گفتوگو: علیرضا ملوندی
همگی ما زیاد از فرهنگ شنیدهایم؛ تقریباً کسی نیست که کلّیت فرهنگ ایرانی - اسلامی را زیر سؤال ببرد و همه بر قوّت این فرهنگ اتفاق نظر دارند. اما در اینکه آیا توانستهایم به خوبی آن را شکوفا کنیم یا خیر، تردیدهای بسیاری وجود دارد.
سالها پیش که رهبر حکیم انقلاب اسلامی نسبت به یورش غرب به بنیانهای فرهنگی کشور هشدار دادند، کمتر کسی گوش کرد و نتیجه این شد که امروز با بهت باید به برخی سقوطهای اخلاقی در جامعهی دینی ایران نگاه کنیم و از خود این سؤال را داشته باشیم که چرا اینگونه شد؟
برای پاسخ به این چرا، با دکتر «احمدرضا بسیج» به گفتوگو نشستهایم.
آقای دکتر، بنا به اذعان همگان جمهوری اسلامی یک نظام و یک مبنای فرهنگی دارد. یعنی به نظر نمی رسد ، کلیت این انقلاب ، بر پایه تمنیات مادی شکل گرفته باشد. امروزه در سی و چهارسالگی انقلاب، شاید بتوانیم این مطلب را که مجموعه سیاست های منبعث از نظام و تلاش های دشمنان چقدر ما را به اهدافمان رسانده یا ما را دور کرده است ، مورد بررسی قرار دهیم. به عنوان فتح باب می خواستم درباره ی این کارنامه توضیح دهید؟
اگر بخواهیم به صورت عمیق به مسئله نگاه کنیم، باید گفت که فرهنگ انقلاب اسلامی همان چیزی است که دین مبین اسلام بر آن تأکید دارد. در واقع؛ برای بررسی فرهنگ انقلاب اسلامی، باید به شاخصهها، منابع و مبانی قرآن کریم و دین مبین اسلام رجوع کنیم. مبانی دین اسلام عبارتند از: توحید، معاد، نبوّت و اعتقاد به شرافت و خلیفهالله بودن انسان که به معنای پذیرفتن این اصل است که انسانباید به سعادت برسد؛ که همان قرب خداوند متعال است.
با این تعریف، اگر بخواهیم بدانیم که فرهنگ انقلاب چیست، میبایست موارد مذکور را جستجو کنیم. خوشبختانه مبانی انقلاب اسلامی همان چیزهایی است که در فرهنگ اسلام به عنوان مبانی مطرح شده است؛ اما با نگاهی آسیبشناسانه باید گفت که وجود انشقاق و انفکاک میان ارزشهای جامعهی ما و مبانی ما، سببایجاد خلئیدر جامعه شده است که تهاجم فرهنگی از همین روزنه میتواند ورود پیدا کند و به ما ضربه بزند؛آن چنان که مقام معظم رهبری به عنوان دیدهبان انقلاب، بارها نسبت به این مورد هشدار داده و شبیخون و تهاجم فرهنگی را به جامعه گوشزد فرمودهاند.
این تهاجم فرهنگی که به آن اشاره کردید، تا کجا موفق بوده و ما را از آرمانهایمان دور نگه داشته است؟
این مطلب از دو منظر قابل بررسی است؛نخست، میزان نفوذ و بروز ارزشهای دینی و اسلامی در جامعه که الحمدلله هر چه جلوتر میرویم، عمق باورها بیشتر و اعتقادات محکمتر شدهاند؛ یعنی آنچه عامهی مردم نسبت به دین میدانند و به آن عمل میکنند، اصلاً نسبت به گذشته قابل مقایسه نیست و مؤمنان ما فهم بیشتری نسبت به دین دارند. اما از زاویهی دیگر، باید با کمال تأسف بگوییم در برخی موارد کمکاریهای فراوانی صورت گرفته است و برخی ارزشها تخریب شدهاند که شاید اگر 20 سال پیش به کسی گفته میشد، آن را باور نمیکرد؛ ولی امروزخیلی راحت صورت میگیرد و تقریباً حساسیت خاصی را نیز برنمیانگیزاند و این نشاندهندهی سست شدن برخی پایههای اعتقادی ماست.
