اگر «خون آب شود» ما هم از شیعه بر میگردیم
ابتدا در خصوص طوایف عرب خوزستان و فرهنگ و سنتهایشان و سپس در مورد طایفه باوی توضیح بفرمایید؟
بسماللهالرحمنالرحیم. از آن روزی که خودمان را شناختیم با آداب و رسوم قوم عرب زندگی میکنیم. آنچه از بزرگانمان به ما رسیده، آن چیزی که لمس کردیم و درحالحاضر با آنها زندگی میکنیم و خدا را شاکریم و انشاءالله تا ابد هم، این راه نسل به نسل ادامه پیدا کند.
قوم عرب خوزستان یا ایران همیشه با دو ویژگی زندگی میکنند: یکی مذهب شیعه است که این امری فطری و در خون این مردم است، نه اینکه کسب کرده باشند بلکه میتوانم بگویم شیعه و مسلمان بودنشان یک امر فطری است؛ مطلب دیگر وطنپرستیشان است که در این باره مطمئن هستم و با قدرت این حرف را میزنم و همه مسئولین و مردم هم این دو مطلب را میدانند. البته ممکن است در خانوادهای بچهای غافل باشد که این را روی غفلت و ندانستن میگذاریم و البته این افراد یکدرصد هم نمیشوند. و البته اگر از قانون نام نبردم به این خاطر است که قانون جایگاه خود را دارد و قوم عرب سعی کردند همیشه طبق قانون پیش بروند.
همانطور که میدانید اعراب علم نسب دارند. ممکن است اعراب یا قومیتهای دیگر هم این علم را داشته باشند اما معمولاً بر اساس سبب است ولی ما بر اساس نسب جلو میرویم؛ یعنی شناختهایمان، رفتارهایمان و زندگیمان همه بر اساس نسب است. من پسر فلانی هستم، فلانی پسر فلانی و همینطور به بالا. مردم عربی که اینجا هستند چون وجهه اشتراک دارند راحت زندگی میکنند. نه اینکه بگویم چون عرب هستیم وجهه اشتراکمان زیاد است، نه. به عرب بودن افتخار میکنیم ولی این نیست. همه یکی هستیم و کلمه لا اله الا الله، اولین وجهه اشتراک ما محسوب میشود، مسلمان، شیعه و تابع یک نظام و قانون هستیم.
متأسفانه در گذشته به اقوام با حقارت نگاه میکردند. نظام سابق طبق سیاستهایش همانطور که استعمار از آنها میخواست به اقوام بها نمیداد و از آن را استفاده ابزاری میکرد؛ ولی اقوام با همه این مشکلات مقاومت کردند و آن هم به پشتوانه دین مبین اسلام و مذهب شیعه و مراجع بوده است... علمایی که در این منطقه بودند و انشاءالله جایشان با وجود مراجع عالیقدر الان، هم پر است، همیشه رهبری میکردند و بعد سران عشایر بودند که همیشه در ارتباط با مراجع بودند و در همه احوال و همیشه دستورها را از مراجع میگرفتند.
در خوزستان ایل داریم، مثلاً ایل بنیکعب. هر ایل تیرههای مختلفی دارد و یک خانواده سرپرستی این ایل را به عهده دارد که این هم موروثی است و با مشورت بزرگان همه تیرهها انجام میپذیرد. ایل بنیطُرُف را در منطقه هویزه داریم که منطقه جغرافیاییاش به مرز نزدیکتر است، ایل عناب را داریم، ایل عماره را داریم، خمیس، بنیلام، ایل باوی و... که اینها همه در رأس قرار میگیرند و تیرههایی به اینها وصل میشوند. ایل باوی از تیرههای مختلفی به وجود آمده مثل زرگان، حمید، سلامات و نواصر که این چهار تیره، بزرگ این ایل محسوب میشوند. اما در یک کلمه همه با برادری و احترام با هم زندگی میکنند و در مشکلات، دوستانه به یکدیگر کمک میکنند و تا الان به یاد ندارم که مشکلی به وجود بیاید و کسی بخواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند، اصلا چنین چیزی وجود ندارد. همه دوستانه برای حل مشکل دخالت میکنند، شوشی و دزفولی و لر و... همه بدون دعوت و به صورت کاملا دوستانه برای حل مشکل وارد مسأله میشوند. همه طوایف عرب با هم قرار میگذارند و دفتری باز میکنند که مثل بیمه است، این دفتر را به نام «مِسوده» میشناسند. مسوده یعنی قانون. طبق این قانون همه قبول دارند با هم تعاون و همکاری کنند. مسوده با نام خدا و یک آیه آغاز میشود و اولین شرط عضویت در آن این است که باید تابعیت جمهوری اسلامی ایران را دارا باشد و کسی که مخالف قانون اساسی و یا نظام باشد خودبهخود از این مجموعه مطرود و قراردادش فسخ خواهد شد. مثلاً یکی از شروطی که در مسوده قید شده این است که اگر کسی بدون تصدیق و کارت بیمه رانندگی کند و حادثهای برای این فرد رخ دهد هیچکدام از آقایان به او کمک مالی نمیکنند.
