دفاع مقدس در آیینه ی مطبوعات (1)

جنازه آقامهدی شرم داشت به این سوی دجله بیاید

محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه در بخش اعظمی از دوران دفاع مقدس، اخیراً در یادواره بزرگداشت شهیدان مهدی و حمید باکری که در آستانه سالروز آغاز عملیات بدر (19 الی 26 اسفند 1363) در تالار وزارت کشور برگزار شد.
کد خبر: ۴۳۱۲۰
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۵ - 11March 2015

جنازه آقامهدی شرم داشت به این سوی دجله بیاید

به گزارش دفاع پرس، محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه در بخش اعظمی از دوران دفاع مقدس، اخیراً در یادواره بزرگداشت شهیدان مهدی و حمید باکری که در آستانه سالروز آغاز عملیات بدر (19 الی 26 اسفند 1363) در تالار وزارت کشور برگزار شد، سخنان جالبی را در خصوص نحوه شهادت فرمانده لشکر 31 عاشورا بیان داشت که بنا به اهمیت و تازگی این سخنان گوشههایی از آن را تقدیم حضورتان میکنیم.

«راز ماندن مهدی باکری در آن سوی دجله» شاهبیت سخنان رضایی در این یادواره را تشکیل میداد که برخلاف رسم معمول، وی که سعی میکند همواره سخنانش را با جدیت همراه سازد، این بار فرمانده اسبق سپاه از کلماتی احساسی بهره میبرد و در بخشهایی از سخنانش نیز اشک ریخت.

محسن رضایی در ابتدای سخنانش گفت: امسال، سال عجیبی در برگزاری یادواره آقامهدی است. دوستانی که در عملیات بدر بودند به یاد دارند که دو روز مانده به عملیات در قرارگاه کربلا در نیمههای شب تابوت نمادین حضرت زهرا(س) را تشییع کردیم. امسال نیز برگزاری یادواره شهیدان باکری همزمان با سالگرد شهادت حضرت زهرا(س) است. امشب میخواهم از راز دجله بگویم. چرا مهدی آن سوی دجله ماند و شهید شد؟

رضایی در ادامه با تشریح مختصری از خصوصیات جغرافیایی منطقه عملیاتی بدر (هور) اظهار داشت: تاکنون کتابهای ارزندهای در رابطه با شخصیت آقامهدی و آقاحمید نوشته شده است اما کسی درباره این راز حرفی نزده است. در عملیات بدر، دو قرارگاه عملیات میکردند. یکی از قرارگاهها فرماندهاش آقای بشردوست بود که لشکر عاشورا نیز تحت امر این قرارگاه عملیات میکرد. نیروهای لشکر عاشورا توانسته بودند از مرز عبور کنند، ساحل دجله را گرفته و به خاک دشمن نفوذ کرده بودند اما موفقیتی به دست نیامده بود.

فرمانده اسبق سپاه افزود: بشردوست با آقامهدی تماس میگیرد که شما تکلیفتان این است که برگردید، آقامهدی میگوید: اینجا جنگ، جنگ آتش است و برنمیگردم. به احمد کاظمی که با ایشان دوست بودند گفتم که به آقامهدی بگویند برگردد، به ایشان هم گفته بود برنمیگردم و اتفاقاً جای خوبی است که شما هم بیایید.

در اینجاست که محسن رضایی از ایستادگی عجیب شهید مهدی باکری در آن سوی دجله و در برابر هجمه شدید دشمن خبر داد و گفت: وقتی دیدم باکری برنمیگردد، خودم به آقای کبیری رئیس ستاد لشکر عاشورا گفتم برو به آقامهدی بگو بیاید پشت بیسیم. اما آقای کبیری هم موفق نشده بود او را راضی کند که بیاید پشت بیسیم. در این دجله چه خبر بود؟

رازگشایی رضایی در همین جا شروع شد و بیان داشت: آقامهدی میدانست که اگر بیاید پشت بیسیم خارج از اینکه من نماینده امام در جنگ بودم، به دلیل رابطه قلبی که با هم داشتیم باید برمیگشت اما نیامد... نقطهای که در عملیات بدر به آقامهدی سپرده بودیم خیلی مهم بود و اگر حفظ میشد میتوانستیم به موفقیتی دست یابیم وگرنه حادثهای برای ما اتفاق میافتاد. مهمتر از این موقعیت عملیات بدر خیلی مهم بود. بعد از فتح خرمشهر با موجی از عدمالفتحها مواجه شدیم. در هر عملیاتی 10 تا 20 درصد موفق میشدیم.

رضایی در بخش دیگری از سخنانش گفت: لشکر عاشورا باید به پلی میرسید که محل ارتباط شمال به جنوب نیروهای عراقی بود و بایستی این پل منفجر میشد. یک گردان تخریب نیز قرار بود در کنار آقامهدی باشند. نیروهای لشکر منطقه را گرفتند، به پل رسیدند اما خبری از گردان تخریب نبود و آنها در نیمههای شب راه را گم کرده بودند... در اینجا درگیری سختی بین نیروهای آقامهدی و دشمن صورت گرفت. لشکری که تمامی نیروهایش نیز به آن سوی دجله نرسیده بودند. آقامهدی مقاومت میکرد و میجنگید. فشار آتش دشمن زیاد شد. بشردوست با او تماس گرفت که برگردد اما قبول نکرد.

فرمانده اسبق سپاه با چشمانی اشکبار ادامه داد: من در بدر به دنبال مهدی میگشتم اما او از من فرار میکرد. آقامهدی بین خود و غیرتش مانده بود. غیرتش حکم میکرد که بماند اما خودش میگفت برگردد... من تنها تصویری که میتوانم از این صحنه برداشت کنم، تصویر غمانگیز حضرت ابوالفضل عباس(ع) در دفاع از مشک بود.

رضایی در نهایت تصریح کرد: آقامهدی باکری میدانست جنگ به بنبست رسیده است و باید در بدر موفق شود و دجله را حفظ کند. آقامهدی وقتی دید مشک پاره شده است، از این دنیا رفت. در نهایت گلولهای بر پیشانیاش نشست و بر زمین افتاد. او را سوار بر قایق میکنند تا به این سوی دجله بیاورند اما با اصابت آرپیجی به قایقش از دجله به اروند، از اروند به خلیج فارس و به ابدیت پیوست. حتی جنازهاش شرم داشت به این سوی دجله بیاید.

 

منبع: روزنامه جوان

نظر شما
پربیننده ها