مشخصا کجاها کمیت مان لنگ می زند؟
با مراجعهی به قرآن، میتوان انسانها را در سه گروه خداپرستان، شیطانپرستان و خودپرستان دستهبندی کرد. اینکه چگونه انسان به این دستهها وارد میشود، بازمیگردد به اینکه طبیعت انسانی به توحّش گرایش دارد و روح او متمایل به تمدن است. در واقع؛اگر جلوی جنبهی ناسوتی ما باز گذاشته شود، راحت به درکات و سقوط کشیده میشود؛ اما بر عکس، اگر راه رشد روح انسان را فراهم کنیم، درجات برای او فراهم میشود. ما گاهی در جامعه راه رشد را باز نکردیم، گاهی موانع رشد کنار زده نشده و گاهی نیز حتی زمینههای سقوط در جامعه فراهم شده است. بهعنوان مثال وقتی به فیلمها، کتابها، موسیقی، هنر و... خودمان نگاه میکنیم، میبینیم که متأسفانه بعضی جاها گرایش به سمت سقوط را ایجاد کردهایم و راه تعالی را به جامعه نشان ندادهایم. به عنوان یک نمونهی کوچک و عینی، میتوان به برخی بخشهای خبری صداوسیمای ایران اشاره کرد. وقتی که مجری خبر در انتهای برنامه به جای اینکه خداحافظی کند، میگوید: «ممنون از اینکه چشمهایتان را به من هدیه کردید»!
این جمله در کجای فرهنگ ما جا دارد؟ ما یک سلام داریم و یک خداحافظی که در هر دوی اینها نام مبارک خداوند متعال وجود دارد؛ اما متأسفانه مسئولان به این قضیه دقت نمیکنند. گاهی بیتوجهی به همین مسائل کوچک و ریز است که باعث شده خود ما ناخواسته به خرمن اعتقادت مردم آتش بزنیم. از این قبیل بیتوجهیها در همهی دولتها و نهادها نیز بوده است و نمیتوان کسی رااز آن بری کرد.
مسئلهی بعدی این است که ما گاهی موانع تعالی را برطرف نکردهایم. برای مثال، در نظام دانشگاهی ما، دانشجو مجبور است کتابهای روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... را بخواند که در آنها هرگز ارزشهای اسلامی لحاظ نشده و اساس آنها «خدافراموشی» است و اصولاً برای لذت جسم بنیانگذاری شدهاند. بنابر این، ما هرگز نباید انتظار داشته باشیم جوان مسلمان ایرانی که وارد این دانشگاهها میشود، انسان وارستهای خارج شود و بلکه بر عکس، وارسته میآید و وقتی خارج میشود باید از او استعاذه کرد!
گاهی هم عوامل موجب رشد را فراهم نکردهایم. بالاخره رشد زمینههایی میخواهد که باید آنها را در سطح کلان فراهم آورد. هر جامعهای که پیشرفت کرده، با برنامهریزی بلندمدت و تصمیمگیریهای دقیق توانسته است پیشرفت کند. بهعنوان مثال، به جای اینکه چند سال تفکّر کنیم و برنامهریزی دقیق در خصوص امر آموزش کودکانمان داشته باشیم، هنوز نظام آموزش و پرورش ما دایرمدارِ فکر یک فرد است؛ یک نفر وزیر میشود و تصمیمی میگیرد، بقیه هم باید همان را اجرا کنند بدون اینکه از اهالی فن و خبرگان نظر خاصی گرفته شود. مقام معظم رهبری در جایی فرمودند: «مهندسی فرهنگی باید مبتنی بر مهندسی فرهنگ باشد».
اما هنوز جای این مهم در کشور ما خالی است و کسی به آن توجه نمیکند. حالا سؤالی که پیش میآید اینجاست که چرا مدیران ما که عموماً افراد صالح و متدیّنی نیز بودهاند، نتوانستهاند آنگونه که باید و شاید زمینههای تعالی را فراهم کنند؟ باید گفت که اساساً باید کار را به کاردان سپرد. نمیتوان انتظار داشت که به عنوان مثال دکترای اقتصاد راجع به آب و فاضلاب اظهار نظر کندیا دکترای ریاضیات دربارهی فیلم و موسیقی نظر بدهد؛ زیرا به آن بخش ربطی ندارد. در واقع؛ یکی از اصلیترین مشکلات جامعهی ما همان عدم تخصص مسئولان در زمینهی تحت نظرشان است و این به دلیل مباحث حزبی و گروهی و... است.