خدا را شاکریم از اینکه زیر پرچم اسلام زندگی میکنیم و البته نمیگویم مشکل اقتصادی نیست و نه اینکه بگویم همه مسئولین خوباند، نه. میخواهم بدون هیچ تملقی این حرف را بزنم، این حرف را با تمام وجود میگویم که این همه مشکلات اقتصادی و... بعضی وقتها حقارت هم هست ولی همه را به خاطر عشق به رهبر و چشمهای رهبر، انگار نمیبینم؛ چرا؟ چون به این مطلب رسیدهایم که این سید بزرگوار نگاه پدرانه، مخصوصاً به قومیتها دارد. مردم ما رئیسجمهور را هم دوست دارند چون میگویند آدم پاکی است و مردم ما او را اینطور میشناسند.
بعضی میگویند عربهای خوزستان از عربستان سعودی تغذیه میکنند، پول به آنها میدهند، نمازشان وهابی شده است، امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) را قبول ندارند و از شیعه برگشتهاند و میگویند امام زمان وجود ندارد و... ! در جواب آنها میگویم «اگر خون آب شود» ما هم از شیعه بر میگردیم. این به قوت خودش باقی است. بله، مردم میدانند سعودی از این خوابها در سرش هست ولی مطمئن باشند سرشان به سنگ میخورد و هیچ کاری نمیتوانند بکنند. چون مردم میدانند سعودیها، یهودی هستند و به دستور اسرائیل کار میکنند. اینها را مردم میشناسند با اینکه ممکن است سواد هم نداشته باشد ولی دروغ را میشناسند و میتوانند تشخیص دهند، چون دشمنشان را شناختهاند و هنگامی که دشمنش را شناخت، میداند که از سمت او گُل نمیرسد، بلکه سنگ و آتش و تیر و... میرسد. این مردم عوضشدنی نیستند که نیستند. کسانی که غافلاند، یکدرصد هم نیستند. چون دین و مذهب این مردم عزیز است با هیچ قیمتی عوضشدنی نیستند. عندالله و عندالرسول باید بگویم که هشتاد درصد مشکلات با همکاری مسئولین، اعم از قضایی، نظامی در حال حل شدن است. نگاه امام جمعه و نماینده ولیفقیه، آقای جزایری، بدون هیچ تملقی به مردم خوزستان پدرانه است. در زمان طاغوت چنین چیزی نبود. جای رئیس پاسگاه میرفتی که مشکلت را حل کند، خودش چوب لایچرخ میگذاشت.
در منطقه شما سطح سواد جوانها چگونه است؟ علاقه به دانشگاه، سواد دانشگاهی یا دارای رتبه و... چطور؟
از نظر علاقه۹۰درصد تمایل دارند به دانشگاه بروند.
مقایسهای بکنید با قبل از انقلاب یا سالهای قبل؟
اگر کسی در قبل از انقلاب ذهن خوبی داشت و یا علاقه به درس خواندن داشت، آنقدر مشکل جلوی راهش بود که با خودش میگفت چرا من این همه وقت گذاشتم برای درس؟ اگر میرفتم دنبال کاری بهتر بود. اما در حال حاضر همه چیز مهیاست؛ یعنی این گوی و این میدان. الان همه نیت و خواستهشان این است که درس بخوانند چون موقعیت ایران را میبینند و میدانند این ایرانی که فردا میخواهد سربلند و عزتش پاینده باشد چه احتیاجاتی دارد، باید صنایعاش، کشاورزیاش، پتروشیمی و نفتش به صورت خودکفا پیش برود.
