خاطره ای از عملیات کربلای 4؛

اطاعت پذیری بچه های گردان 410 و ماندن چندین ساعته در آب

اطاعت پذیری بچه های گردان 410 به قدری بود که در آن نیمه شب سرد حتی یک نفر هم اعتراض نکرد. بچه ها تا جایی که توان داشتند، در آب کار کردند و حاج قاسم سلیمانی آمادگی آنها را کنترل کرد.
کد خبر: ۶۳۷۷۷
تاریخ انتشار: ۰۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۹ - 26December 2015

اطاعت پذیری بچه های گردان 410 و ماندن چندین ساعته در آب

به گزارش دفاع پرس از کرمان، شهید علی عابدینی فرزند عباس در سال 1343 در رفسنجان متولد شد و در دوران جنگ تحمیلی به عنوان فرمانده گردان در جبهه های حق علیه باطل خدمت کرد و درتاریخ 65/10/19 درعملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

آنچه را می خوانیم خاطره ای مربوط به شهید علی عابدینی از عملیات کربلای 4:

انگشتانم از سرما باز و بسته نمی شد
قبل از عملیات کربلای چهار، در رودخانه ی بهمنشیر تمرین می کردیم. بعد از ظهر از آب خارج شدیم. لباس های غواصی را بیرون آوردیم و به طرف ساختمان ها دویدیم .هوا خیلی سرد بود.با کلاه و اورکت زیر پتو رفتیم .نیمه شب پیک فرمانده گردان رسید و گفت: برادر عابدینی می گوید بچه ها را بیدار کنید تا وارد آب شوند.تعجب کردم.در آن هوای سرد چرا باید وارد آب می شدیم!؟

 از اتاق بیرون آمدم. باد سردی به صورتم خورد. به طرف اتاق فرمانده گردان رفتم. حاج آقا سلیمانی را آن جا دیدم. بعد از سلام و احوال پرسی گفتم:هوا سرد است.من با اورکت خوابیده بودم،دلم نیامد در این هوا بچه ها را بیدار کنم.

عابدینی گفت:"دستوری را که پیک گردان آورده، اجرا کنید."
تابع سلسله مراتب بودم. بنابراین بچه ها را بیدار کردم.کسی اعتراض نکرد. به طرف آب رفتیم لباس ها را بیرون آوردیم.لباس های خیس غواصی در آن هوا ،حسابی سرد و خنک شده بود؛با وجود این، آنها را پوشیدیم . قبل از ورود به آب پرسیدم:چقدر در آب بمانیم؟

عابدینی گفت: تا وقتی که خسته بشوید .وارد آب شدیم. اطاعت پذیری بچه های گردان 410 به قدری بود که در آن نیمه شب سرد حتی یک نفر هم اعتراض نکرد. بچه ها تا جایی که توان داشتند، در آب کار کردند و حاج قاسم سلیمانی آمادگی آنها را کنترل کرد.

از آب که بیرون آمدم، میر قاسم میر حسینی کنار آب ایستاده بود. دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: دستم را بگیر و فشار بده ببینم اگر شب عملیات با سرباز عراقی رو به رو شدی، توان خفه کردنش را داری؟ دستم را به طرفش بردم. انگشتانم از سرما باز و بسته نمی شد.

 برگرفته از" کتاب بهشت دور نیست"؛ پیرامون خاطرات سردار شهید علی عابدینی

نظر شما
پربیننده ها