دومین مطلب اینکه، فرد باوجودِ داشتن انگیزهی خدمت، کار را بلد نیست؛ یعنی افراد کاردان مسئولیت را به دست نگرفتهاند و دانایی خاصی نسبت به فرهنگ ندارند. به همین خاطر به جای خدمت، ناخواسته خیانت میکنند. برای مثال، فلان فرد از سر ناآگاهی فکر میکند اگر جلوی بدحجابی را بگیرد، مردم نسبت به انقلاب بدبین میشوند؛در حالی که این تنها یک گمان و حدس شخصی است؛ یعنی فردِ مسئول نرفته است با یک تحقیق و برنامهریزی معقول بفهمد که نسبت به این قضیه چگونه باید رفتار کند!
مطلب بعدی این است که در کشور ما، افراد در زمینههای فردی پیشرفت کردهاند و تخصص دارند و کار گروهی بلد نیستند و حاضر هم نیستند کار جمعی انجام دهند. البته خوشبختانه فقط بخشهایی از ممکلت اینگونه است؛ مجمع تشخیص مصلحت نظام بر پایهی کار گروهی و نظر جمعی شگل گرفته است. وقتی مقام معظم رهبری به عنوان ولی فقیه چنین مجمعی را تشکیل میدهند تا در مواقع لزوم از آن مشورت بگیرند، برای بندهای که مرید و مقلّد ایشان هستم، درس است که کار گروهی انجام دهم و از دلسوزان مشورت بگیرم. اما خیلی از ما این مورد را مدّ نظر قرار نمیدهیم و فردمحورانه عمل میکنیم.
این نکته را هم باید بگویم که دولتهای ما برای رفع مشکلات اقتصادی، فرهنگ را نادیده گرفتهاند؛ در صورتی که هر کاری در کشور قرار است انجام بگیرد، حتماً باید پیوست فرهنگی داشته باشد. مثال سادهای را عرض میکنم. فرض بفرمایید من برای تهیهی مایحتاج خود به نمایشگاه مواد غذایی رفتهام کهدر آنجا یک موسیقی تند گذاشتهاند. چرا باید چنین کاری صورت بگیرد؟ مگر بندهی نوعی برای شنیدن آهنگ به آن نمایشگاه رفتهام؟ این موضوع به دلیل این است که مسئولان ما اصولاً ارزشی برای فکر کردن به این قبیل موضوعات قائل نیستند و در بسیاری از موارد میخواهند فقط امر محوّله را انجام دهند و با ارائهی یک بیلان کاری، سوابق خود را بهبود بخشند.
دیگر آفت در آشفتهبازار فرهنگ، این است که برخی افراد بیماردل و مغرض، در مقاطعی مصدر امور را به دست گرفتند و عالمانه و عامدانه تیشه به ریشهی فرهنگ انقلاب اسلامی زدند.
ما برای مستضعفان اقتصادی و مالی طی این سالها کارهای زیادی انجام دادهایم، اما چرا برای مستضعفان فرهنگی تا این حد تلاش نکردهایم؟ خواهشا صریح جواب دهید.
سؤال خوبی پرسیدید. من سال گذشته به مکهی مکرّمه مشرّف شدم و فضای تبلیغات وهابیت را دیدم. گروههای تبلیغی وهابی کتابهای مدّ نظرشان را که به زبان فارسی و با چاپ اعلا تهیه کرده بودند، به زائران ایرانی میدادند. همین کار ساده باعث میشود شاید 20درصد افراد دلشان نسبت به اعتقاد راسخ شیعی لرزان شود و در صحّت عقیدهشان شک کنند. حال در کشور ما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از ناشر کتاب میخرد و به استانها میفرستد. وقتی این کتابها به ادارههای ارشاد شهرستانها میرسد، برای قشنگی به کمدها منتقل میشود و با آنها دکوراسیون درست میکنند! دانشگاههایی که بودجه دارند و میتوانند کتاب تهیه کنند، میآیند و از ادارات ارشاد این کتابهایی را که پول بیتالمال برای آنها هزینه شده است، میگیرند و به کتابخانههایی منتقل میکنند که ممکن است سالها دانشجویی برای مطالعهی آنها مراجعه نکند! در حالی که وزارت ارشاد میتواند همین کار ساده را درست انجام دهد و بودجهی کلانی که صرف خرید کتاب میکند، به درستی هدایت کند. بهعنوان مثال، میشد به هر زائر در هنگام خروج از ایران، کتاب منشور عقاید امامیه آیتالله «جعفر سبحانی» را هدیه داد تا وقتی به میان مخالفان میرود، بیمه باشد و به این سادگی دلش نلرزد یا کتابهای مفید را به فلان روستای دور افتاده فرستاد تا مردم محروم به سادگی تحت تأثیر القائات دشمنان قرار نگیرند. اما متأسفانه پول بیتالمال در راههای ناصحیح خرج شده و دور ریخته میشود. اینکه میگویم از سر بیاطلاعی نیست؛ بنده شش ماه معاون ادارهی ارشاد بودم، اما طاقت نیاوردم و استعفا دادم.