ولی گاهی برای کسی که استعداد دارند اما از نظر مادی ضعیف هستند، پیشرفتی نیست. چون تعداد فرزندانشان زیاد است و نمیتواند با درآمد کم همه آنها را به دانشگاه بفرستد. البته من کسانی را میشناسم که در کنار کار، تحصیل هم میکنند و خرج خانواده خود را نیز تأمین میکنند.
درباره تحصیل دختران هم اتفاقات خوبی افتاده است. یک زمانی بود که پسر عمو جلوی دختر عمو را میگرفت؛ خدا را شکر همه سران و بزرگان جمع شدند و گفتیم اصلاً ازدواج اجباری وجود ندارد. این که دختر عمو مال من است و سندش به نام من است، عقد ما را در آسمانها بستهاند، دیگر از این خبرها نیست! اگر لیاقتداری میگیری و اگر نداری نمیگیری. دختر باسواد است، تو بیکاری! اصلا نمیشود.
در باره حضور اقوام عرب و طوایف در صحنههای اجتماعی و سیاسی مثل انتخابات، صحنههای انقلابی، راهپیماییها و مراسم ملی و محلی بفرمایید؟
این مردم، حتی در گذشته که نه نظاممان اسلامی بود و نه علمی داشتند و چشم و گوش بسته بودند، جنگ معروف علیه استعمار را که به نام «جهاد عشایر» معروف است به راه انداختند. آنها اگرچه از سواد بالایی برخوردار نبودند اما با فرماندهی و رهبری مراجع مثل مرحوم سیدکاظم یزدی، سیدکمالالدین و سیدعبدالکریم جزایری که در نجف بودند و فرمان جهاد دادند، پدربزرگان ما که اینجا بودند از اینجا کوچ کردند، چرا؟ نامهاش هست که پدربزرگ من، به نام ایل باوی نوشته است و انضمام خودش را به حرکت جهاد اعلام کرده و نامه را به نجف فرستاده و آن را مهر کرده است. شیخعنایه که پدربزرگم است در جنگ شرکت داشت و پسر بزرگ شیخعنایه در این جنگ زخمی شد.
جهاد عشایر در چهار، پنج جبهه اصلی علیه نیروهای انگلیسی بود. جبهه اصلیاش در شمال اهواز، دستِ باوی و در منطقه باوی بود و یکی از مناطق دیگرش هم دستِ بنیطرف بوده و در آن میدان ایستادند. اکثر عملیاتهای پارتیزانی که علیه نیروهای انگلیسی انجام گرفت توسط زرگانیها و باویها بود که شهدای گرانقدری دادیم.
وقتی هم جنگ تحمیلی شروع شد، دیدید که شهدای اقوام عرب چهقدر است و چه کار کردند. با همه اینها، آن آقایی که در آن طرف میگفت من رهبر ملت عرب هستم! و سعی میکرد احساسات عربی راه بیندازد دستش برای مردم رو شد و فهمیدند دشمن شماره یک دین و وطنشان است.
و بزرگترین تلفات را از عراق گرفتند.
بله، صدام انتظار داشت همه با او همراه شوند و وقتی دید کسی با او همراه نمیشود، جریتر شد و بیشتر بر سر ما آتش میبارید.
