یکی از دلایل معروف شدن مثنوی خوش تراش «سبک باران خرامیدند و رفتند / مرا بیچاره نامیدند و رفتند» این بود که توسط حاج صادق آهنگران خوانده شد. حاج صادق ذهنش از خاطرههای شنیدنیی پر است. دلیل این که به سراغش رفتیم، پاس داشت استاد فرید اصفهانی است که در پیش داریم، ولی مگر میشد فقط به سوال هایی که در مورد فرید بود اکتفا کرد. البته لهجه شیرین و جذاب حاج صادق به ما اجازه نمیداد که خودمان زیاد سوال کنیم و ماحصل این شیفتگی به کلاس حماسه سرای هشت سال دفاع مقدس مصاحبهای شد که در پیش رو دارید.
با او از دوستیاش با قیصر امین پور و شاگردیاش در محضر او و سالهای به دانشگاه رفتنش نیز به صحبت نشستهایم.
گفت و گوی ما با ایشان را بخوانید؛
اولین آشنایی شما با قادر طهماسبی (فرید) کجا بود؟
من چون این مطالب را یادداشت نمیکنم خوب در ذهنم نمانده است؛ منتها خود این بزرگوار خاطرهای گفته بودند که چگونه من این شعر را گفته بودم. من با این شعر ارتباط دلی پیدا کردم و حال خودم را منقلب کرد. فکر کنم آن موقع جلسهای در شورای امنیت ملی بود و آنجا اجرا کردم. آقای رجبی معمار از من دعوت کرده بودند و نواری هم که آن سالها منتشر شد کیفیت خوبی داشت.
دقیقاً خاطرتان هست چه سالی بود؟
یادم نیست. ولی من آن موقع با فرید آشنا شدم و کارهایش را رصد میکردم.
* شعری که به برکت آوینی گُل کرد
کدام اثر ایشان را خواندید، اگر توضیح بفرمایید برای مخاطبین زیبا جلوه خواهد کرد.
یکی سبکباران بود و دیگری هم شعر:
هیچ کس نشناخت دردا، درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب، افغان علی
و یکی هم شعری است که ایشان برای حضرت زینب(س) سروده است: «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود». و سه چهار تا از شعرهای دیگر ایشان را هم خواندم، ولی شعری که خوب گل کرد و پخش شد -البته به برکت سید مرتضی آوینی- همین شعر «سبکباران» بود.
پس سید مرتضی آوینی در شکوفایی این اثر هم نقش داشتهاند؟
آقای آوینی چند تا کار از ما خواست و گفت: «میخواهم یک آرم برای روایت فتح باشد، شما چه اثرهایی دارید؟» من چند تا از کارهایم را به آقای آوینی دادم، از جمله این کاری که برای آقای فرید بود. ایشان خودش کار سبکباران را انتخاب کرد و به نظر خودم هم این کار آقای فرید از همهشان قشنگتر بود.
به جهت عشق به شهدا و یأس و حسرت جا ماندن از قافله شهداست که میگویید این اثر فرید جزء زیباترینهاست؟
اگر عزیزان شعر را بررسی کنند میبینند اوّل یک تشری به خود آدم است.
بله، یک خود اتهامی است.
بعد، مفصّل یک بحث عرفانی را بیان میکند و آخر شعر امیدوار کننده است. یعنی با نا امیدی ختم نشده است.
«اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز، باز است»
اینجا گل شعر است.
حتی آنجایی که میگوید «شبی چون باد بر بالش خزیدم» شهادت را به مشابه اسبی در نظر گرفته است و این تصویر هم شگفت و عالی است.
بله، مسیر خیلی قشنگی را تصویر میکند تا به ابیات پایانی برسد.
* شعرهایی که نا امید کننده است نمیخوانم
حاج آقا! جنبه سرودی شعر هم مورد توجهتان بوده است؟
بله، من اصولاً شعرهایی که نا امید کننده است نمیخوانم. مگر این که دستم تنگ باشد و مجبوری شاید بخوانم. الان هم در یادواره های مختلفی که شرکت میکنم تا به حال نشده که مثلاً شعرهای ناامیدکننده بخوانم.
من چون نمیخواهم این فرصتی که دست داده و با شما همصحبت شدیم را از دست بدهم، اگر اجازه دهید عرض کنم که چند وقت پیش داشتم کتابی از «حسین اسرافیلی» را ورق میزدم که به شعر «شهر من ای مأمن ارواح پاک» رسیدم. این شعر را چند سال پیش از شما شنیدیم. راجع به اشعار ایشان و این شعر اگر صلاح دانستید صحبت کنید.
البته از آقای اسرافیلی چند تا شعر خواندم. خود ایشان را هم از قبلها میشناختم.
ایشان را از کجا میشناختید؟
چند بار ایشان را در سپاه دیده بودم ولی شعرهای ایشان شعرهای قویای است. یکی از آنها را برای حضرت امام (ره) سروده بودند. کتابهای ایشان را دارم و یک دیوانی از ایشان دارم که آثارشان در آن هست.
منظورتان آن کتابی است که نشر تکا از ایشان منتشر کرده است؟
بله.
خاطره خاصی از آقای اسرافیلی در ذهن دارید؟
نه متأسفانه ولی باید دوستان برای ایشان هم مراسم تجلیل نیز برگزار کنند.
