جلسه سیاستگذاری و کارشناسی خاطره با حضور سردار گلعلی بابایی، محسن شاه رضایی، قاسم فروغی، مسعود امیرخانی، سیدرضا میربابا و معصومه رامهرمزی در محل سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس برگزار شد.
کد خبر: ۴۹۰۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۰۹

چفیه داران(7)

شهید همت شهیدی که جنسش دنیایی نبود

شهید همت شهیدی که جنسش دنیایی نبود....
کد خبر: ۴۷۵۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۲

خاطره ای از شهید علمدار؛

می‌خواستند مرا به زور به جبهه ببرند...!

مرد عرب که تمام بدنش خیس و گلی شده بود چند قدمی به عقب رفت. سید گفت نترسید ما مسلمان هستیم ما مثل شما شیعه هستیم سربازان اسلام هستیم شما مهمان هستید مهمان اسلام.
کد خبر: ۴۷۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۱

خاطره ای از شهید حسن طهرانی مقدم؛

«ما رمیت» بخوان و بزن!

ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور فراهم شود، وقتی حضرت بقیةالله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجر این کار شریک خواهید بود.
کد خبر: ۴۶۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۹

وقتی به جای آب خنک، آب دندان خوردیم!

هوا داغ بود و ترکش، کلمن آب را سوراخ کرده بود، تشنه، خسته و کوفته، سوار آمبولانس شدیم و رفتیم...
کد خبر: ۴۵۷۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۳

غسل مگس در لیوان چای!

یک روز ما در فاو نشسته بودیم، در همان اورژانس خط اول، با علیرضا چای می‌خوردیم، یک لحظه هر دوی‎مان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه لیوان چای علیرضا نشست...
کد خبر: ۴۵۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۷

شوهر پرمشغله ام برای خانه وقت زیادی می گذارد!

از کارهاش تعجب می کردم، با اینکه مشغولیت کاریش دو برابر آدم های معمولی بود ولی باز برای انجام کارهای خونه وقت میذاشت، این قدر وقت میذاشت که دیگه نیازی نبود من برای خرید، بیرون برم ...
کد خبر: ۴۵۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۷

وقتی از خجالت، خیس عرق شدم!

مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟...
کد خبر: ۴۵۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۲

کاظم عبدالامیر نجار، افسر عراقی:

با شنیدن خبر فوت سید آزادگان از درون فرو ریختم

وقتی در سال ۲۰۰۴ به ایران آمدم، درباره ابوترابی از رانندگان تاکسی و دستفروش‌ها پرسیدم و سراغش را از جاهای گوناگون گرفتم. از هر کس می‌پرسیدم، همه او را می‌شناختند و می‌گفتند: شخصیت ویژه‌ای است، ولی خدا رحمتش کند از دنیا رفت. حقیقتا متأسف شدم. احساس کردم از درون فرو ریختم و دچار سستی شدم.
کد خبر: ۴۴۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۳

خاطره دیدار یک مادر شهید با رهبر انقلاب

مقام معظم رهبری فرمودند: «دخترم فرزند شما در دانشگاه اصلی قبول شد و مقام خیلی بالایی نزد خداوند دارد، شهید شما در راه بصیرت مردم و حفظ نظام اسلامی به شهادت رسید و بدانید مقام این شهید حتی از برخی شهدای جنگ تحمیلی نیز بالاتر است.»
کد خبر: ۴۳۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۸

خاطره جالب یک پزشک جراح از عملیات مقدماتی بیت المقدس

فرامرز پازیار افزود: از دوران دفاع مقدس خاطرات فراوانی دارم، در آن زمان به عنوان امدادگر در جبهه‌های نبرد خدمت می‌کردم.
کد خبر: ۴۲۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۹

پربیننده ها