در دنیای رسانهای امروز که بیشتر از طریق تلویزیون و اینترنت کنترل میشود، یک فرد عربزبان که هویت او برای مردم آشکار نیست در تلویزیون صحبت میکند و میگوید ما به خاطر تبعیضها خواهان جدایی هستیم. ممکن است این صحبتها بر روی جوانانی که در خوزستان هستند اثر بگذارد؟ برای این جوان، مسئولین و یا سران و بزرگان ایلها چه کاری میتوانند انجام دهند؟ دیگر اینکه جواب اشخاصی که در مجامع بینالمللی خود را عرب خوزستان معرفی میکنند و میگویند حقوق ما در ایران تضییع شده است و جمهوری اسلامی ما را سرکوب میکند، چگونه میتوان داد؟
هر کس، از هر راهی که وارد میشود باید از همان راه جلوی آن ایستاد. چون در آن طرفِ آب روی اینها کار میشود و آموزششان میدهند که اینطور حرف بزن و این جوری مظلومنمایی کن تا تأثیرگذار باشد. به این فرد، روانشناس و جامعهشناس و یک فرد سیاسی دشمنِ نظام، آموزشهای لازم را میدهند. آن دشمن هم دشمن دستوپابستهای نیست و از این طرف هم باید کار بشود، آنتن بگذارند. اگر آن شخص را من نمیشناسم، نفر دومی هست که او را بشناسد و با اسم، جوابش را میدهیم، میگوییم فلانی! که ایستادی این حرف را زدی، چرا دروغ میگویی و فکر نکن که من هم مثل تو آموزش دیدهام، من آمدهام که جواب تو را بدهم و ما آدمهای شناخته شدهای هستیم و تو سعی میکنی که ما را با خودت همراه کنی اما نمیتوانی. ما راهی را گذاشتهایم برای تو که برگردی و توبه کنی.
دیگر اینکه مردم ما روشنفکر شدهاند، باور کنید چهار چوپان در روستای ما، تمام اخبار روز جهان اعم از سیاسی، اقتصادی و... را دنبال میکنند و برای من تحلیل میکنند! یکی از افرادی که مجری شبکههای ماهوارهای آن طرف آبی است، محموداحمد اهوازی است که شخصیتی مثل حاجرحیم و شیخسمیر میتواند در جوابش بگوید آقای فلانی درست است که پدرت، بزرگ فلان طایفه است، منتهی سوابق شما دال بر این هست که بیشترین ضربات را شما به اعراب خوزستان وارد کردید. در زمان شاه ملعون با ساواک همکاری داشتید و چه ظلمهایی که به عشایر نکردید و در مجموع خانهتان شعبهای از ساواک بود!
شما بروید این آمار را از فرمانداری بگیرید تا ببینید روستاییهای ما چقدر در انتخابات شرکت کردند. من خودم شرکت داشتم و میدانم تکتک آراء از همین روستاییها و عشایر عرب هستند.
تمام افتخارات و پیشینه تاریخی، ملی و مذهبی، حماسههایی که قوم عرب در استان داشتهاند، شهدایی که دادهاند، قربانیانی که داشتهاند در خیلی از حوادث تروریستی و یا جنگ و امثالهم و تمام حضورهای با شکوهی که داشتهاند واقعاً در بعضی ابعاد این قوم عرب از اقوام دیگر، متمایز شدهاند؛ مثلاً بحث عزاداری برای اهلبیت بهویژه در محرم و صفر و... . اینها همه بخش عظیمی از ویژگیهای بسیار مثبت این قوم هستند، یک درصد بسیار کمی از افراد بودهاند که متأسفانه تحت تأثیر تبلیغات انحرافی به سوی تجزیهطلبی رفتند و یکسری جنایات در این چند سال در مقطع خیلی کوتاه انجام دادند، مثل بمبگذاری و ترور که بخش قابل توجهی از قربانیان این حوادث هم هموطنان عرب بودند؛ چه افرادی که ترور شدند مثل روحانیون و بچههای بسیجی و سرشناس و متدین عرب یا در بمبگذاریهایی که در سطح شهر و ادارات انجام گرفت. موضع قومیت عرب در مقابل این جریان تجزیهطلب و تروریستهای بمبگذار چه بوده است؟ بهویژه کسانی که این اقدامات را انجام دادهاند، در کشورهای اروپایی پناهنده شدهاند و کماکان دارند از گُرده عرب بالا میروند و بهترین امکانات را در اختیار دارند که در سرزمین آبا و اجدادی خودشان اقدام تروریستی انجام دهند. مواضع مردم عرب را در قبال اینها تشریح بفرمایید؟
در اسلام یک کلمه داریم به نام مرتد به این معنی که اگر کسی از دینش برگردد مرتد به شمار میرود. یک حوادثی داریم که فلانی دزدی کرده و دنبالش کردند و کشته شده ولی یک نفر دیگر به جرم سیاسی و یا بمبگذاری اعدام شده، به اسم میشناسیمش و خانوادهاش را هم میشناسیم چون اینجا روابط به صورت نسب است؛ مردم اینجا همان نگاهی که به مرتد دارند به این تجزیهطلب و به آن کسی که بمبگذار است دارند. یک حزبی داریم به نام منافقین که معروفاند و در زمان جنگ تحمیلی زیر چتر صدام نشستند و با عراق همکاری مستقیم داشتند و اینها را نه نظام و نه مردم قبول نمیکنند، چرا؟ چون دیدند در صف دشمن ایستادهاند. کسی که به نام تجزیهطلب، سیاسی، بمبگذار، کسی که دارد علیه نظام کار میکند و حقوق میگیرد اینها را مردم به نام مرتد میشناسند و همان نگاهی که به منافقین دارند به اینها هم دارند. این را با چشم خودمان میبینیم.