شعرهایی که شما در مراسمهای مختلف مثل یادواره شهدا میخوانید چه ویژگیهایی دارند؟
شعرهایی که اکثر مردم بفهمند به تعبیری سنگین نباشند!
* شعرهای طهماسبی هم روان است و هم ادیبانه
یعنی شما یکی از جنبههای زیبایی شعر را مقبولیت مردم میدانید؟
بله، لذا شعر طهماسبی هم قوی بود و هم روان. مثلاً شعری که عرض کردم؛
«هیچ کس نشناخت دردا درد پنهان علی ...»
این شعر بسیار قوی است.
«کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی
نقش آن چاک گریبان ماند بر بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی
ای شهادت! یازده تنگ شکر بُردی بس است
رو که تنگ آخرین ماراست از خوان علی»
شعرهای ایشان هم روان است و هم کاملاً ادیبانه، ولی گاهی اوقات که شعرهای ایشام را میخوانم از نگاههای مخاطبان متوجه میشوم که شعر را متوجه نشدند!
* خلوتش جوری است که انسان دوست دارد به او بگوید «التماس دعا»
شما هرگاه نام قادر طهماسبی (فرید) را میشنوید چه چیزی در ذهنتان قد میکشد؟
شعر سبکباران. فرید با حال معنویای که دارد این اشعار را میگوید. چند بار که با ایشان برخورد داشتم احساس کردم که در سیر و سلوک است و در خلوت خودش کارهای زیبایی میکند. خلوتش جوری است که انسان دوست دارد به او بگوید؛ «التماس دعا» من از تیپهایی مثل آقای فرید خوشم میآید. معلوم است که شعرهایش از یک دل دریاییای خروشیده است.
مجموعههای اخیر فرید را دیده اید؟
نه متأسفانه.
در مورد کارهای آیینی فرید بیشتر صحبت کنید.
فرید در شعرهای آیینیاش، هم به سوگ توجه میکند و هم به حماسه و در پیام بیشتر شعرهایش جنبه حماسیاش میچربد.
الان با هم ارتباط دارید؟ مثلاً به هم سر بزنید و ...
نه متأسفانه! من اهوازم و چهارده سالی است که در اهواز هستم. میآیم تهران و کارهایم را انجام میدهم و باز بر میگردم اهواز.
غیر از شاعران نسل اول انقلاب با شاعران نسل جوان انقلاب هم ارتباط دارید؟ کارهای ایشان را هم میخوانید؟
بله، الان به لطف خدا خیلی این شاعران رشد کردهاند، غیر از علیرضا قزوه با طهماسبی و قیصر هم ارتباط داشتیم و اشعارشان را میخواندیم.
* قیصر در دانشگاه تهران استادم بود
با قیصر هم مصاحبت داشتید؟
قیصر در دانشگاه تهران استادم بود.
استاد چه درسی بود؟
ریشههای انقلاب اسلامی.
مطمئنید؟ یعنی ادبیان فارسی و درسهایی که به ادبیات فارسی برگردد نبود؟ اشتباه نمیکنید جناب آهنگران؟
نه اشتباه نمیکنم! ایشان استاد درس «ریشههای انقلاب اسلامی» ما در دانشگاه تهران بود.
چه سالی؟
بعد از جنگ بود، به نظرم سال 69 بود.
پس شما سال 69 شاگرد قیصر امینپور بودید؟
سوالی از قیصر پرسیده بودم و ایشان به شعرهای آقای معلّمی اشاره کرده بود. قیصر گفته بود: البته شعرهای حبیبالله معلمی جای خودش را باز کرده و در جای خودش محترم است.
با آقای امین پور همین دو واحد را داشتید؟
بله.
چه مقطعی؟
لیسانس.
پس لیسانس را از دانشگاه تهران اخذ کردید؟
بله.
فوق لیسانس را هم خواندید؟
نه، چون مراسمهایم در شهرستانها زیاد بود وقت درس خواندن نداشتم! چهار سالی را که در مقطع لیسانس گذراندم هم به من خیلی سخت گذشت.
از اساتید دیگرتان برایمان بگویید.
آقای مظاهر مصفا بود که خیلی به ایشان ارادت داشتم و الان هم خیلی دوست دارم ایشان را ببینم.
با ایشان ارتباطتان چگونه بود؟
خیلی خوب، هم دوستش داشتم و هم ایشان به ما ارادت داشت. درسش هم شیرینترین درسها بود، یعنی به ما حافظ درس میدادند و خوب بر مباحث مسلط بودند.
اساتید دیگر را نام ببرید.
خسرو فرشیدورد، یکی دیگر از اساتیدی بود که با ایشان درس داشتیم.
فکر کنم با ایشان «دستور زبان» داشتید؟
بله . با خانم دکتر امیربانو کریمی درس داشتیم، آقای موذن زاده و آقای دکتر حاکمی بودند، آقای کتر جلیل تجلیل بودند.
این اساتیدی که نام بردید از این که آقای آهنگران به دانشگاه تهران میآید، چه عکسالعملی داشتند؟
ارتباط مان با این عزیزان خوب بود. البته من جزء شاگردهای زرنگ کلاس نبودم و گاهی اوقات به سفر میرفتم . در آن فضای دانشگاه با چند تا از بچههای شمال دوست بودم که درسها را با هم میخواندیم و مباحثه داشتیم.
از شاعران نسل جدید انقلاب نفرمودید؟
غیر از قزوه و قیصر. از ابراهیم سنایی که شاعر اهوازی است هم میخوانم.