سؤال من این است آیا تا کنون شده است که دستگاههای فرهنگی ما برای انجام طرحهایشان فراخوان بدهند و از متخصصان مشورت بگیرند که آیا این اقدام ما درست یا خیر؟ من میگویم خیر!
بگذارید آنچه خودم دیدهام برایتان نقل کنم. سال گذشته همایشی برای معاونان فرهنگی ادارات کل ارشاد استانها در ساری برگزار شد که یک شب برنامهای میخواستند اجرا کنند تا به مهمانان خوش بگذرد. اینها برای معاونان فرهنگی ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی استانها، گروه ارکستر دعوت کردند و آوردند! این یعنی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی ما هنوز نمیداند که «الا بذکر الله تطمئن القلوب»! این را هنوز نمیداند برای بندهای که معاون فرهنگیام و قرار است کار فرهنگی کنم، یک قاری تراز اول بیاورد تا روحم با قرآن جلا پیدا کند و بتوانم برای این مردم خوب کار کنم! شاید بتوانم بگویم که آب از سرچشمه گلآلود است و آقایانی که مسئول فرهنگ ما هستند، اساساً توجهی به این موارد ندارند.
با این تفاصیل، این وضعیت چه زمانی به اتمام میرسد؟ آیا همیشه باید شاهد این باشیم که مسئولان کار خود را در زمینهی فرهنگ به خوبی انجام ندهند و فقط داغ دل و غصه برای وفاداران به انقلاب اسلامی باقی بماند؟
همان طور که عرض کردم، اگر هر کس جای خودش بنشیند، شاهد این روند نخواهیم بود. اگر روزی برسد که مسئولان اجرایی ما نظریهپردازی نکنند، بلکه کار اجرایی خودشان را انجام دهند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
ما در دین، سه مرحله داریم: محقّق، معلّم و مروّج. محقّق نمیآید در جایگاه مروّج قرار بگیرد، بلکه به تحقیق خود میرسد. معلّمان هم باید این تحقیقات را برای دانشجویان خود تبیین کنند و این دانشجو نیز روزی در مسند مدیریتی قرار بگیرد و آموختههایش را اجرا کند. قرار نیست به عنوان مثال، استاندار، نظریهپرداز شود! استاندار که نباید دربارهی فلان شاعر و نویسنده و... بدون اینکه علمی داشته باشد، سخنرانی کند! چون جایگاهش این نیست. جایگاه استاندار، انجام امور اجرایی است، نه اینکه در مراسم علمی پیام بدهد و نظریه مطرح کند! متأسفانه طی این سالها مسئولان اجرایی خود را در جایگاه نظریهپردازی قرار دادهاند؛ درحالیکه این جایگاه اصولاً ارتباطی به آنها نداشته است. نظریهپردازی در شأن و جایگاه مقام معظم رهبری، علمای گرانقدر، استادان و... است و مقام اجرایی فقط باید وظیفهاش را خوب اجرا کند. متأسفانه این رویّهی غلطِ تداخل جایگاهها، به صورت یک فرهنگ در نظام مدیریت ما درآمده است. فلان مدیر اجرایی هر جور شده یک کنفرانس علمی تدارک میبیند و میرود در آن یک سخنرانی ارائه میکند، برای اینکه نگویند بیسواد است!
البته این را همینجا اعتراف کنم که پیدا کردن و بیان این آفتها، مشکلی را حل نمیکند؛ زیرا اصولاً آنها که باید گوش کنند، توجهی به این انتقادها ندارند. با اینکه بارها این موارد گفته شده، هنوز هم میبینیم که به عنوان مثال، استاندار هم عضو شورای نماز است، هم عضو ستاد امر به معروف و نهی از منکر و هم ... . معلوم است که یک نفر اصولاً نمیتواند به این همه موارد رسیدگی کند. ما نیامدیم وقتی در کشور کارگروه تشکیل دادیم، بگوییم که افراد به صورت تخصصی فقط در یک حیطه تمرکز داشته باشند تا به نتیجهی مشخص برسند. این را هم بگویم که در ایجاد این وضع، سیستم ناسالم اداری نیز مؤثّر است؛ زیرا افراد میگویند اگر فلان کارگروه تشکیل شد و به بودجهای احتیاج داشت، اگر شخص مسئول فلان اداره یا نهاد حضور نداشته باشد، پول نمیدهد. بنابراین، او را هم عضو کارگروه و کمیته میکنند تا این قبیل موارد را چاره کنند!