اگر ما مجلس فاتحهای داشته باشیم مردم برای ما میآیند و میگویند شریک غمتان هستیم، فردا هم اگر او فاتحهای داشته باشد ما ابراز همدردی میکنیم. ولی بزرگان، سادات و مردم، کسانی را که به جرمهای ضدنظام بازداشت شده و به جرم خود در رسانه ملی اعتراف کرده و سپس اعدام شدند، حتی یک نفر برای فاتحهخوانی نرفت؛ هر چند او با ما زندگی میکند ولی کسی به مجلس فاتحهخوانیاش نرفت. نه من، نه سید، نه ریش سفید و روحانی و نه بقیه. او از جامعه مطرود است. با این حال نظام باز هم آنها را نگه داشته و به آنها با پرداخت یارانه، دادن کارت ملی، خرید بنزین و... کمک میکند. یعنی همانطور که من بهعنوان یک شهروند هستم او هم مثل من به شمار میرود؛ ولی مردم اصلاً او را قبول ندارند. حتی در جمع، پدر فلان شخص که اعدام شده و شغلش کشاورزی است و اینجا زندگی میکنند، وقتی من او را در جمعی میبینم سعی میکنم دستم را در دست او نگذارم، از کسی ترس ندارم اما از او خوشم نمیاید! چرا؟ چون پسرش رفته و در خیابان نادری بمب گذاشته است. چه کسی به خیابان نادری میرود؟! دختر من میرود، فرزند شما میرود، زن و بچه مردم آنجا میروند، برای خرید عید میروند و... .
مردم به هیچ وجه اینها را قبول ندارند و فقط نظام گذاشته زندگی کنند و یک نگاه دیگری به آنها دارند، وگرنه در جمع کسی آنها را قبول ندارد. مجلس قهوهای که راه میاندازیم و چند نفر دور هم جمع میشوند، اینها اصلاً وارد این جمع نمیشوند، اگر هم وارد این جمع شدند خودشان با یک بهانهای بلند میشوند میروند! بهعنوان یک مرتد به آنها نگاه میکنند. باور کنید همانگونه که گفتم در دفتر هم اینطور نوشته شده (مسوده). بروید نگاه کنید که این شرط واجب است. هر موقع هم این شرط بر کسی مستولی نشد از ما نیست و دیگر قبولش نمیکنند و به خاطر اعدام شدن فرزندش کسی به او نمیگوید تسلیت عرض میکنم. کلمهای داریم به نام بایکوت، اینها از طرف ما بایکوت میشوند. هم تجزیهطلبش، هم سیاسیاش که ضدنظام باشد.
به آن خدایی که همه میپرستند اگر حرفی در رابطه با سید(رهبری)، رئیسجمهور یا در رابطه با دینم گفتم، نه از کسی میترسم و نه تملق در ذاتمان است و هرچه بود در بطن همین مردم است که برایتان گفتم. چون دارم با این مردم زندگی میکنم و این را لمس کردم و اگر در این باره دریایی مطلب وجود دارد من چهار قطره بیشتر نگفتم! اینقدر این مردم محبت دارند و گفتم این مردم در برابر همه مشکلات یک کلمه بیشتر نمیگویند: بالسید! (بهخاطر عشق به سید[رهبری] مشکلات را نادیده میگیریم)