حقیقت این است که بسیاری از مسئولان ما شبانهروز زحمت میکشند، اما به علت اینکه تقسیم وظایف نشده است، برونده خاصی در برخی مباحث، به ویژه فرهنگ دیده نمیشود.
مطلب بعدی اینکه، تا علوم دانشگاهی خود را اصلاح نکنیم و تا وقتی برونده نظام آموزشی ما انسانهای فرهیختهی متخلّق به اخلاق الهی نباشد، نمیتوانیم امید زیادی به رسیدن به فرهنگ ناب اسلامی داشته باشیم؛ که این مورد هم نیاز به مهندسی کلان و برنامهریزی طولانیمدت دارد.
اشارهای داشتید به نبودِ روحیهی کار جمعی در بین ما ایرانیها؛ علت چیست؟
بخشی از این مسئله بازمیگردد به روحیهی خودپسندی و خودرأیی که متأسفانه در عدهای از ما وجود دارد. اما بخش دیگری هم وجود دارد که آن معضل فرهنگی جامعهی ماست. به عنوان مثال، در مسابقات ورزشی، آنجا که فردی ورود میکنیم، نتایج خیلی خوبی داریم؛ اما در ورزشهای تیمی نتیجههای خوبی نداریم! این فرهنگ به پیشینهی تاریخی ما که همان پادشاهی و خودمحوری حکّام است بازمیگردد. متأسفانه کسی تا کنون به سراغ اصلاح این فرهنگ غلط نرفته است. در همهی زمینهها ما به کار فردی بهای بیشتری میدهیم. کتابی که به صورت گروهی نوشته شده باشد، ارزش کمتری دارد؛ تحقیق گروهی دانشجویان در دانشگاهها، نمرهی کمتری کسب میکند و... . همهی اینها موانعی بر سر راه تحقق خصلت پسندیدهی کار گروهی است و راه حل آن هم ساده است؛باید به کار گروهی توجه و بهای بیشتری داده شود. در این صورت، کمکم شاهد آن خواهیم بود که روحیهی کار تیمی در بین مردم افزایش پیدا میکند و در نتیجه، کار فرهنگی ثمرهی بهتری پیدا خواهد کرد.
ما امتیازها و نقاط مثبت زیادی داریم که باید از آنها استفاده کنیم. این مبانی و منابع و نیروهای ارزشمند را هر کسی ندارد. باید برای تبیین و استفادهی بهینه از این نقاط مثبت، باید برنامهریزی دقیق داشته باشیم.
سال گذشته همایشی برای معاونان فرهنگی ادارات کل ارشاد استانها در ساری برگزار شد که یک شب برنامهای میخواستند اجرا کنند تا به مهمانان خوش بگذرد. اینها برای معاونان فرهنگی ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی استانها، گروه ارکستر دعوت کردند و آوردند! این یعنی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی ما هنوز نمیداند که «الا بذکر الله تطمئن القلوب»! این را هنوز نمیداند برای بندهای که معاون فرهنگیام و قرار است کار فرهنگی کنم، یک قاری تراز اول بیاورد تا روحم با قرآن جلا پیدا کند و بتوانم برای این مردم خوب کار کنم! شاید بتوانم بگویم که آب از سرچشمه گلآلود است و آقایانی که مسئول فرهنگ ما هستند، اساساً توجهی به این موارد ندارند.
در همهی زمینهها ما به کار فردی بهای بیشتری میدهیم. کتابی که به صورت گروهی نوشته شده باشد، ارزش کمتری دارد؛ تحقیق گروهی دانشجویان در دانشگاهها، نمرهی کمتری کسب میکند و... . همهی اینها موانعی بر سر راه تحقق خصلت پسندیدهی کار گروهی است و راه حل آن هم ساده است؛باید به کار گروهی توجه و بهای بیشتری داده شود. در این صورت، کمکم شاهد آن خواهیم بود که روحیهی کار تیمی در بین مردم افزایش پیدا میکند و در نتیجه، کار فرهنگی ثمرهی بهتری پیدا خواهد کرد.